🌷 #شهید #سیدعلی_حسینی_ابراهیمآبادی
یک روز آقای هدایت به سیدعلی حسینی ابراهیمآبادی میگوید: شما که ستاد میروید، برای من هم یک شلوار بیاورید؛ چون شلوارم پاره شده است.
سیدعلی رفت و پس از یک هفته آمد. آقای هدایت به او گفت: سید، شلوار برایم آوردی؟
سیدعلی گفت: برایت چیزی بهتر از شلوار آوردهام! بعد رفت و از داخل ماشین، یک قرقره نخ و یک سوزن آورد و گفت: بیا، شلوارت را بدوز.
ایشان میخواست با این کار، روحیهی قناعت را میان نیروها تقویت کند.
علیاکبر سرابیان میگفت یک روز قرار شد با سیدعلی و معاونشان آقای اکبرزاده به ماموریت برویم. آقای اکبرزاده برای غذای راه، ده قرص نان و هفت عدد کنسرو در چفیهای بسته و داخل ماشین گذاشته بود. سیدعلی پشت فرمان نشست و از من پرسید: داخل چفیه چیست؟ گفتم: نمیدانم. اگر اجازه دهید، چفیه را باز کنم؟ گفت: باز کن. بسته را باز کردم و دیدیم ده قرص نان و هفت عدد کنسرو در آن است. سیدعلی گفت: اینها را برای چه برداشتهای؟ گفتم: من برنداشتهام و نمیدانم ماموریتی که میخواهید بروید، چقدر طول میکشد. بعد رو به آقای اکبرزاده کرد و گفت: چند نفر به این ماموریت میروند؟ آقای اکبرزاده گفت: سه نفر.
آقای حسینی گفت: برای سه نفر، یک کنسرو کفایت میکند. چرا اینها را برداشتهای؟ سرانجام خودش با ناراحتی سه قرص نان و دو عدد کنسرو برداشت، و بقیه را به داخل کانتینر برد. بعد با آقای اکبرزاده صحبت کرد تا اگر از او ناراحتی به دل گرفته است، رفع شود. بعد هم به شکل نصیحت به او گفت: در هر چیزی باید قناعت کنی، و اگر قناعت داشته باشی موفق خواهی شد.
به نقل از ماهنامهی فرهنگ پاسداری، شمارهی ۲۳
🆔 @shahidemeli