⭕️ #درس_اخلاق
♦️زینب ذوالفقاری برادرش را جوانی بسیار شوخطبع معرفی میکند و گفت: «هادی خیلی شوخ طبع و مهربان بود. گفتن جزئیات برایم سخت است اما وقتی به هادی فکر میکنم بیشتر خندههای هادی است که جلوی چشمهایم میآید. 👈اجازه توهین به کسی نمیداد و در بحثها مدافعِ همیشه #ولایت_فقیه بود.
@shahiddastvareh313
🔹 با قایق گشت میزدیم چند روزی بود عراقیها راه به راه کمین میزدند بهمون. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید روبرویمان. ایستادهایم و حال و احوال. پرسید چه خبر؟
آره حسین آقا، چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود.
حالا که درست شده مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچهها باشیم عصر که میشه،میریم پائین صبحونه و ناهار و شام و باهم میخوریم.
پرسید: پس کی نماز میخونی؟
گفتم: همون عصری
گفت: بیخود
بعد وادارمون کرد پیاده شیم همان جا لب آب ایستادیم نماز خوندیم.
#درس_اخلاق
حاج حسین خرازی
@shahiddastvareh313
🔸حق با من بود. هر وقت فکرش را میکردم میدیدم حق با من بوده؛ ولی چیزی نگفتم. بالاخره فرمانده بود. یکی دو ماه هم بزرگ تر بود. فکر کردم «بذار از عملیات برگردیم، با دلیل ثابت میکنم براش.»
🔹از عملیات برگشتیم. حسش نبود. فکر کردم «ولش کن. مهم نیست. بی خیال»
🔸پشت بیسیم صداش می لرزید. مکث کرد. گفتم «بگو حاجی. چی میخواستی بگی؟»
🔸گفت: «فلانی! دو سال پیش یادته؟ فلان جا؛ حق باتو بود. حالا که فکر میکنم، میبینم حق با تو بوده. من معذرت میخوام ازت!»
#شهید_حسین_خرازی
#درس_اخلاق
@shahiddastvareh313
⭕️چند تا از بچهها کنار آب جمع شده بودند. یکیشون برای تفریح به آب تیراندازی میکرد!
مهدی سر رسید و گفت: "این تیرها بیت الماله؛ حرومش نکنین."
طرف جواب داد: "به شما چه؟" و با دست هلش داد!
مهدی که رفت، صادقی اومد و پرسید چی شده؟ بعد گفت: "میدونی کي رو هل دادی اخوی؟"
دویده بود دنبالش برای غذر خواهی که مهدی جواب داد: "مهم نیست. من فقط امر به معروف کردم، گوش کردن و نکردنش دیگه با خودته."
#شهید_مهدی_زینالدین
#درس_اخلاق
🆔️👇👇👇
@shahiddastvareh313
آقا مرتضی! یه نفر رو بفرست خط، ببینیم چه خبره.
هرکس میرفت، دیگه برنمیگشت. همون سهراهی که الآن میگن سهراهی همت. خیلی کم میشد بچهها برن و سالم برگردن.
مرتضی سرش رو پایین انداخت و گفت «دیگه کسی رو ندارم بفرستم، شرمنده.»
حاجی بلند شد و گفت «مثل این که خدا طلبیده.» و با میرافضلی سوار موتور شدن که برن خط.
عراق داشت جلو میآمد. زجاجی شهید شده بود و کریمی توی خط بود. بچهها از شدت عطش، قمقمهها را میزدن لب هور، جایی که جنازه افتاده بود، و از همان استفاده میکردن!
روی یک تکه از پلهایی که آنجا افتاده بود سوار شد. هفت هشت تا از قمقمههای بچهها دستش بود. با دست آب رو کنار میزد و میرفت جلو؛ وسط آب، زیر آتش. آنجا آب زلالتر بود! قمقمهها را یکی یکی پر کرد و برگشت...
#شهید_محمدابراهیم_همت
#درس_اخلاق
🆔👇👇👇
@shahiddastvareh313
🔸 حدیث داریم که شیطان با سه طایفه کاری ندارد. آنهایی که یاد خدا میکنند، آنهایی که هنگام سحر بلند میشوند و استغفار میکنند و آنهایی که از ترس خدا هنگام سحر گریه و انابه میکنند.
🔹 آیتالله مجتهدی (ره)
#درس_اخلاق
🆔️👇👇👇
@shahiddastvareh313
⭕️تا دو، سهی نصفه شب هی وضو میگرفت و میآمد سراغ نقشهها و بهدقت وارسيشان میكرد.
يكوقت میديدی همانجا روی نقشهها افتاده و خوابش برده.
خودش میگفت «من كيلومتری میخوابم.»
واقعاً همينطور بود. فقط وقتی راحت میخوابيد كه توی جاده باماشين میرفتيم.
عمليات خيبر، وقتی كار ضروری داشتند، رو دست نگهش میداشتند. تا رهاش میكردند، بيهوش میشد.
اينقدر كه بیخوابی كشيده بود.
⛔️فرماندهان جنگ اینطور تلاش و مجاهدت کردن که دشمن نتونست یک وجب از خاکمون رو بگیره.
مسئولین اقتصادی هم اینطور هستند؟
#شهید_محمدابراهیم_همت
#درس_اخلاق
@shahiddastvareh313