شاهرخ از دوران کودکی علاقه ی شدیدی به امام حسین (ع) داشت. این محبت قلبی را از مادرش به یادگار داشت. راه اندازی هیئت با کمک دوستان ورزشکار، عزاداری و گریه برای سالار شهیدان در سطح محل، آن هم قبل از انقلاب از برنامه های محرم او بود.
#شهید #شاهرخ_ضرغام
🆔️ @shahidemeli
در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از هم ردیفانش جدا می ساخت. هیچ گاه ندیدم که در مُحَرم و صفر لب به نجاست های کاباره بزند. ماه رمضان را همیشه روزه می گرفت و نماز می خواند. یکی از دوستانش می گفت: پدر و مادرش بسیار انسان های با ایمانی بودند. پدرش به لقمه ی حلال بسیار اهمیت می داد.. این ها بی تاثیر در اخلاق و رفتار شاهرخ نبود.
#شهید #شاهرخ_ضرغام
🆔️ @shahidemeli
مدتی از پیروزی انقلاب گذشت. شاهرخ نشسته بود مقابل تلویزیون، سخنرانی حضرت امام در حال پخش بود. داشتم از کنارش رد می شدم که یک دفعه دیدم اشک تمام صورتش را پر کرده. با تعجب گفتم: شاهرخ، داری گریه می کنی؟! با دست اشک هایش را پاک کرد و گفت: امام، بزرگ ترین لطف خدا در حق ماست. ما حالا حالا ها مونده که بفهمیم رهبر خوب چه نعمت بزرگیه، من که حاضرم جونم رو برای این آقا فدا کنم.
#شهید #شاهرخ_ضرغام
🆔️ @shahidemeli
#استوری | یکی از رفتارهای شاهرخ که بقیهی دوستان هم شاهد بودند، احترام بیش از حد به مادر بود. همه شاهد بودند که مادر ما بعضی وقتها در جلوی جمع چیزی از شاهرخ میخواست و او هم سریع انجام میداد. مثلا، ما یک عمه داشتیم که در خیابان ایران، حوالی میدان شهدا، ساکن بود. این پیرزن خیلی کوچک و ضعیف و زمینگیر بود. مادر ما به شاهرخ توصیه کرده بود که هر هفته به او سر بزن و اگر شد او را به خانهی ما بیار. شاهرخ همیشه به این توصیه گوش میکرد. یک بار شاهرخ عمه را روی دو دست خود گرفته بود! گویی یک نوزاد را در دست گرفته و به سمت خانه آمد تا حرف مادر را گوش کرده باشد!
#شهید #شاهرخ_ضرغام
🆔️ @shahidemeli
فراموش نمیکنم یک بار خیلی جدی برای ما صحبت کرد. میگفت: اگر فکر آدم درست بشه، رفتارش هم درست میشه. بعد هم از گذشتهی خودش گفت، از اینکه امام چگونه با قدرت ایمان، فکر امثال او را درست کرده و در نتیجه رفتارشان تغییر کرده.
#شهید #شاهرخ_ضرغام
🆔️ @shahidemeli
در ادامه عملیات، وقتی میخواستیم جلو برویم، بعضی از بچهها ترسیده بودند، شاهرخ رو به نیروها با مُشت به سینهی خودش زد و گفت: نترسید! تا این هیکل هست، هیچ تیر و ترکشی از من رد نمیشه که به شما بخوره. بچهها هم خندیدند و دنبال او راه افتادند...
#شهید #شاهرخ_ضرغام
🆔️ @shahidemeli
#استوری | چند نفری از رفقا آمدند و کنار ما نشستند. صحبت از گذشته و قبل از انقلاب شد. شاهرخ خیلی توی فکر رفته بود. بعد هم با آرامی گفت: مهربونی اوستا کریم رو میبینید! من یه زمانی آخرای شب با رفقا میرفتم میدون شوش. جلوی کامیونها رو میگرفتیم. اونها رو تهدید میکردیم. ازشون باج سبیل و حق حساب میگرفتیم. بعد میرفتیم با اون پولها زهرماری میخریدیم میخوردیم. زندگی ما توی لجن بود. اما خدا دست ما رو گرفت. امام خمینی رو فرستاد تا ما رو آدم کنه. البته بعدا هر چی پول درآوردم به جای اون پولها صدقه دادم.
