eitaa logo
💫شهیده💫
235 دنبال‌کننده
967 عکس
495 ویدیو
13 فایل
📸روايـــــتی از بـــانوان شهیـــده و جـامـانـدگــان شـــهادت #باحـضورپـرافـتخـارخـانوادہ‌مـعـززشـــــهدا @K_r_z8888 برای ارتباط ناشناس:https://daigo.ir/secret/1196216626
مشاهده در ایتا
دانلود
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با خانواده شهید فاطمه دهقان از شهدای حمله تروریستی کرمان‌ که اعضای بدنش به چند بیمار نیازمند اهدا شد. •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
💫شهیده💫
هیچ خبری از من نبود ! انگار كه اصلاً به درمانگاه نرفته بودم ! آن وقت ها پدرم در جبهه خرمشهر بود و ما
چندماهی بعد خبری در شهر پیچید كه دختری را در روستاهای كردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینكه این جاسوس خمینی است ! می چرخاندند . این خبر در مدت كوتاهی همه جا پخش شد و نگرانی های مادرم را به یقین تبدیل كرد ، چرا که آن دختر من بودم . پس از دستگيري و آغاز اسارت من را در روستای حلوان در مدرسه اي که به زندان کومله تبديل شده بود مدتي زندانی و شکنجه کردند و سپس به روستاي هشميز برده و در تعاوني روستا زنداني کردند . یازده ماه از ربوده شدن من می گذشت كه کومله ها من را شبانه به بيابان هاي اطراف روستا بردند و جلو چشمانم برايم قبر حفر کردند و من را زنده زنده دفن کردند . وقتي مرا زنده به گور می کردند فقط 16سال داشتم ؛ و به شدت مورد شکنجه های وحشیانه قرار گرفته بودم . موهاي سرم را تراشيده بودند ، هيچ ناخني در دست و پا نداشتم و جاي جاي سرم کبود و شکسته بود اما با همه ی اینها من شهادت را به برگشتن از اعتقاداتم ، که هدف و خواسته ی کومله بود ، ترجیح دادم و به همین علت بعدها به سمیه ی کردستان معروف شدم . با توجه به شرایط موجود در آن منطقه ، خانواده ام صلاح ندیدند جنازه ی من در سنندج بماند و برای رهایی از آزار و اذیت ضد انقلاب و برخورداری از امنیت اجتماعی ، جسد من را برای تدفین به تهران منتقل و به قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران منتقل و دفن كردند . •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
◣🍀🍀◥ |•رضایت‌نامه‌شهادت•| سلام نماز را که داد چشمش به علی افتاد. پرسید:علی داداش،نمازتو خوندی؟ علی:شانه بالا انداخت و نوچی‌‌پراند اصلا واسه چی باید نماز بخونم؟ راضیه:با مهربانی گفت :وقتی یکی بهت خوبی میکنه تو ازش تشکر نمیکنی؟ علی:چرا راضیه:خب چه جوری؟ علی:یه کاری میکنم که خوشحال شه.میگم ممنون راضیه:خب دیگه خدا به ما این همه نعمت داده ما نباید ازش تشکر کنیم؟ خودشم گفته چطوری ازش تشکر کنیم.اسمش‌ چیه؟ علی:بعد از چندثانیه ،نماز لب هایش به لبخند باز شد و آستین‌ هایش را بالا زد و رفت تا وضو بگیرد راضیه:ذوق کرد و زیر لب گفت(الحمدالله) ✍:برشی‌ازکتاب‌شهیده نویسنده:فاطمه‌محمدقلی ناشر:مانیان