eitaa logo
❤️ شهیدگمنام ❤️
1.9هزار دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
12.8هزار ویدیو
23 فایل
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(‌س) 🌷یادشهدا کمتراز شهادت نیست🌷 معـرفی شـ📋ـهداء،کلـ🎞ـیپ،‌مدا🎤حـی،خاطــرات شــهداء،عفاف و حجاب،بصیرت افزایی و... #‌شهیدگمنام #حاج_‌قاسم_سلیمانی کپی پست با ذکر صلوات آزاداست
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده گردانمون شهید حاج علی باقری نیم ساعت در مورد سکوت در شب حرف زد : برادرا هیچ صدائی نباید از شما شنیده بشه ! سکوت ،سکوت،سکوت🤐🤐🤐 کوچکترین صدا می تونه سرنوشت یک عملیات رو عوض کنه. باید سکوت رو تمرین کنیم گردان در یک ستون به حرکت در آمد و ما همه مواظب بودیم صدای پاهایمان هم شنیده نشود که در سکوت و تاریکی مرگبار شب ناگهان فریادی از عمق وجود همه ما را میخکوب کرد آقای اسحاقیان بود مرد ساده دلی که خیلی دوست داشتنی بود:😱 در تاریکی قبر علی بفریادت برسه بلند صلوات بفرست همه بچه مانده بودند صلوات بفرستند ؟🙄 بخندند؟🤕 بعضی ها اجابت کرده و بلند صلوات فرستادند و بعضی ها هم آرام اما حاج علی عصبانی فریاد کشید بابا سکوت سکوت سکوت😡😡😡 و باز سکوت بود که بر ستون حاکم شد و در تاریکی به پیش می رفت که، این بار با صدائی به مراتب بلندتر فریاد کشید:😱😱 لال از دنیا نری بلند صلوات بفرست . وباز ما مانده بودیم چه کنیم ...😳😳 حاج علی باقری دو باره عصبانی تر ...😡😡😡 هنوز حرفهای حاج علی تمام نشده بود که فریاد اسحاقیان بلند شد: سلامتی فرماندهان اسلام سوم صلوات رو بلندتر ...😱😱😱 خود حاج علی هم از خنده نتونست دیگه حرف بزنه😂😂😂 ‌ ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
اومده بود مرخصي بگيره ، يه نگاهي بهش کرد ، گفت : " ميخواي بري ازدواج کني ؟ " گفت : " بله ميخوام برم خواستگاري " - خب بيا خواهر منو بگير ! گفت : " جدي ميگي آقا مهدي " - به خانوادت بگو برن ببينن اگر پسنديدن بيا مرخصي بگير برو ! اون بنده خدا هم خوشحال دويده بود مخابرات تماس گرفته بود ! به خانوادش گفته بود : " فرمانده ي لشکرمون گفته بيا خواهر منو بگير ، زود بريد خواستگاريش خبرشو به من بديد ! بچه هاي مخابرات مرده بودن از خنده! پرسيده بود : " چرا ميخنديد؟ خودش گفت بيا خواستگاري خواهر من ! " گفته بودن : " بنده خدا آقا مهدي سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، يکيشونم يکي دوماهشه !! " شهید مهدی زین الدین ‌ ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوخی های زمان جنگ😂😂😂😂😂 برای رسیدن به کبریا باید نه کبر داشت نه ریا شهدا خالص و متواضع بودنند که به عرش کبریایی پا نهادند ‌ ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
