26.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره پدر #شهید_مریم_سلطانی_نژاد
#زندگی_نامه
❤️ #شهیده 🕊
❤️ #روایت_جاماندگی_دلدادگی 🦋
❤️ #معطر_به_عطر_شهادت 🌹
🌷 👈 عضو شوید :
🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با خانواده شهید فاطمه دهقان از شهدای حمله تروریستی کرمان که اعضای بدنش به چند بیمار نیازمند اهدا شد.
#زندگی_نامه
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
❤️ #شهیده 🕊
❤️ #روایت_جاماندگی_دلدادگی 🦋
❤️ #معطر_به_عطر_شهادت 🌹
🌷 👈 عضو شوید :
🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
💫شهیده💫
هیچ خبری از من نبود ! انگار كه اصلاً به درمانگاه نرفته بودم ! آن وقت ها پدرم در جبهه خرمشهر بود و ما
چندماهی بعد خبری در شهر پیچید كه دختری را در روستاهای كردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینكه این جاسوس خمینی است ! می چرخاندند . این خبر در مدت كوتاهی همه جا پخش شد و نگرانی های مادرم را به یقین تبدیل كرد ، چرا که آن دختر من بودم .
پس از دستگيري و آغاز اسارت من را در روستای حلوان در مدرسه اي که به زندان کومله تبديل شده بود مدتي زندانی و شکنجه کردند و سپس به روستاي هشميز برده و در تعاوني روستا زنداني کردند .
یازده ماه از ربوده شدن من می گذشت كه کومله ها من را شبانه به بيابان هاي اطراف روستا بردند و جلو چشمانم برايم قبر حفر کردند و من را زنده زنده دفن کردند .
وقتي مرا زنده به گور می کردند فقط 16سال داشتم ؛ و به شدت مورد شکنجه های وحشیانه قرار گرفته بودم . موهاي سرم را تراشيده بودند ، هيچ ناخني در دست و پا نداشتم و جاي جاي سرم کبود و شکسته بود اما با همه ی اینها من شهادت را به برگشتن از اعتقاداتم ، که هدف و خواسته ی کومله بود ، ترجیح دادم و به همین علت بعدها به سمیه ی کردستان معروف شدم .
با توجه به شرایط موجود در آن منطقه ، خانواده ام صلاح ندیدند جنازه ی من در سنندج بماند و برای رهایی از آزار و اذیت ضد انقلاب و برخورداری از امنیت اجتماعی ، جسد من را برای تدفین به تهران منتقل و به قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران منتقل و دفن كردند .
#زندگی_نامه
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
❤️ #شهیده 🕊
❤️ #روایت_جاماندگی_دلدادگی 🦋
❤️ #معطر_به_عطر_شهادت 🌹
🌷 👈 عضو شوید :
🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
◣🍀🍀◥
|•رضایتنامهشهادت•|
سلام نماز را که داد چشمش به علی افتاد.
پرسید:علی داداش،نمازتو خوندی؟
علی:شانه بالا انداخت و نوچیپراند
اصلا واسه چی باید نماز بخونم؟
راضیه:با مهربانی گفت :وقتی یکی بهت خوبی میکنه تو ازش تشکر نمیکنی؟
علی:چرا
راضیه:خب چه جوری؟
علی:یه کاری میکنم که خوشحال شه.میگم ممنون
راضیه:خب دیگه خدا به ما این همه نعمت داده ما نباید ازش تشکر کنیم؟
خودشم گفته چطوری ازش تشکر کنیم.اسمش چیه؟
علی:بعد از چندثانیه ،نماز
لب هایش به لبخند باز شد و آستین هایش را بالا زد و رفت تا وضو بگیرد
راضیه:ذوق کرد و زیر لب گفت(الحمدالله)
#زندگی_نامه
✍:برشیازکتابشهیده
نویسنده:فاطمهمحمدقلی
ناشر:مانیان