#خاطرات_شهید
دوماه قبل از اعزامش گفت : من برای سوریه ثبتنام کردهام که اگر نیازی به من بود بروم. گفتم : خطری ندارد؟!
مهدی گفت : نه من برای آموزش تخریب میروم آنقدر به خودش و تواناییهایش اعتماد داشتم که رفتنش برایم قابل قبول بود. با اینکه ایشان به خاطر جانبازی چشمش معاف از رزم بود اما آنقدر کارش را دوست داشت که با جان و دل تلاش میکرد.
بعضی وقتها میگفتم : مهدی قدر جانت را بدان به خودت استراحت بده اما ایشان میگفت وقت برای استراحت زیاد است.
بار آخر شب شهادت امام علی (ع) تماس گرفت من در مراسم شب قدر بودم. گفت : برایم دعا کن براتم را بگیرم. گفتم : مهدی الان زود است به فکر شهادت باشی، بچهها به شما احتیاج دارند. گفت : خدای بچهها خیلی بزرگ است، شما را به خدا میسپارم.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_مهدی_غریب🌷
●ولادت : ۱۳۶۱/۱/۱ سیدمیران ، گرگان
●شهادت : ۱۳۹۴/۴/۲۱ تدمر ، سوریه
زائران اربعین
یادتان باشد که در مسیر #اربعین ستون به ستون را مدیون قطره قطره خون شهیدائید... آن ها که پشت پیراهن خاکی نوشتند
تا کربلا رسیدن یک یاحسین دیگر
کانال شهدای اسارت قزوین
http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
همسر شهید حججی میگفت:
محرم سال ۹۵، ما رفتیم هیئت فدائیان حسین
و سید رضا نریمانی این مداحی رو خوند.
اون شب خیلی با دل محسن بازی کرد.
بعد از هیئت از اصفهان تا خود نجف آباد
اون رو زمزمه می کرد و اشک می ریخت . .💔 . .