گفتم: با فرمانده تون کار دارم گفت: الان ساعت 11 هست ملاقاتی قبول نمی‌کنه! رفتم پشت در اتاقش در زدم گفت: «کیه؟» گفتم: مصطفی منم... سرش را از سجده بلند کرد؛ چشم هایش سرخ و رنگش پریده بود... نگران شدم! گفتم چی شده مصطفی؟ خبری شده، کسی طوریش شده؟ دو زانو نشست سرش را انداخت پایین، زل زد به مهرش گفت: یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتم! از خودم می‌پرسم کارایی که کردم برای خدا بوده یا برای خودم... برگرفته از کتاب: مصطفای خدا #طلبه_شهید_مصطفی_ردانی_پور ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄

هر زمان که در مواجه شدن با مشکلات کم آوردی و ناامیدی بر تو غلبه کرد به خودت بگو که... مشکلات همیشگی نیست اما قدرت من همیشگی و جاودان است. مشکلات همیشگی نیست اما حمایتهای خدای من همیشگی است. مشکلات همیشگی نیست اما عشق درون من همیشگی است. و با خودت تکرار کن؛ هم اکنون نور و عشق الهی بر وجودم می تابد و آنچه میخواهم رخ میدهد. تمام وجود زیبایتان سرشار باد از امید و انرژیهای مثبت پرعشق

السلام علیک یا صاحب الزمان عج 🌷✨️🌷 🌷چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا؟ ✨️دل سرگشته کجا، وصف رخ یار کجا؟ 🌷کاش در نافله‌ات نام مرا هم ببری ✨️که دعای تو کجا، عبد گنه کار کجا؟ در افق آرزوهایم تنها ✨اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج✨ را میبینم...