🌷 #شهید #محمود_پایدار
بارها افرادی حین خلوت او را پیدا کرده و دیده بودند که در خلوتترین محل و در تاریکترین جایی که میشد از نگاه دیگران و توجه اطرافیان دور ماند، نماز میخواند و با ناله و گریه با خدا راز و نیاز میکند. بارها بچهها از او پرسیده بودند: برادر پایدار، چرا هر وقت نیمهشب از خواب بیدار میشویم، توی چادر نیستی؟ و او که به چادرها هم سرکشی میکرد، جواب میداد: خوب وظیفهی فرمانده گردان است که به همهجا سرکشی کند و از امنیت و درستی اوضاع باخبر شود.
این حرفها را میزد؛ ولی چشمهای قرمزش که از شدت اشک ریختن و گریه پف کرده بودند، او را لو میدادند.
در تمام مدتی که با او بودم، نماز شباش را ترک نکرد و همیشه با وضو بود.
به نقل از کتاب #گردان_نیلوفر
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #محمود_پایدار
او فرمانده گردان بود؛ ولی تا وقتی بچهها از سر کلاسهای آموزشی و عقیدتی برگردند، ظرفها را میشست و کف چادرها را جارو میکرد و همهچیز را مرتب و منظم سر جایش میگذاشت. تا مدتها نمیدانستیم چه کسی ظرفهای ما را میشوید و همهجا را پاکیزه میکند. از هر کسی هم که میپرسیدیم، نمیدانست؛ حتی وقتی از خودش سوال میکردیم، ابراز نمیکرد این کارها کار اوست؛ تا وقتی که بچهها کشیک کشیدند و او را در حال جارو کردن و ظرف شستن دیدند. آن موقع فهمیدیم همهی اینها، کار اوست. مدام در پی آسایش و راحتی رزمندگان بود. یک بار از ایشان پرسیدم: چرا اینقدر مراقب رزمندهها و بسیجیها هستی؟ گاهی وقتها واقعا سر از کارهایت درنمیآورم. علت اینهمه بها دادن چیست؟ گفت: اینها برای ما به جبهه نیامدهاند؛ برای خدا آمدهاند. آنها راحت و آسایش خانه را رها کردهاند تا به اینجا بیایند و به وظیفهشان عمل کنند. آنجا، یعنی وقتی در خانه بودند، پدر و مادرشان برایشان سفره پهن میکردند و هزار جور وسیلهی راحتی آنها را فراهم میکردند. چه کسی حاضر است از این همه آسایش دست بکشد و وسط میدان مشکلات بیاید؟ پس وظیفهی من است که تا میتوانم، کاری کنم که به آنها بد نگذرد و امکاناتی را که میتوانم، در اختیارشان بگذارم.
برای همین، در هر چیز کوچکی رعایت حال آنها را میکرد. حتی وقتی شبها با موتور میتوانست به جلسه برود، اگر مقدور بود سعی میکرد به جای استفاده از موتور، پیاده برود تا موقعی که دیروقت برمیگردد، صدای موتور باعث بیدار شدن آنها نشود. واقعا سعی میکرد مثل پدر برای آنها باشد. اگر جایی میرفت و برایش خوردنیای فراهم میشد، به خاطر بچهها به آن خوردنیها دست نمیزد.
به نقل از کتاب #گردان_نیلوفر
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #محمود_پایدار
بارها بچهها را میدیدم که دورهاش کردهاند و از او میخواهند برایشان صحبت کند. او هم با طمأنینه و مهربانی حرف میزد و احکام را به آنها میآموخت. از قرآن میگفت، آیات را تفسیر میکرد، و بیشتر از هر چیز، نهجالبلاغه را برایشان میخواند و نکات ظریفاش را یادآوری میکرد. پیش میآمد که افرادی وارد گردان میشدند و حتی از خود ایشان میپرسیدند: فرمانده گردان کجاست؟ کجا میتوانیم ایشان را ببینیم؟
آنقدر ایشان ساده میپوشید و ساده رفتار میکرد که اگر کسی او را نمیشناخت، باور نمیکرد این جوان ساده که گردن مجروحی هم دارد، فرماندهی گردانی چنین عظیم باشد؛ اگرچه نمیتوان انکار کرد که خود پایدار هم سعی میکرد کمتر به چشم بیاید. تواضع او از حد فزون بود.
به نقل از کتاب #گردان_نیلوفر
🆔 @shahidemeli