﷽📚🕥📚🎆
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_محمد(ص)
#قسمت_بیست_پنجم
🦋كارشكنى يهود بنى قريظه و سرانجام ذلتبار آنها🦋
🌱 يهود بنىقريظه، ابتدا با اسلام و مسلمين از راه صلح و سازش وارد شدند (ولى از آن جا كه صلح و صفاى آنها ظاهرى بود) وقتى كه جنگ خندق پيش آمد به دشمن پيوستند و صلح و صفايشان مبدل به عداوت و بغض و دشمنى سختى شد.
🌿حى بن اخطب (رئيس يهوديان بنىنضير) در اين بحران كه خود را به مكه رساند و قريش را بر ضد پيامبر اسلام تحريك كرد و طوايف عرب را شديداً بر ضد اسلام و مسلمين برانگيخت. اين دشمن شناختهشده اسلام شخصاً به ميان يهود بنى قريظه رفت و احساسات آنها را به تحريكات گوناگون و وعدهها و وعيدها بر ضد اسلام به جوش آورد، و رئيس آنها كعب بن اسد را براى پيمان شكنى و جنگ با پيغمبر راضى كرد، با اين شرط كه خودش نيز در جنگ شركت كند.
🌱سپاه احزاب كه از احزاب مختلف تشكيل شده بود، به سوى مدينه براى از ميان برداشتن پيامبر و مسلمين روانه شدند، بنى قريظه در اين موقعيت، به آنها پيوستند، طولى نكشيد اطراف مدينه را محاصره نمودند.
🌿اين يهوديان فرصتطلب وقتى كه خود را قوى ديدند، همه عهد و پيمانهاى گذشته را فراموش كرده و شروع به ناسزاگويى و فحاشى نسبت به پيامبر و مسلمين نمودند.
🌱جنگ احزاب به نفع مسلمين پايان يافت، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از طرف خداوند مأمور شد كه به طرف يهود بنى قريظه لشكركشى كند، از اين رو على عليهالسلام را پرچمدار كرد و او را با جمعى روانه قلعههاى بنى قريظه نمود.
على عليهالسلام و همراهان 25 روز قلعههاى آنها را محاصره كردند، ادامه محاصره آنها را سخت در فشار قرار داد؛ رئيس آنها (كعب بن اسد) به آنها پيشنهاد كرد كه بايد يكى از سه كار را انجام دهيم:
1 - يا اسلام را بپذيريم و به پيامبر اسلام ايمان بياوريم.
- يا فرزندان خود را به دست خود كشته و شمشيرها را برداريم و از جان خود دست بشوييم و از قلعهها بيرون رويم و با لشكر اسلام جنگ كنيم تا آخرين نفر كشته شويم.
3 - روز شنبه، مسلمين مىدانند كه ما جنگ نمىكنيم، در اين روز مسلمين را غافلگير كرده و با آنها بجنگيم.
بنى قريظه پيشنهاد رئيسشان را رد كرده و گفتند: خوب است براى پيامبر اسلام پيغام بفرستيم تا ابولبابة بن عبدالمنذر را به سوى ما بفرستد، تا با او در اين باره مشورت كنيم. (ابولبابه دوست سابق آنها بود) پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ اين پيشنهاد ابولبابه را نزد آنها فرستاد، آنها وقتى كه ابولبابه را ديدند، گريه و زارى كردند و با او به مشورت پرداختند و گفتند: چه صلاح مىدانى؟ آيا هر چه محمد حكم كرد بپذيريم؟ ابولبابه به زبان گفت: آرى، ولى با دست به گلويش اشاره كرد يعنى اگر حكم پيامبر را بپذيريد، حكم او اين است كه شما را خواهد كشت.
سرانجام بنىقريظه اعلام كردند كه فرمان رسول خدا را درباره خود مىپذيرند.
آنها چون با قبيله اوس، رابطه دوستى داشتند، قبيله اوس نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمده از آنها شفاعت كردند؛ كار به اين جا رسيد كه هم پيامبر و هم يهوديان بنىقريظه قبول كردند تا سعد بن معاذ كه از قبيله اوس بود درباره آنها حكم كند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سعد بن معاذ را با اين كه زخمى و مجروح بود احضار كرد؛ وقتى كه سعد حاضر شد آن حضرت مطلب را با او در ميان گذاشت و فرمود: براى سعد پيشامدى شده كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشكنندهاى نخواهد ترسيد.
وقتى كه حكميت به سعد واگذار شد، حكم كرد كه همه مردان بنى قريظه كشته شوند و زنان و فرزندانشان اسير گردند، و اموالشان گرفته شود.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حكم سعد را درباره آنها اجرا كرد تا آخرين افرادشان كه 600 يا 700 نفر و به قول بعضى بيشتر بودند جز عده كمى كه قبلا ايمان آورده بودند كشته شدند؛ تنها يك نفر از مردان آنها به نام عمرو بن سعدى آن هم در جريان عهد شكنى دخالت نداشت، پا به فرار گذاشت، و از زنان هم همه اسير شدند جز يك زن كه سنگ آسيا به سر خلاد بن سويد كوبيده بود و او را به قتل رسانده بود كه در نتيجه آن زن را به حكم قصاص كشتند و به اين ترتيب يهوديان از ميان رفتند. فقط يهود خيبر باقى مانده بودند، كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پس از نابود كردن يهود بنى قريظه، با تشكيل سپاهى روانه خيبر شد و پس از چند روز محاصره قلعههاى خيبر، على عليهالسلام پرچم را به دست گرفت و با عدهاى روانه قلعههاى خيبر شد، در قلعه را از جا كند و مرحب را كه از سركردگان يهود بود به قتل رساند، و قلعهها را يكى پس از ديگرى به تصرف اسلام در آورد.
آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بقيه يهوديانى را كه در مدينه و اطراف مدينه بودند بيرون كرد