eitaa logo
✔ عکس نوشت شهدا | سامانه ملی شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
306 ویدیو
2 فایل
©️ عکس نوشت شهدا | استوری شهدا | برای شهدا | جهت عضویت در کانال روی گزینه پیوستن کلیک کنید. پشتیبانی کانال: @birangi
مشاهده در ایتا
دانلود
ابراهیم خیلی در اعمالش دقت می کرد! شنیده بود که نفوذ شیطان در اعمالِ انسان بسیار مخفی است، شیطان هر کسی را به طریقی گمراه می کند. حتی کار های خوبی که انجام می داد، مراقب بود که آلوده به نیت های دنیوی نشود. 🆔️ @shahidemeli
| می گفت می خواهم جوری شهید شوم که نیاز به کفن نداشته باشم.. ! عاشق روضه حضرت عباس (ع) بود.. می گفت: آدم توی خانه اش روضه بگیرد؛ روضه حضرت عباس (ع) حتی اگر فقط پنج نفر شرکت کنند.. روضه حضرت عباس (ع) دیوانه اش می کرد.. جوری التماس کرد که ماه محرم بعد از انفجار ماشینش در حلب سوریه بی دست، اربا اربا به شهادت رسید... 🆔️ @shahidemeli
هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد. می ترسید کسی که ندارد و مشکل مالی دارد، ببیند و ناراحت شود. احمد آقا هر چه پول تو جیبی از پدرش می‌گرفت یا هر چه که کار کرده بود را خرج دیگران می کرد. به خصوص کسانی که می‌دانست مشکل مالی دارند. 🆔️ @shahidemeli
| هر روز حدیث کساء، دعای عهد و زیارت عاشورا می خواند. زمستان ها داخل اتاقی که بخاری نداشت سجاده اش را پهن می کرد. می ترسیدم سرما بخورد. می گفتم: مامان جون، قربونت برم، اینجا سرده! می گفت: اتفاقا این جا خوبه. می خواست خوابش نبرد و سست نشود. 🆔️ @shahidemeli
هیچ وقت دغدغه دکتر برای نمازِ اول وقت یادم نمی رود. بچه های دیگر شاید فقط نماز خواندن دکتر را در دانشکده دیده باشند، ولی من در کوهستان هم دیده ام که تا وقت اذان می شد، سریع قبله را پیدا می کرد و به نماز می ایستاد. از دیدن نماز خواندن ایشان بعضی موقع ها خجالت می کشیدم. هنوز نمازش را شروع نکرده بود که ما هشت رکعتمان را خوانده بودیم! 🆔️ @shahidemeli
میانبرِ رسیدن به خدا نیت است. کار خاصی لازم نیست بکنیم! کافی است کار های روزمره مان را به خاطر خدا انجام دهیم. اگر توی این کار زرنگ باشی شک نکن شهید بعدی تویی..! 🆔️ @shahidemeli
| اگر پدرم بچه های خوبی تربیت کرد، به دلیل سختی هایی بود که برای رزق حلال می کشید... 🆔️ @shahidemeli
در دوران دبیرستان، در دفتر سر رسیدش دیدم که ساعات روزانه و ایام هفته را برای خود برنامه ریزی کرده بود. فلان ساعت مطالعه، فلان ساعت نماز و ... . می خواست با برنامه ریزی وقت خود را خوب مدیریت کند. 🆔️ @shahidemeli
| با هم رفتیم ارومیه. شب توی راه بودیم. از سحر منتظر بودیم ماشین بایستد، نماز صبح بخوانیم. می خواست به قهوه خانه ای جایی برسد. جاده بود و بیابان. تا می رسیدیم به خوی، نماز قضا می شد. مهدی جوش می زد. آخر بلند شد و به راننده گفت همان جا نگه دارد. کتش را پشت و رو کرد که من روی آن بایستم و خودش روی خاک ها نماز خواند. 🆔️ @shahidemeli
بعد از عملیات آمده بود توی مسجد برای نماز مغرب. خسته بود، خوابش برده بود. یکی آمده بود، با پا زده بود به پهلویش. گفته بود: عمو! بلند شو. مسجد که جای خواب نیست. بلند شو. بگو یک اخم کرده بود؛ نکرده بود.. 🆔️ @shahidemeli
وقتی در جبهه هدایای مردمی را باز می کردیم، در نایلون را باز کردم و دیدم که یک قوطی خالی کمپوت است که داخلش یک نامه است. نوشته بود: برادر رزمنده سلام، من یک دانش آموز دبستانی هستم. خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم. با مادرم رفتم از مغازه ی بقالی کمپوت بخرم. قیمت هر کدام از کمپوت ها را پرسیدم اما قیمت آن ها خیلی گران بود. حتی کمپوت گلابی که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزان تر بود را نمی توانستم بخرم. آخر پول ما به اندازه ی سیر کردن شکم خانواده هم نیست. در راه برگشت کنار خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم و برداشتم و چند بار با دقت آن را شستم تا تمیز تمیز شد. حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، هر وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانسته ام به جبهه ها کمکی کنم. بچه ها در سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند، آب خوردنی که همراهش ریختن چند قطره اشک بود. 🆔️ @shahidemeli
| درآمدش که بهتر شد، همیشه پی این بود که دستی به بار دیگران بزند. چند بار ازش قرض گرفتم؛ صد تومان، دویست تومان. نزدیک پیروزی انقلاب، کارگرهای شرکت نفت اعتصاب کرده بودند. برای پیر مرد، پیرزن های محله نفت تهیه می کرد و می برد در خانه شان. گاهی برنج، روغن، گوشت و از این جور چیز ها می خرید و می فرستاد برای کم درآمد های محل. 🆔️ @shahidemeli