🌷 #شهید #حمید_رضا_جعفرزادهپور
هر روز صبح که برای وضو گرفتن میرفتیم، میدیدیم دستشوییها پاکیزه است؛ انگار کسی تازه همهجا را شسته باشد. حتی شیرهای آب را برق انداخته بودند. از هر کس میپرسیدیم، چیزی نمیدانست. پیگیر شدم بفهمم چه کسی شبها محیط را نظافت میکند. با برادر جعفرزاده هماتاق بودم. شبی خوابم نمیبرد. دیدم بلند شد و رفت بیرون. چند لحظه بعد، من هم پا شدم و دنبالش رفتم. فهمیدم هر شب قبل از اینکه نماز شباش را بخواند، اول دستشوییها را نظافت میکند، بعد وضو میگیرد. هیچوقت ندیدم نماز شب، زیارت عاشورا و قرآنش را ترک کند. آن شب، وقتی به اتاق برگشت، رویش را بوسیدم. او که دید همهچیز را فهمیدهام، خواست در این مورد چیزی به کسی نگویم. بسیار مخلص و فروتن بود. کمتر کسی را در واحد تخریب میتوان یافت که از او به نیکی و مهربانی یاد نکند. اخلاق والای او سبب جذب همه میشد. چنان افتاده و فروتن که نیروهایی که به واحد تخریب ملحق میشدند، تا مدتی نمیفهمیدند که وی، که با نیروها تا این حد خالصانه و خودمانی برخورد میکند، جانشین فرمانده است. من هم تا چند روز اول نمیدانستنم. فکر میکردم نیروی عادی است. روزی با برادر خالصی میخواستیم جایی برویم. گفت: بهتر است برادر جعفرزاده را در جریان بگذریم. گفتم: چرا به ایشان بگویم؟ مگر ایشان چکارهاند؟ گفت: چند روز است در واحد تخریب هستید و مسئولتان را نمیشناسید؟ تازه آن موقع بود که فهمیدیم ایشان چه مسئولیتی دارند!
به نقل از کتاب #گلولههای_بیخطر
🆔 @shahidemeli