eitaa logo
✔ عکس نوشت شهدا | سامانه ملی شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
299 ویدیو
2 فایل
©️ عکس نوشت شهدا | استوری شهدا | برای شهدا | جهت عضویت در کانال روی گزینه پیوستن کلیک کنید. پشتیبانی کانال: @birangi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 مادر شهید: همیشه قبل از رسیدن ماه محرم و دهه‌ی فاطمیه شور بزرگی در دلم می‌افتد. خیلی‌وقت‌ها با هم‌فکری بچه‌ها برنامه‌ریزی مراسم عزاداری را انجام می‌دادیم‌. از قبل آمدن محرم و دهه‌ی فاطمیه، مدام حرفش را توی خانه می‌زدم. روضه‌ی خانگی‌مان هر سال به راه است. همیشه دهه‌ی دوم محرم روضه‌ی زنانه داشتیم؛ اما چند سالی هست که روضه را مردانه کرده‌ایم. همسرم خانه را سیاهه می‌زند. همه‌ی در و دیوار خانه با پرچم‌های امام حسین (ع) پوشیده می‌شود. محمدحسین مسئول خرید روضه بود. هر روز دنبال تهیه‌ی وسایل پذیرایی برای روز بعد بود. قبل از شروع روضه، من و زهرا می‌رفتیم توی اتاق تا محمدحسین و دوستش چای درست کنند. محمدحسین و دوستش همه‌ی کارها را خودشان انجام می‌دادند. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 یکی از خصوصیاتی که محمد داشت امانت داری بود. همه بهش اطمینان داشتند. به همین خاطر مسئولیت امانات دانشکده به محمد واگذار شد. مسئولیت مهمی بود که به هر کسی نمی دادند. همه ی وسایل شخصی دانشجویان آن جا بود. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌱 مادر شهید: هروقت می‌خواستم انتقادی به کارهایشان بکنم یا غیرمستقیم چیزی را یادشان بدهم، دست‌به‌دامن قصه می‌شدم. مشهورترین قصه‌های جهان را تحریف می‌کردم و نکته‌ای را که می‌خواستم به بچه‌ها بگویم، در قالب آن قصه یادشان می‌دادم. از دختر کبریت‌فروش گرفته تا داستان‌های من‌درآوردی که کاملا اتفاقی دو تا بچه دارند و کاملا اتفاقی اسم بچه‌هایشان محمدحسین و زهراست! محرم یا دهه‌ی فاطمیه هم که می‌رسید، اتفاقات مربوط به کربلا و حضرت فاطمه علیها السلام را به صورت قصه‌های بچه‌گانه برایشان تعریف می‌کردم. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 محمدحسین ملاک همراهی‌اش با آدم‌ها را ولایی‌بودن یا نبودنشان قرار داده بود؛ حتی درباره‌ی استادم در حوزه‌ی علمیه کلی از من سوال می‌کرد تا خیالش راحت شود که این خانم ولایی است یا نه. در موضوعات سیاسی کشور و موضوعات اعتقادی، حرف کسانی را می‌پذیرفت که رهبر را قبول داشتند. بعضی روزها که نماز را توی خانه می‌خواند، بعد از نماز، انگار من پامنبری‌اش بودم. برایم از مظلومیت حضرت علی علیه السلام می‌گفت. چنان حرف می‌زد که انگار چیزهایی که می‌گوید، همین روزها دارد بر حضرت علی علیه السلام می‌گذرد. می‌سوخت و حرف می‌زد. من هم لذت می‌بردم از همراهی‌اش و افتخار می‌کردم به پامنبری‌بودنش. یک عمر چنین بچه‌ای را از خدا می‌خواستم و حالا خدا نصیبم کرده بود. به نقل از مادر شهید، کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 خیلی اهل گذشت بود. نوجوان بود که یه روز دوچرخه‌اش را امانت گرفتم. توی راه لاستیکش ترکید! با خودم گفتم حالا به محمد چی بگم!؟ با خجالت رفتم پیش محمد، تا وضع دوچرخه را دید، گفت: بابا فدای سرت، تا این را گفت، نفس راحتی کشیدم. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 محمد بسیار فرد منظمی بود. اصول و قواعد نظامی را خیلی خوب رعایت می‌کرد. بعد از شهادت او یک شب در محل کار بودم. کلید کمدم گم شد. صبح برای صبحگاه ماندم که چه کنم. دیدم یک لباس کامل روی چوب‌لباسی آویزان کرده‌اند. سریع رفتم و پوشیدم. با تعجب دیدم که لباس شهید غفاری است. البته بدون علت نبود؛ چون لباس محمد همیشه مرتب، منظم، اتو کرده و معطر بود. سریع رفتم تا به صبحگاه برسم. