eitaa logo
✔ عکس نوشت شهدا | سامانه ملی شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
299 ویدیو
2 فایل
©️ عکس نوشت شهدا | استوری شهدا | برای شهدا | جهت عضویت در کانال روی گزینه پیوستن کلیک کنید. پشتیبانی کانال: @birangi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 حاج مجید انسانی نبود که از کنار مشکل دیگران به راحتی عبور کنه، اگر خودش هم نمی‌توانست مشکل رو حل کنه واسطه می‌شد تا گره زندگی مردم رو باز کنه. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 فرازی از وصیت نامه: سعی کنید با هم بیشتر یک دل و یک زبان باشید و وحدت همیشگی خود را که امام امت و سایر مسئولان عزیز بر آن زیاد تکیه می کنند، حفظ نمایید زیرا که انسان واقعی در این زمان آزموده می‌شود. باید این را بدانیم که وظیفه‌ی حساس و خطیری به گردن ماست. هر کسی در هر پست و مقامی است، باید خود را برای خدمت به انقلاب آماده سازد وگرنه مدیون خون شهیدان است. 🆔 @shahidemeli
| 📖 ″برشی از خاطرات″ | شهید اسدالله پازوکی 🆔 @shahidemeli
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | کسی می‌تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفس خود گیر نکرده باشد. شهید علی چیت سازیان 🆔 @shahidemeli
🌷 پول توجیبی که پدر به ما می‌دادند فقط برای خرید خوراکی نبود. می‌گفتند: از همین پول، لوازم التحریر هم بخرید. اگه می‌خواید برای کسی هدیه بخرید، مقداری از پولتان را جمع کنید و از همین پول هدیه بخرید. با این روش ما نحوه‌ی درست خرج کردن را یاد می‌گرفتیم. بعضی وقت‌ها که برای خرید چیزی پول کم می‌آوردیم، مقداری پول به ما قرض می‌دادند و ماه‌های بعد از پول توجیبی‌مان کم می‌کردند. این‌جوری فرهنگ قرض‌الحسنه را هم به ما آموزش می‌دادند. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 سال ۶۲ بود که زمینی خریدم. شهید محمد باقری یکی از کسانی بود که زحمت ساخت خانه را می‌کشید. بعد از پانزده روز، صورت حسابی را برایم آورد و گفت: هر روز که کارگری کردم توی یه صفحه نوشتم؛ روزهایی هم که استادکار بودم تو یه صفحه‌ی دیگه نوشتم. با تعجب پرسیدم: یعنی چی؟ گفت: اگه من کار یه کارگر ساده رو انجام بدم، نباید به حساب استادکاری بذارم. حساب کارگری و استادکاری جداست. باید رزق و روزی که به دست میاریم حلال باشه. منبع: کنگره‌ی سرداران و ۲۳۰۰۰ شهید استان‌های خراسان 🆔 @shahidemeli
📖 ″برشی از خاطرات″ | شهید مصطفی احمدی روشن 🆔 @shahidemeli
🌷 مادر صیاد شده بود واسطه. تلفن زده بود به فرمانده‌ی نیروی انتظامی خراسان که پسر خاله‌ی صیاد سرباز شماست؛ توی نهبندان. اگه میشه، جاش رو عوض کنین. داغداره؛ تازه برادرش رو از دست داده. صیاد فهمیده بود. ناراحت شده بود. مادرش دست‌بردار نبود؛ من را واسطه کرد. گفت: حرف من که بی تأثیر بود، تو یه کاری بکن. تو که دوستشی، رفیقشی. شاید به حرفت گوش داد. هنوز حرفم را نزده بودم که صیاد گفت: می‌دونم چی می‌خوای بگی. اما خودت بگو قوم و خویش من با بچه‌های مردم چه فرقی دارن؟ اون اگه بیاد، یکی دیگه رو می‌فرستن جاش. این درسته؟ خدا رو خوش می‌آد؟ 🆔 @shahidemeli