#شهید #شاهرخ_ضرغام
🆔️ @shahidemeli
🌷 #شهید #شاهرخ_ضرغام
در عاشورای سال ۱۳۵۷، ساواک به بسیاری از هیئت ها اجازه ی حرکت در خیابان را نمی داد. اما با صحبت های شاهرخ، دسته ی هیئت جوادالائمه (ع) مجوز گرفت. صبح #عاشورا دسته حرکت کرد. ظهر هم به حسینیه برگشت. #شاهرخ میاندار دسته بود. محکم و با دو دست سینه می زد. نمی دانم چرا، اما آن روز حال و هوای شاهرخ با سال های قبل بسیار متفاوت بود. موقع ناهار، حاج آقا تهرانی کنار شاهرخ نشسته بود. بعد از صرف غذا، مردم به خانه هایشان رفتند.اما حاج آقا در #حسینیه ماند و با شاهرخ شروع به صحبت کرد. ما چند نفر هم آمدیم و در کنار حاج آقا نشستیم. صحبت های او به قدری زیبا بود که گذر زمان را حس نمی کردیم. این صحبت ها تا اذان مغرب به طول انجامید. بسیار هم اثر بخش بود. من شک ندارم، اولین جرقه های #هدایت ما در همان عصر #عاشورا زده شد.
آن روز بعد از صحبت های حاج آقا و پرسش های ما، #حرّ دیگری متولد شد. آن هم سیزده قرن پس از عاشورا! حرّی به نام شاهرخ ضرغام برای نهضت #عاشورایی حضرت امام (ره)
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #شاهرخ_ضرغام
یکی دیگر از ویژگی های شاهرخ که بعد از سال ها در ذهن من مانده، مربوط به زمانی بود که در خانه سفره پهن می شد و می خواستیم غذا بخوریم. شاهرخ بیشتر مواقع بهانه های الکی می آورد و دیر سر سفره می آمد! نمی دانستم چرا، حتی بعضی مواقع خودش را بیخود سرگرم می کرد. وقتی ناهار من و مادر و خواهر ها تمام می شد جلو می آمد و حسابی غذا می خورد و سفره را تمیز می کرد. یک بار گفتم: شاهرخ! این چه کاریه که تو دیر می آیی سر سفره. خب زود بیا و کنار ما غذا بخور. نگاهی به اطراف کرد، مطمئن شد کسی دور و اطراف ما نیست. گفت: پسر خوب، من صبر می کنم مامان و بچه ها غذا بخورن و سیر بشن، بعد بیام جلو.
شاید من خیلی غذا بخوام و غذا برای شما کم باشه، برای همین صبر می کنم شما و مامان سیر بشید، بعد بیام جلو. این طوری خیالم راحته و هرچی مونده می خورم.
تا حالا فکر می کردم از روی بی توجهی دیر می آید سر سفره ولی فهمیدم چقدر به همه ی مسائل توجه دارد.
به نقل از برادر شهید، کتاب #شاهرخ_حر_انقلاب
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #شاهرخ_ضرغام
پدر و پسری با هم به جبهه آمده بودند. هر دو، قبل از انقلاب مشروبفروشی داشتند. روزهای اول هیچکس آنها را قبول نداشت. آنها هم هر کاری میخواستند میکردند. سید آنها را به شاهرخ معرفی کرد. بعد از مدتی آنها به رزمندگان شجاعی تبدیل شدند. الگو گرفتن از شاهرخ باعث شد که آنها اهل نماز و ... شوند.
به نقل از کتاب #شاهرخ_حر_انقلاب
🆔 @shahidemeli