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 یک روز با بچه‌های گردان رفته بودیم کوه. محمد توجه ویژه‌ای به مردم حاضر در مسیر داشت. می‌گفت: ما هر کاری که انجام می‌دهیم برای رضای خدا و این مردم عزیز است. باید همیشه خودمان را توی جمع مردم بدانیم. وظیفه‌ی حراست از انقلاب به دوش ماست و این انقلاب هم به برکت این مردم شهیدپرور و حمایت و پشتیبانی این ملت، شکل گرفته. می‌گفت: ان‌شاءالله با پشتیبانی مردم و هدایت مقام معظم رهبری بتوانیم انقلاب را به صاحب اصلی‌اش برسانیم. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 محمد در ماموریت‌ها، شناسایی را خیلی دقیق انجام می‌داد. بسیار تیزبین بود. به کوچک‌ترین مسائل توجه می‌کرد. گویی سال‌هاست کار شناسایی انجام می‌دهد. طوری بود که ناخودآگاه من را به یاد شهید حسن باقری اعجوبه‌ی کارهای اطلاعاتی دفاع مقدس می‌انداخت. تمام جزئیات شناسایی را به خوبی بررسی می‌کرد. حضور او باعث آرامش فرماندهان و همدم خوبی برای نیروها بود. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 اکثر بچه‌ها مدرک کاردانی داشتند. برای ادامه‌ی تحصیل هم وقت کافی نبود تا در دانشگاه دیگری مشغول تحصیل شوند. محمد از مهم‌ترین کسانی بود که در این زمینه بسیار تلاش کرد تا این مشکل حل شود. او با تلاش‌های خود دوره‌ی کارشناسی را وارد مجموعه کرد. محمد پیگیری‌ها را آغاز کرد. به یاد دارم که نزدیک به چهل بار برای گرفتن مجوز به اصفهان رفت! بالاخره با پیگیری‌های مستمر محمد و دوستان دوره‌ی کارشناسی در یگان ما شروع شد. محمد به تنهایی استاد، دانشجو، و حتی کلاس لازم را هماهنگ کرد. وسایل و تجهیزات را مهیا کرد و در خارج وقت اداری به دنبال کارها بود! گاهی اوقات برای آوردن و بردن استاد می‌رفت فرودگاه و یا... تازه بعد از این همه دوندگی خودش مثل بقیه‌ی دانشجویان سر کلاس می‌نشست و به درس گوش می‌داد! جالب بود که درسش هم بهتر از بقیه بود. توی کلاس کامپیوتر دانشجوی ممتاز بود. استاد کلاس جنگ الکترونیک وقتی توانایی محمد را دید، سرپرستی سه گروه را به محمد سپرد. حتی طراحی سوالات امتحانی را به محمد داد! بعد از مدتی یکی از اساتید به سراغ محمد آمد و کلی با او صحبت کرد. محمد مدت‌ها مشغول بود! بعدها فهمیدیم که با همکاری این استاد کتابی در زمینه‌ی نظامی آماده کرده! به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 هر چه جلو می رفت توسلاتش بیشتر می شد. دیگر آن چه از خدا می خواست دنیایی نبود. در قنوتش و در دعاهای هیئت بارها می شنیدم که این دعا را می خواند: اللهم الرزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک. یک بار هم به من گفت: اگه شهید نشدم، دوست دارم توی هیئت و موقع روضه خواندن بمیرم! به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
اطلاعیه فرماندهی انتظامی شهرستان ملایر در خصوص مراسم وداع و تشییع پیکر مطهر شهید  سردار سرتیپ دوم "محمود خداداد" فرماندهی انتظامی شهرستان ملایر طی اطلاعیه ای مراسم وداع و تشییع پیکر پاک و مطهر شهید سردار سرتیب دوم  "محمود خداداد" را که عصر روز گذشته به درجه رفیع شهادت رسید  به شرح زیر اعلام کرد: سه شنبه مورخ۱۴۰۲/۱۱/۲۴ ساعت ۸/۳۰ شب مراسم وداع با پیکر مطهر شهید در مسجد جامع شهرستان ملایر  چهارشنبه مورخ ۱۴۰۲/۱۱/۲۵ ساعت ۹صبح مراسم تشییع پیکر مطهر شهید از مقابل شهرداری به‌ سمت میدان آزادگان 🆔 @shahidemeli
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت دختر شهید شهرکی از نحوه ترور پدر و مادرش در اغتشاشات سیستان و بلوچستان / حس و حال سنگین حسینیه معلی 🆔 @shahidemeli