eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.3هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
11.2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻 پسرِ پیرمرد شلوار مشکی کوتاه چسبان ، بلوزی با دکمه‌های باز و شالی افتاده دور گردن ، جلوی چشمان پیرمرد ظاهر شد. پیرمرد ، سر پایین انداخت و گفت: «دخترم، حجابتو حفظ کن.» دختر طلبکارانه ، دندان روی هم کشید و جواب داد : «پیرمردِ چش دریده ، وضع لباسم به خودم مربوطه ، تو نگاه نکن.» بغض در گلوی پیرمرد نشست. به سمت گلزار شهدا حرکت کرد. در گلزار شهدا روبروی عکس نوجوانی ایستاد. به عکس خیره شد. اشک روی گونه‌هایش به حرکت درآمد. رمقی در پاهایش نبود. روبروی قبر زانو زد ، اشک روی گونه‌اش را با پشت دست پاک کرد. چشم در چشم نوجوان گفت : «پسرم ، ناراحت نباش ، نفهمید چی گفت.»