😜شیرین کاری😜 ◾️یه شب که بی خوابی به سرمون زده بود، هوس چای خوردن کردیم. 😋 🔸مهرداد گفت: بیا چای درست کنیم.😉 ◾️دو تا کتری بزرگ داشتیم که هر کدام سی نفر رو چای میداد.🫖 🔹یکی مال آبجوش بود و یکی مال چای.🙂 ◾️مجبور شدیم داخل همون کتری بزرگ چای درست کنیم.🥲 🔸وقتی آماده شد، من نگاهی به کتری کردم و گفتم: کی این همه چای رو قراره بخوره؟!!😟 ◾️مهرداد گفت: نگران نباش، فکر اونم کردم.😜 🔹بعد یه سینی بزرگ با 30 تا لیوان آورد.😇 ◾️لیوان هارو پر از چای کرد.☕️ 🔸بچه ها مونده بودند که ما این همه چای رو میخوایم چیکار؟!🙁 ◾️بعد یکی از بچه هارو صدا زد و سینی چای رو داد دستش.😁 🔹قندون رو هم من برداشتم.😐 ◾️خودش هم جلودار بود و یکی یکی، بچه هارو از خواب بیدار میکرد.😴 🔸و می گفت: داداش پاشو چای بخور.😎 ◾️بچه ها خواب آلود بیدار میشدند و مهرداد یه لیوان چای داغ دستشون میداد.😆 🔹یکی چشم بسته میگفت: حالا چه وقتِ چای دادنه؟!!🥱😶 ◾️یکی لیوان رو می گرفت و می گفت: دستت درد نکنه.😍 🔸بعد لیوان رو بالای سرشون می‌گذاشتند تا سرد بشه، ولی قبل از اینکه چای رو بخورند، خوابشون می برد.😅 ◾️بعضی ها هم بلند میشدند و می نشستند و در حالی که می خندیدند با خوشحالی چای رو می خوردند.😍😂 🔹جالب این بود که هیچ کدوم از بچه هایی که از خواب بیدار می شدند، اعتراض نمی کردند. 🙂👍 ◾️روز بعد چای دادن مهرداد، شده بود سوژه خنده بچه ها.😝 📚بخشدار چهارده ساله/ خاطرات شهید مهرداد عزیزاللهی/ به نقل از محسن جمشیدی 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ‌ ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
😜تشریف می‌برم موقعیت ننه😜 🎈خاطره‌ای از احمد شیروانی جانباز 70 درصد 🎈 🖍سال 1361 حدود 2 ماه قبل از شروع عملیات محرم، من، حمید یزدی، سعید شوردزی و چند نفر از دیگر دوستانم به شهرک دارخوین آمدیم. 🚶‍♂🚶‍♂ 🖌فرصت نشده بود به مرخصی برویم. هر چه به دفتر کارگزینی تیپ امام حسین(ع) می‌رفتیم تا مرخصی بگیریم، می‌گفتند: فعلاً تمام مرخصی‌ها لغو شده است.☹️ 🖍از بس سماجت کردیم، مسؤول کارگزینی با مرخصی 48 ساعته ما موافقت کرد و گفت: مواظب باشید بقیه نیروها نفهمند شما دارید به مرخصی می‌روید. تا جایی که امکانش هست برگه‌های مرخصی را نشان کسی ندهید.🤫 🖌برگه‌های مرخصی را در جیبمان گذاشتیم و پیاده به سمت دژبانی حرکت کردیم.🚶‍♂🤩 🖍وانت تویوتایی به ما نزدیک می‌شد. 2 نفر جلو و چندنفر هم در کابین عقب آن نشسته بودند.🛻 🖌 وقتی ماشین به ما نزدیک شد، از راننده‌اش پرسیدم: اخوی! این ماشین اهواز نمی‌رود؟🤨 🖍سرعتش را کم کرد و گفت: چرا بپرید بالا.😉 🖌سوار شدیم. دم در، دژبان که یک بسیجی کم‌سن و سال بود، جلوی ماشین را گرفت و پرسید: اخوی‌ها کجا تشریف می‌برند؟🧐 🖍یکی از سرنشینان جلو گفت: داریم می‌رویم موقعیت مهدی.🙂 🖌گویا دژبان از قبل او و دوستانش را می‌شناخت، ولی متوجه شد که ما پنج نفر با آن‌ها نیستیم.🤭 🖍 با لهجه شیرین اصفهانی از راننده پرسید: دادا، این برادرا هم با شوما هستن؟🤨 🖌ـ از خودشان بپرسید.😕 🖍از ما پرسید: شوما چندنفر کوجا تشریف می‌برین؟🤔 🖌همان لحظه شیطنتم گل کرد. با قیافه کاملاً جدی گفتم: من تشریف می‌برم موقعیت ننه، بقیه را از خودشان بپرس.😌😆 🖍بغل دستی‌ام از حرف من خنده‌اش گرفت.😅 🖌 همان طور که می‌خندید، گفت: من هم می‌روم موقعیت ننه.😂 🖍حمید یزدی که متأهل بود، گفت: من نمی‌روم موقعیت ننه، می‌خوام بروم موقعیت زنه!😉🤣🤣 🖌راننده گاز داد تا حرکت کند. 🚘 🖍دژبان با کف دست روی کاپوت ماشین کوبید. 