#نمازاول وقت
سفارش #شهدا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گفت: می خواهم دورکعت نماز بخوانم
بعد از نماز وقتی علت نماز خوندش را پرسیدم…
گفت: این دورکعت نماز را من به دوعلت خواندم ؛ یکی برای پیروزی برادرانی که به جلو رفته اند ، ودیگر اینکه اگرخدامرالایق بداند همچون مولایم امام حسین (ع) که آخرین نمازش را در میدان نبرد در روز عاشورا بجای آورد ، این آخرین نمازم باشد...
همانطور هم شد...
#سالروزشهادت سردارجوان ومحجوب،فرزند #کردستان
شهید محمود #کاوه
#سلام_برشهدا
#درآرزوی_شهادت
#باولایت_تاشهادت
#شادی_روح_مطهرشهداوامام_شهداصلوات
═✧❁🌷یازینب🌷❁
مسابقه #حماسه_کاوه(۳)🍃
#تاکتیک_موثّر
2⃣
همه چیز به نفع ضدانقلاب بود.تنها امتیازی که ما داشتیم،این بود که #کاوه با ما بود و همه از او حرف شنوی داشتند.فکرم را به #کاوه گفتم:"این شاید تاکتیک است که با تیراندازی های بی هدف سرمون رو گرم کنند تا یک گروه از پشت به ما حمله کنند." گفت: "ضدانقلاب فکرش به این چیزها نمی رسه." یواش یواش شک افتاد تو دلم. با خودم گفتم: "این چه وضعیه؟چرا #کاوه همه ما رو زیر این همه تیر و گلوله نشانده؟" سلیم را صدا کردم و با ناراحتی گفتم:"من که سر در نمی آرم سلیم.دارن ما رو می زنند،اون وقت #کاوه می گه دست نگه دارید!"🍀
سلیم نگاه معنی داری به من کرد و خاطر جمع گفت:"#کاوه می دونه داره چه کار می کنه." انگار تازه به ذهنم رسید که کمی هم به موقعیت ضدانقلاب فکر کنم.ما نه تیراندازی می کردیم و نه حمله. این بدترین وضعیت است برای یک نیروی پدافند که نداند کِی و از کجا به او حمله می کنند.آنها هم تا حالا حتماً از این سکوت کلافه شده بودند.همین موضوع کمی آرامم کرد.لحظات به کندی می گذشتند و ما باید تا صبح صبر می کردیم. هوا سرد شده بود و همگی از شدت سرما می لرزیدیم.نزدیک صبح، ضدانقلاب اطمینان پیدا کرد که همه ما کشته شده ایم یا فرار کرده ایم.🌿
این را از قطع شدن تیراندازی شان فهمیدیم.از ساعت دوی شب،یک سره می زدند،اما آن موقع،دیگر یک گلوله هم طرف مان نمی آمد. #کاوه،دهقان را صدا زد و گفت:" با بچه هات بلند شو بکش جلو!" اصغر محراب را هم با یک دسته دیگر،از طرف دیگر روانه کرد.امیدوار شدم و زیر لب گفتم :"مثل اینکه قراره یه کارهایی بشه." ما هم آماده شدیم که از رو به رو بزنیم به دشمن.شلیک اولین آرپی جی،جان تازه ای به نیروها داد.با آرایشی که #کاوه به بچه ها داد،زدیم به دشمن.نفرات ضدانقلاب با دیدن ما که به سمت شان تیرانداری می کردیم،مات و مبهوت، شروع کردند به فرار.🍃
می دانستیم به دام بچه هایی می افتند که پشت سرشان موضع گرفته بودند.تپه نفس گیری بود و بچه ها به نفس نفس افتاده بودند،اما خیلی زود آن را تصرف کردیم.ضدانقلاب در خواب هم نمی دید که به این راحتی تپه را از دست بدهد.به یک باره همه نگرانی و تشویشی که در وجودم بود،از بین رفت.آن شب اگر طرح #کاوه را اجرا نمی کردیم و جای مان را لو می دادیم، ضدانقلاب با بستن دره قاسم گرانی محاصره مان می کرد و همه بچه ها را به شهادت می رساند.🌱
پایان این قسمت
راوی:احمدمنگور کردستانی،پیشمرگ کُرد کردستان
📚#حماسه_کاوه
http://eitaa.com/shahidesaratghazvin
2.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا