eitaa logo
✔ عکس نوشت شهدا | سامانه ملی شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
299 ویدیو
2 فایل
©️ عکس نوشت شهدا | استوری شهدا | برای شهدا | جهت عضویت در کانال روی گزینه پیوستن کلیک کنید. پشتیبانی کانال: @birangi
مشاهده در ایتا
دانلود
| اگر من شهید شدم، شما مقداری از خون من را به بدنم بمالید. چون احساس می‌کنم که با این قیافه خودنمایی کرده‌ام، باید کفاره‌ای بدهم. (خطاب به مهدی مظاهری) 🆔 @shahidemeli
🌷 از طرف روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، به عنوان خبرنگار، مامور شد تا به الجزایر برود. وقتی از آن‌جا برگشت، به دیدنش رفتم و درباره‌ی الجزایر سوالاتی کردم. _ چه خبر؟ سفر خوش گذشت؟ حالت خوبه؟ _ نه، حالم خیلی بده. با تعجب پرسیدم: چرا، مگه اتفاقی افتاده؟ _ توی الجزایر وضع خیلی خرابه، خدا کنه انقلاب ما مثل انقلاب الجزایر نشه. _ چرا؟ مگه انقلاب الجزایر چطور شده؟ _ محیط اون‌جا خیلی خرابه و فسادی که قبل از انقلاب‌شون تو اون‌جا رایج بوده، باز هم به وضوح دیده می‌شه. باید کاری کنیم تا انقلاب ما به سرنوشت اون‌ها گرفتار نشه که تنها اسمی از اون باقی بمونه. ما برای اسلام قیام کردیم، بنابراین باید اسلام رو به طور کامل پیاده کنیم، نه این که دنبال هوی و هوس و فساد باشیم. _ ناراحت نباش، غصه هم نخور، انقلاب ما رهبری مثل امام خمینی داره. اون‌ها که چنین رهبری ندارن، رهبر اون‌ها خائنه. به همین خاطره که هنوز وضع‌شون عوض نشده. _ درسته که ما کسی رو مثل امام داریم، اما مردم باید آگاه باشن. مگه امام چقدر می‌تونه توی زندگی مردم دخالت کنه، این خود مردم هستن که باید هوشیار باشن و این وظیفه‌ی ماست که اون‌ها رو آگاه کنیم. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 بهش گفتم: نوید جان، آبت نبود، نانت نبود، برای چی کارت رو ول کردی و اومدی این جا؟ گاهی با هم درد دل می کردیم. یک مرتبه بهم گفت: محیط کار قبلیم به گونه ای بود که خودروی سازمانی داشتم، چندین نفر زیر نظرم کار می کردند، نزدیک خونه مون بودم و مزایای شغلی و مالی مناسبی داشتم ولی وقتی شرایط سوریه به وجود اومد، احساس کردم وظیفه ای دارم، هدفی دارم که باید دنبالش برم. با اینکه اتاق محل کارم کولر داشت و بسیار مطبوع بود ولی احساس خفگی می کردم و در و دیوار برام خیلی تنگ و ناراحت کننده به نظر می اومد ولی با اینکه این جا امکاناتی نداریم و وضعیت رفاهی مون تقریبا صفره، همین که مدافع حرم هستم، راضی ام و احساس آرامش دارم. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
كوچه پس كوچه هاي كشورمان از خون عزيزانمان رنگين شده است، از محله خود گرفته تا محله هاي ديگر، شهر و شهرستان هاي ديگر و ساير نقاط كشورمان همه از خون بدن هاي مطهر شهدايمان رنگين شده است. من نمي توانم در مقابل آنها اظهار وجود بكنم، چرا؟ براي اينكه اين شهدا بودند كه خونشان را در راه خدا داده اند. 🆔 @shahidemeli
| خودت مي داني كه به اسلام بدهكار هستيم . خودت مي داني كه چقدر به اين انقلابمان بدهكار هستم . انقلابي كه از شروعش شهداي زيادي در راه خدا داده است. 🆔 @shahidemeli
🌷 یکی از کارهایش این بود که می‌گفت به عنوان خادم‌الشهید به خدمت خانواده‌ی شهدا برویم و اگر نیازی داشتند یا وسیله‌ای می‌خواستند، برای آن‌ها تهیه کنیم. اسامی شهدای شهرک پاسداران و کُهنز را جمع‌آوری کرده‌ بود. وقتی به خانواده‌هایشان سر می‌زد، داستان شهید را از زبان آن‌ها ضبط می‌کرد و می‌نوشت. آن موقع مصطفی پایگاه نوجوانان را تازه راه انداخته بود. با نیروهایش این کار را انجام می‌داد. در مناسبت هایی مثل روز جانباز، به خانه‌ی جانبازان می‌رفت. روز پاسدار هم بچه‌ها را جمع می‌کرد و با گل و شیرینی به خانه‌ی شهدا و پاسداران می‌رفت. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی ، و نه برای راحتی شخصی میخواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسر نمی شود ، میخواهم و خوشا به حال انان که با شهادت رفته اند.آری خدای مهربان ، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم ، شاید به ارزوی خویش دست یابم. 🆔 @shahidemeli
| خدایا ! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد دیگر این سینه را نمیخواهم. 🆔 @shahidemeli
🌷 در دوران دانشگاه حتی یک‌بار هم ندیدم که محمد حسین تقلب کند. می‌گفت اگر قبول بشوم خودم قبول شدم، اگر هم مردود بشوم مردانه مردود شده‌ام. من به این کارم اعتقاد دارم. در یکی از امتحانات میان‌ترم دانشگاه، استاد فراموش کرده بود که سوالات را کپی کند. از بین کل کلاس، سوالات میان‌ترم را به محمد حسین داد که کپی کند. بعد گفت: تا سوالات کپی شوند، من بیرون کار دارم می‌روم و برمی‌گردم. بچه ها کلی دلشان را صابون زدند، خیلی خوشحال بودند که سوالات لو می‌رود و همه به برکت این بی‌تدبیری استاد، نمرات خوبی را کسب می‌کنند! اما وقتی محمد حسین سوالات را آورد، به هیچ کس نشان نداد! بچه ها خیلی اصرار داشتند که سوالات را بگوید ولی او اصلا به این حرف‌ها توجه نکرد. بچه‌ها گفتند: فقط یک سوال را بگو! از بچه‌ها اصرار اما محمد حسین قسم خورد و گفت: خدا شاهده من خودم به سوالات نگاه نکردم. گفتیم مگه می‌شه؟! گفت: در حین کپی اصلا به برگه نگاه نکردم. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 هردوتایمان اهل سادگی بودیم و از تجملات بیزار. اول زندگی‌مان بود و این خصلت، خوش می‌درخشید. دو تا اتاق از خانه‌ی پدری‌اش مانده بود که فرش کردیم‌. جهیزیه‌ام را هم با مهدی بردیم و چیدیم. آن‌قدر کم بود که پشت یک پیکان استیشن جا بشود. فقط وسایل ضروری زندگی را داشتیم و به همین سادگی زندگی‌مان شروع شد. به نقل از همسر شهید 🆔 @shahidemeli
این کاروان عشق و اخلاص، هنوز هم در حرکت است و در صحرای پر فراز و نشیب تاریخ؛ بی باک به پیش می‌تازد و دلیرانه به لشگر کفر و ظلمت یورش می‎‌برند و صدای تکبیرشان از حلقوم خونبار تاریخ به گوش می‌رسد و نمای آزادی‌طلب شان از بطن اوراق نمایان است. 🆔 @shahidemeli
| هنوز راهیان راه حسین(ع) می‌روند تا با خون خود معنی شرف و آزادگی و جوانمردی را به همه نسل ها در همه اعصار بیاموزند. 🆔 @shahidemeli