🙌 اسلحه‌اش را مسلح کرد و گفت: وایسا ببینم. این مسخره‌ بازیا چی چیه‌‌س؟ موقعیت ننه دیگه کوجاس؟ پیاده‌ بشین ببینم. من نمی‌ذارم شما چند نفر از این در برین بیرون!😡 🖌ـ اخوی چی چی رو نمی‌ذاری؟ ما باید بریم وَرِ دل ننه‌هامون.😜 🖍ـ مگه الکیه، هر کی دلش خواست سرش رو بندازه پایین و از این در بره بیرون؟ فکر کردین من اینجا بوقم؟😠😤 🖌ـ برادر! ما حکم مأموریت داریم، باید بریم موقعیت ننه.😊 🖍ـ ببینم حکمتون رو.😕 🖌برگه‌های مرخصی را که نشانش دادیم، گفت: خدا بگم شما بسیجیا رو چی کارتون نکنه که هر کدومتون یه جوری آدم رو می‌ذارین سرکار! برین خدا پشت و پناهتون.😩😄 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
‼️بالاخره مهران را گرفتید؟🤔 🔑در آزادسازی شهر مهران، یکی از بچه‌هاکه دچار موج‌گرفتگی شده بود، بعد از اینکه حالش کمی جا آمد، دستپاچه از برادری که کنارش بود،‌ پرسید: چکار کردید، بالاخره مهران را گرفتید؟😰 و اون با کمال خونسردی برای اینکه شوخی هم کرده باشد، یا اینکه ببیند چقدر حال طرف سرجایش هست. 😜 گفت: نه! 🤪 بعد او با نگرانی پرسید: چطور؟😨 این همه کشته و مجروح دادیم چی؟😥 چرا نگرفتید؟😰 و اون برادر در جوابش گفت: برای اینکه وقتی شما اونو تحویل داده بودین، رسید نگرفته بودید،😒 ماهم نتونستیم ثابت کنیم که مهران مال ماست.😑 حالا فهمیدی؟!🤨😅 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
😎دیگ شجاع😎 یک روز هنگام عصر و پخش مستقیم غذا، خمپاره زدند.😐 همه فرار کردیم...🤯 هر کدوممون یه ور...😶 بعد برخاستیم دیدیم خمپاره درست خورده کنار دیگ غذا ولی عمل نکرده...🤩 با تعجب و خنده به همدیگر نگاه کردیم...😜 دوست رزمنده‌ای گفت: ایوالله، باز هم به غیرت و شجاعت دیگ!👍 با همه سیاهی از ما رو سفیدتر است...😌 از جایش تکان نخورده.😉 آفرین.👏 برادرا خوبه یاد بگیرند و به محض اینکه خمپاره میاد،دنبال سوراخ موش نگردند.😁😅😝 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ‌⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
🌳همه بنیه‌مان تحلیل رفته بود؛ شوخی نبود بیش از هفت هشت ساعت راه رفته بودیم.😰 آن هم روی ارتفاعات و صخره‌های صعب‌العبور.🥴 🌴جالب بود. موقع برگشتن، وقتی که بچه‌ها نه نای حرف زدن داشتند و نه پای رفتن و همه تلو تلو می‌خوردند،🚶‍♂🚶‍♂سرگروهمان برگشت و گفت: برادرا با یک صلوات در اختیار خودشون.😎🤨 🌳همه خنده‌شان گرفته بود. 😄 چون دیگر برای کسی اختیاری نمانده بود. آن وقت که باید می‌گفت، نگفته بود.😕 🌴 یکی از بچه‌ها برگشت و گفت: برادر! اگر در محاصره دشمن بودیم چی می‌گفتی؟☹️ 🌳و او که در حاضر جوابی هیچ کم و کسر نداشت، گفت: هیچی، می‌گفتم: برادرا با یک صلوات در اختیار دشمن!😌😅😂 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ‌⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
