#حکایت
🌌 #شجاعت_امام_خمینی (ره)!!
🍁هر ماشینی که میخواست وارد #دربار شود، رنگ آن باید #مشکی میبود. وحتما یک #سرنشین میداشت. او باید دم در ورودی ازماشین #پیاده میشد و #کلاهش را بر میداشت. #لباس_ملاقات می پوشید و وقتی وارد اتاق میشد می ایستاد تا #اجازه نشستن بیابد. حتی وضع طوری بود که چندساعت قبل به فرد #آداب_ملاقات را یاد میدادند.
👈اما حضرت #امام سوار ماشین #سفید رنگی شد و به درب کاخ که رسید گفت: « #روح_الله از طرف آیت الله العظمی بروجردی».
🍁نگهبان گفت: «باید از #ماشین پیاده شوید». امام گفت: «پس #برمیگردم !!».
🍁نگهبان هم بالاجبار درب را بازکرد. و ماشین تا دم در #کاخ رفت.
👈با همان وضعیت و بدون تغییر لباس داخل شدند و روی #صندلی_شاه نشستند.!!
🍁 #شاه که واردشد صندلی نبود و مجبور شد #بایستد تا صندلی بیاورند.
به شاه گفت: «آیت الله بروجردی فرمودند که قاتلین #بهائیان ابرقو باید آزاد شوند».
🍁شاه گفت: « #شاه_مشروطه چنین کاری از دستش بر نمی آید».
دوباره پیام آیت الله را تکرار کرده، بلند میشوند و میروند.
👈 #هیبت_امام شاه را گرفته بود و همان روز #فرمان_آزادی قاتلان بهائیان صادر شد.
📚حاشیه های مهمتر از متن، ص ۴۸ و ۴۹
@fadak110_135🔛 فدک
🌀شیخ فضلالله نوری- بخش دوم
🔸️طناب دار به #گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیكر بیجانش برفراز دار باقی ماند. دسته #موزیك شروع به نواختن كرد و مردم از جمله پسر شیخ كف میزدند و #شادی میکردند و چه بیاحترامی هایی كه به جنازه شیخ نكردند.
🔸️ شنیدم که بعضی ها می گفتند: "شیخ فضله به درک رفت!" از بالای ایوان نظمیه یک کسی فریاد کشید و به مردم گفت: "همچنین دست بزنید که صدایش توی #سفارت به گوشش برسه!" یعنی به گوش محمدعلی شاه.
🔹️در اثر تلاطم و طوفان که دائماً جسد را بالای دار تکان می داد، یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و #نعش گُرپی به زمین افتاد! جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه. همه میخواستند خود را به جنازه برسانند؛ دور نعش را گرفتند؛ آن قدر با #قنداق تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد.
🔸️هر که هرچه در دست داشت میزد؛ آنهایی که دستشان به نعش نمیرسید، #تف می انداختند. یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین، مرد تنومند و چهارشانهای بود، وارد حیاط #نظمیه شد. جلو آمد و بالای جنازه ایستاد، این بیحیا هنوز نرسیده، جلوی همه دگمههای شلوارش را بازکرد و روبروی این همه چشم شرُ شُر به سر و صورت آقا ... .
🔹️سپس مردی با لباس #مشکی وارد شد، عصا به دست، مقابل سر آقا ایستاد؛ با عصا #چادرنماز را از روی آقا پس زد و همین طور که تماشا میکرد به ترکی فحش نثار آقا می کرد. این شخص شارژدافر سفارت #عثمانی بود؛ او هم رفت!
🔗به کانال #تاریخ_شفاهی_قم بپیوندید:
@tarikhqom