اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علی_شفیعی🌷
#سالروز_شهادت
#شهید
📌 *ماجرای ژیانی که خودروی تشریفات حاج حسین همدانی شد*
🔹️ {مردادماه ۸۰} صبح زود، بین خواب و بیداری بودم که زنگ تلفن خانه خواب را از سرم پراند. گوشی را که برداشتم صدای *آقای همدانی* کاملاً هوشیارم کرد.
♡- برادر، هنوز که خوابیدی!
◇- نه حاج آقا. در خدمتم. امری باشد؟
♡- یک کار فوری دارم. سریع با ماشین خودت را برسان منزلمان.
🔹️آن طور که *حاج حسین* بر سریع رفتنم تاکید کرد، با خودم گفتم: «حتماً حاج آقا کار کوچکی دارد.» به همین علت سریع لباس سادهای پوشیدم و با دمپایی سوار خودروی ژیان شدم و به طرف خانه ایشان حرکت کردم.
◇ یک ماشین تویوتا هم داشتم که آن شب در محل کار مانده بود. همیشه حاجی را با آن خودرو این طرف و آن طرف میبردم. ولی آن روز چون *حاج حسین* عجله داشت دیگر نرفتم به محل کار تا تویوتا را بیاورم.
🔹️ *حاج حسین* با لباس کامل نظامی، مثل همیشه، تمیز و اتوکشیده، با آن دو درجه و مدال فتحش، از در خانه بیرون آمد.
◇ ناگهان یادم آمد که حاجی این لباس ها را فقط برای جلسات رسمی میپوشد.
◇ باخودم گفتم: «وای خدای من ... حالا چه کارکنم با دمپایی و ماشین ژیان؟» فکر کردم « *حاج حسین* الان من را سرزنش میکند.»
◇ سریع از ژیان پیاده شدم. *حاج حسین* یک نگاه به ظاهر من و دمپاییام کرد و یک نگاه به ژیان.
◇ بعد تبسمی شیرین بر لب آورد و سریع، بدون اینکه حرفی بزند، سوار ژیان شد.
♡- سریع برو استانداری. یک جلسه مهم دارم.
◇ اسم استانداری که به گوشم رسید، با خودم گفتم: «خدای من، با این وضع و این ماشین چطور برم روبهروی استانداری؟! خودم خجالت میکشم؛ وای به حال *حاج حسین!*»
🔹️ اما جالب بود که *حاج حسین* یک کلمه هم درباره این مسائل صحبت نکرد. من هم جرئت نکردم حرفی بزنم.
◇ جلوی استانداری همدان، *حاج حسین*، قبل از اینکه پیاده شود، گفت: « من میروم جلسه و یک ساعت دیگر میآیم.»
🔹️ یک ساعت بعد، دیدم *حاج حسین* همراه دیگر مسئولان همدان از استانداری خارج شد. هر یک از آن ها به طرف خوردوهای مدل بالای خود رفتند. *حاج حسین* هم بدون هیچ شرمندگی و خجالتی آمد و سوار ژیان شد.
🔹️ در راه بازگشت، *حاج حسین* هیچ حرفی در این زمینه نزد. من خیلی خجالت میکشیدم. خواستم در این باره حرفی بزنم و معذرت خواهی کنم که گفت: دنیا محل گذر است نباید به فکر دنیا باشید. ضمنا ماشین شما با همه آن ماشین ها فرق می کرد به این میگویند ماشین تشریفات!»
🔹️یاد همه شیرمردان بی ادعا باذکر صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
•
#کلامشهیدسیدمحمدعظیمی
«اما شمایی که بعد از من
چند صباحی بیش در این دنیا
نخواهید ماند و دیر یا زود
باید کوله سفر بربندید!
زندگی اندک خود را دریابید
و همانند من بی توشه به سفر نروید!»
[افراد در تصویر از راست به چپ:
حسین گلستانی،
#شهید_سید_محمد_عظیمی
و_#شهید_قاسم_یاراحمد
#سوریه
#وعده_صادق
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
گرچه مفقودالاثر هابی مزاران جهانند بی نشان گمنام محشورملک درآسمانند 🇮🇷
@yadmanshohada_admin
https://eitaa.com/joinchat/1443824321C0bc24470f1
هدایت شده از 🥀شهدای گمنام غواص🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب:مسئله اصلی مردم فضای مجازی نیست!
هدایت شده از 🥀شهدای گمنام غواص🇮🇷
AUD-20211214-WA0034.mp3
9.88M
خاطره رزمنده جهرمی
خنده دار گریه آور
ِ
حتماگوش کنید
باحال ومکان مناسب
هدایت شده از 🥀شهدای گمنام غواص🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دقایقی خوش با ولی😍
#سلام_فرمانده
#دهه_نودی_