🤕اسرای سودانی🤕 🍇عملیات تمام شده بود.🔚 🍒 و از قرارگاه به قصد ترک منطقه سوار اتوبوس شدیم، هوای خیلی گرمی بود به همین خاطر یونیفرمم را بیرون آوردم و فقط زیرپوش سفیدی تنم بود.👕 🍇بعداز ساعتی اتوبوس به ایستگاه صلواتی رسید و همگی با دیدن لیوانهای شربت آبلیمو🧃خیلی خوشحال شدیم بخصوص من که در ردیف اول صندلی اتوبوس نشسته بودم. 🤩 🍓لحظاتی بعد یکی از افراد ایستگاه صلواتی وارد اتوبوس شد.🙃 🍇و با دیدن بچه ها که اغلب سیه چُرده یا سبزه بودند، فریاد زد: 🍓چرا این اسیرها محافظ ندارند !! به نظرم سودانی باشید، بعد هم رو به همکارانش کرد و فریاد زد؛ اسیران سودانی هستند، شربت نه! آب بیاورید، از سرتان هم زیاد است..😠🙁 🍇این را که بچه ها شنیدند، اتوبوس از خنده بچه ها منفجر شد....😂😂😅😅 📚راوی: رزمنده باقر نوری زاده 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
🍂یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید... فرمانده دستہ بود🙁 🍁شب برایش جشن پتو گرفتند... حسابے کتکش زدند.🤩 🍂من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..!☹️😖😄 🍁سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے آن جشن پتو، نیم‌ساعت قبل از وقت نماز صبح،اذان گفت...😄😆😉 🍂همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😅😅 🍁بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت: اذان گفتند؛ چرا خوابیدید!؟😐 🍂گفتند: ما نماز خواندیم..!😊 🍁گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳🤨 🍂گفتند: سعید شاهدی اذان گفت!😕 🍁سعید هم گفت: من برایِ نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح😝🤪😂😂 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
⚜درعملیات بیت‌المقدس، دو « احمد» داشتیم ڪه فرمانده بودند و صدای آنها از شبڪه‌‌های بی‌سیم مرتب شنیده می‌شد.😯😄 💠«احمد متوسلیان» فرمانده لشگر محمد رسول‌الله(ص) و«احمد ڪاظمی» فرمانده لشڪر نجف اشرف. 🙃 ⚜در تماس‌های بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شڪستن خطوط دشمن، فرماندهان و رزمندگان از لهجه‌های آنها متوجه می شدند ڪه این «احمد» ڪدام «احمد» است.🧐😎 💠 اما جالب‌تر زمانی بود ڪه دو «احمد» با هم ڪار داشتند. 😉😁 ⚜در مرحله‌ی دوم عملیات ڪه بچه‌های لشگرمحمد رسول الله(ص) در دژ شمالی خرمشهر با لشگر10 زرهی عراق درگیری سختی داشتند وڪارشان به اسیر دادن واسیر گرفتن هم ڪشیده شده بود.😣 💠 احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت می‌ڪرد.😖 ⚜احمد ڪاظمی با احمد متوسلیان این‌گونه تماس می‌گرفت: 💠احمَد احمَد ،احمَد احمِد، احمَد احمِد.😕 ⚜او سه احمد اول را ڪه یعنی متوسلیان، با لهجه‌ی تهرانی می‌گفت اما اسم خودش را با لهجه‌ی نجف آبادی، مخصوصا مقداری هم غلیظتر بیان می‌ڪرد.😅😆 💠به این ترتیب احمد خوب و دوست داشتنی پایه‌ی خنده را برای فرماندهان زیادی ڪه صدای او را از بی‌سیم می‌شنیدند فراهم می‌ڪرد. 😁 ⚜یادشان بخیر: احمَد احمَد، احمَد احمِد، احمَد احمِد😅 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷 ‌
😁 ﴿ از خنده تا خاکریز ﴾ ترکش دکتر میخواست ترکش رو دربیاره دید روی لباس رزمنده نوشته: (ورود هر نوع ترکش و گلوله اکیدا ممنوع) دکتره گفت: چرا بازم ورود کردن؟ رزمنده گفت:《نامردا،بلژیکی بودن زبان مارو نفهمیدن غیر مجاز وارد شدن.فارسی بلد نبودن》😆 ⁦🥀 ✨ 🌷 @shahidegomnam14 🌷