عروسی🎉
برای ناهارباقالی پلو با خورشت قیمه بارگذاشتند.
به خاطر شرایط جنگ قرار بود ظهر،مهمانهابرای ناهار بیایندوشب،خانوادهی محمد،برای بردن عروس بیایند.
با اینکه مراسم عروسی عصمت بسیارسادهبرگزارمیشد،بههیچ وجهناراحتنبود.حتی با لبخندوشادیبامهمانهایشصحبت میکرد.
بعدازناهار دوستانشباخوشحالیبهعصمتگفتند:حالا وقتش رسیده دستی به سروصورتت بکشی،باید صورتت را آرایش کنیم.امشب قراره تو عروس بشی.
عصمت محکم جواب داد نه،چندنفر از همسایههای ما شهیدشدند.با وجود غمی که در دل خانوادههایشانهست نمی توانم به خودم اجازه چنین کاری را بدهم.
وقت شب به خاطر احترام به شهدا و مادران داغدارشان، تنها با یک روسری و مانتو و شلوار ساده و جادر سفید آماده رفتن به خانهی بخت شد.
او تنها به خاطراینکه،دل مادر شهیدی آزرده نشود .در نهایت سادگی خاطره انگیز ترین شبزندگی اشرا پشت سرگذاشت .همان شب به همراه همسرش محمد به مراسم دعای کمیل رفت.
#عروس_آسمانی🧕🕊
نویسنده:سیدهرقیهآذرنگ✍
صلواتیهدیهکنیدبرایشادیروحشهیده#عصمتپورانورس🌹