eitaa logo
شهدای اسارت استان قزوین
252 دنبال‌کننده
11هزار عکس
2هزار ویدیو
7 فایل
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست (مقام معظم رهبری ) تنها کانال تخصصی فعال با محتوای شهدایی در استان قزوین ارتباط با ادمین: @abcdefil اگه میخوای ارادت قلبی خودت رو به شهدا نشون بدی عضو کانال شو و مارو به دوستانت معرفی کن
مشاهده در ایتا
دانلود
3.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و هو المجنون ..🍃🕊️ . لا یَکمَل ایمان العَبد حتّی یَظُنون النَاس انهُ مَجنُون حال مجنون را ببین ..! . https://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
زیاد سراغتو میگیرم... از کربلا..از بین الحرمینت.. از پخش زنده ها...💔 - اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ ولی ارباب یه چیزی!... سراغ منم میگیری؟...🥺 سراغه دلتنگیامو... گریه کردنامو... صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 سخت دلتنگ و غریبم خمـــــار جرعه‌ای امـن یجیبـــــم خدایــــی بیقرارم خدایـــــا طاقـــــت مانـدن ندارم چه تنها مانده‌ام افسرده بر خـاک شمـا رفتید تا افـــــلاک چـــــالاک مـــــرا تنها رهـــــا کردید و رفتید به حســـرت مبتلا کردید و رفتید شمـــــا رفتید و مـن اینجا غریبم زفیـــض ســــرخ مردن بی‌نصیبم !!! ای ناز شصتت تأسی کن مــــرا قربـــــان دستـت 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🌹http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
می‌خواهم بنویسم برای شما می‌دانم این همه نوشتید و من نخواندم ! اما این بار من می‌نویسم شما بخوانید: " حلالم کنید " http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
بعد از شما شده‌ام انگار! که می‌گیرم به وقت دعای ، سر به زیر می‌اندازم و منتظرم تا بیاید از آسمان: ... ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫
🌹🌴🌹🕊🌹🌴🌹 دلم است برای یک از جا ماندن... که "رسیدن"باشد؛ رسیدن به سفرکرده" منِ باید رفتن بکشم... 🕊
نمیدانم اشک های مادر از شوق بود ، یا از فراق و ۴۲ ساله ... . 🩸وقتی نگاه مادر به سنگ مزار پسرش افتاد .....مادر شهید علی احمدی_۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دلتنگی ام بیشتر میشود..🥀 در کنار مزار شهدای گمنام به فکر حال و هوای دلم فرو رفته بودم حال گریانی داشت حال دلتنگی و بس !) که ناگهان باران هم به حال دلم گریست و سبزه های اطراف مزار را نوازش کرد🍂🍁 #
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 .. جمعیت خیلی زیاد بود... اصلا غیر ممکن بود که به تابوت پدرم برسم... بابام روی دوش بقیه تشییع میشد و من از تابوتش خیلی فاصله داشتم... دلم می خواست این دقایق آخر دوشادوش بابام باشم... دلم می خواست کنار تابوتش راه برم... دلم براش خیلی تنگ شده بود... تابوت بابا از کوچه بیرون رفت و حتی از جلوی چشمانم محو شد... چقدررر سریع می رفت و عجله داشت.... پیش خودم گفتم دیگه رسیدن و دیدن تابوت بابا غیر ممکنه و حتی شاید از شدت جمعیت، خاکسپاری رو هم نتونم ببینم... وقتی از کوچه پیچیدم، تابوت بابا درست کنار شانه ام بود... دقیقاً کنار شانه ی راستم.... حیرت کردم... غیر ممکن بود... انگار تابوت برای چند لحظه مکث کرده بود، تا من به آن برسم.... اشک در چشمانم حلقه زد... آنجا بود که فهمیدم همیشه کنار من است و صدای دلم را می شنود.... 🌹 🥀🕊 http://eitaa.com/shahidesaratghazvin
در فراقِ دوستان آخر ز ما چیزی نماند هر که رفت از هستی ما پاره‌ای با خویش بُرد ... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/shahidesaratghazvin