🌷 آقای رجایی با اشتغالی که قبل از انقلاب داشت به من توصیه می‌کرد که بچه‌ها را به پارک ببرم. خودش هم هر وقت که پیش می‌آمد این کار را می‌کرد. مخصوصا زمان‌هایی که من حوصله‌ی این کار را نداشتم ایشان بچه‌ها را می‌برد. می‌گفت: چون الآن مکان‌های تفریحی خیلی سالم نیست، اگر جای سالمی پیدا می‌کنیم باید برای تفریح و پر کردن اوقات فراغت بچه‌ها از آن استفاده کنیم. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 ابراهیم برای ورزش در زورخانه یک جفت میل و سنگ بسیار سنگین برای خودش تهیه کرده بود. حسابی سر زبان‌ها افتاده و انگشت‌نما شده بود. اما بعد از مدتی دیگر جلوی بچه‌ها چنین کارهایی را انجام نداد! می‌گفت: این کارها عامل غرور انسان می‌شه. می‌گفت: مردم به دنبال این هستند که چه کسی قوی‌تر از بقیه است. من اگر جلوی دیگران ورزش‌های سنگین را انجام دهم باعث ضایع شدن رفقایم می‌شوم. در واقع خودم را مطرح کرده‌ام و این کار اشتباه است. بعد از آن، وقتی میاندار ورزش بود و می‌دید که شخصی خسته شده و کم آورده، سریع ورزش را عوض می‌کرد. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 اکثر بچه‌ها مدرک کاردانی داشتند. برای ادامه‌ی تحصیل هم وقت کافی نبود تا در دانشگاه دیگری مشغول تحصیل شوند. محمد از مهم‌ترین کسانی بود که در این زمینه بسیار تلاش کرد تا این مشکل حل شود. او با تلاش‌های خود دوره‌ی کارشناسی را وارد مجموعه کرد. محمد پیگیری‌ها را آغاز کرد. به یاد دارم که نزدیک به چهل بار برای گرفتن مجوز به اصفهان رفت! بالاخره با پیگیری‌های مستمر محمد و دوستان دوره‌ی کارشناسی در یگان ما شروع شد. محمد به تنهایی استاد، دانشجو، و حتی کلاس لازم را هماهنگ کرد. وسایل و تجهیزات را مهیا کرد و در خارج وقت اداری به دنبال کارها بود! گاهی اوقات برای آوردن و بردن استاد می‌رفت فرودگاه و یا... تازه بعد از این همه دوندگی خودش مثل بقیه‌ی دانشجویان سر کلاس می‌نشست و به درس گوش می‌داد! جالب بود که درسش هم بهتر از بقیه بود. توی کلاس کامپیوتر دانشجوی ممتاز بود. استاد کلاس جنگ الکترونیک وقتی توانایی محمد را دید، سرپرستی سه گروه را به محمد سپرد. حتی طراحی سوالات امتحانی را به محمد داد! بعد از مدتی یکی از اساتید به سراغ محمد آمد و کلی با او صحبت کرد. محمد مدت‌ها مشغول بود! بعدها فهمیدیم که با همکاری این استاد کتابی در زمینه‌ی نظامی آماده کرده! به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 به نماز فوق‌العاده اهمیت می‌داد. موقعی هم که با ماشین یا موتور به ماموریت می‌رفت، وقت نماز که می‌شد نگه می‌داشت و نمازش را اقامه می‌کرد و بعد از آن به ماموریت خود ادامه می‌داد. همیشه توصیه می‌کرد حتی در مناطقی که شاید امنیت وجود ندارد و از بیم دشمن اقامه‌ی نماز سخت است نوبتی نگهبانی بدهید و نمازتان را انفرادی بخوانید. خودش نیز این کار را انجام می‌داد. خلاصه اینکه به وقت نماز خیلی حساس بود و آن را بسیار جدی می‌گرفت و به این عمل اعتقاد درونی داشت. به نقل از دوست و همکار شهید، کتاب 🆔 @shahidemeli