eitaa logo
عکس هایی از حاج قاسم سلیمانی
46 دنبال‌کننده
2هزار عکس
676 ویدیو
24 فایل
جانم فدای وطنم و جانم فدای رهبر عزیز سید علی خامنه ای باد برای سلامتی رهبر عزیز صلوات برای سلامتی امام زمان صلوات برای تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات برای شادی روح شهدا صلوات برای شادی روح اموات صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همسر شهید مدافع حرم و آرزویی که محقق نشد... 🔹کاش من موقع شهادتش بالای سرش بودم و سرشو به آغوش میگرفتم😭 💠برای کم کاری هایمان مارا حلال کنید😞 💔 http://eitaa.com/bachehshei
🌱من خجالت می‌کشم توی صورت نگاه کنم اسفند سال ۱۳۸۸ بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد آقا و آقا مراسمی برگزار شده بود. تهران بودم آن روزها. محمودرضا زنگ زد و گفت: «می‌آیی مراسم؟» گفتم: «می‌آیم. چطور؟» گفت: «حتما بیا. سخنران مراسم حاج قاسم است». مقابل تالار با هم قرار گذاشته بودیم. محمودرضا زودتر از من رسیده بود. من با چند نفر از دوستان رفته بودم. پیدایش کردم و با هم رفتیم و نشستیم طبقه بالا. همه صندلی‌ها پر بود و جا برای نشستن نبود. به زحمت روی لبه یکی از سکو‌ها جایی پیدا کردیم و همان جا نشستیم روی سکو. در طول مراسم با محمودرضا مشغول صحبت بودیم. ولی حاج قاسم که آمد محمودرضا دیگر حرف نمی‌زد. من گوشی موبایلم📱 را درآوردم و همان جا شروع کردم به ضبط کردن سخنرانی حاج قاسم. محمودرضا تا آخر، همین طور توی سکوت بود و گوش می‌داد. وقتی حاج قاسم داشت حرف‌هایش را جمع‌بندی می‌کرد، محمودرضا یک مرتبه برگشت گفت: «حاج قاسم فرصت سر خاراندن هم ندارد. این کت و شلواری را که تنش هست می‌بینی؟ باور کن این را به زور قبول کرده که برای مراسم بپوشد و الا همین قدر هم وقت برای تلف کردن ندارد!» موقع پایین آمدن از پله‌ها به محمودرضا گفتم: «نمی‌شود حاج قاسم را از نزدیک ببینیم؟» گفت: «من خجالت می‌کشم توی صورت حاج قاسم نگاه کنم؛ بس که چهره‌اش خسته است.» پایین که آمدیم، موقع خداحافظی با دیالوگ مشهور در فیلم آژانس شیشه‌ای به او گفتم: «این شما، اینم مربی‌تون!» دلخور شدم که قبول نکرد برویم حاج قاسم را از نزدیک ببینیم. محمودرضا خودش هم همین طور بود؛ همیشه خسته. پرکار بود و به پرکاری اعتقاد داشت. می‌گفت: «من یک بار در حضور حاج قاسم برای عده‌ای حرف می‌زدم. گفتم من این طور فهمیده‌ام که خداوند را به کسانی می‌دهد که پر کار هستند و شهدای ما در جنگ این طور بوده‌اند. حاج قاسم حرفم را تایید کرد و گفت: بله همین بود». 💚 http://eitaa.com/bachehshei
📝روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم 🔺پنج‌شنبه(۹۸/۱۰/۱۲) - دمشق ✍ساعت ۷ صبح با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضرند. ساعت ۸ صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما پنجشنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... ساعت ۱۱:۴۰ ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! ساعت ۳ عصر حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خودرویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم بیروت شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... ساعت حدود ۹ شب حاجی از بیروت به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند. سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسید بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت ۱۲ شب هواپیما پرواز کرد ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. 📚راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون https://eitaa.com/sardaredeLhaman
🍀🌸 نقل از همسر مکرمه شهید 🌹 ۵ آذر سالروز تفحص شهید نوید در سال ١٣٩۶ گرامی باد. 🚩🏳 این اولین توصیه و نکته ای بود که از آقانوید یاد گرفتم. در اولین سفر زیارتی به حرم کریمه اهل بیت (علیهاسلام). خانم جان عنایت کردن و در اولین روزها دعوتمون کردند حرم باصفاشون. نشسته بودیم به صحبت در یکی از رواق های حرم که حرف از دلتنگی شد و فاصله دیدارهامون. مثل همیشه آقانوید در کنار حرف های پر از شوق و اشتیاقش، اشارات معنویش رو هم داشت. بهم گفت: " حواست باشه من انقدر تو دلت جا نکنم که اصل کاری فراموش بشه یا کمرنگ ها". گفتم یعنی چی؟؟ صحنه اش هنوز تو ذهنمه که با انگشت سبابه ش روی کاشی های کفِ حرم، عکس یه قلب 🧡 کشید. گفت: "خدا گفته القلب حرم الله… دل بنده هام برای خودمه. حریم خودمه. شریک نمی پذیرم… اونوقت ما چیکار میکنیم، میایم تو گوشه گوشه این دل، محبت یه چیزی یا کسی (چیزایی و کسانی) رو قرار میدیم و آخرش یه جایی هم برای محبت خدا و اهل بیت میخایم بگذاریم… در حالیکه خداوند کل دل ما رو میخاد." . بعد نگاهی کرد و گفت:" هر علاقه و محبتی که داریم، باید زیر سایه محبت خدا قرار بگیره و گرنه به ناکجا آباد میرسه. هردومون نباید این یادمون بره… " این جمله رو گفت و مثل همیشه ته دل من لرزید از فکر به اینکه با این معرفتش تو دنیا موندنی نیست و ترس همیشگی که "نکنه زود شهید بشه" … آقانوید از همون اول، حواسش بود به هدفی که داره، مدام کنترل میکرد، مراقبت میکرد که نکنه محبت عزیزانش از پدر و مادر عزیزش تا خواهر و همسر و خواهرزاده و… مانع رسیدنش بشه. 👌وقتی که بود با جان و دل بود. انقدر بامحبت و بانشاط که آدم کیف میکرد، اما به وضوح می فهمیدم که در پسِ همه این بودن ها، حواسش به همه چی هست. به اینکه انقدر وابسته نشه که نتونه دل بکنه. و الحمدلله که تلاش هاش نتیجه داد و رسید به اونچه که می خواست..🌷 "شهدا از جمله آقانوید" به معنای واقعی مصداق این بیت شعر هستند: 🔹آنکس که تو را شناخت، جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند… 🔹 دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هردو جهان را چه کند… 🌸پ.ن: ایام شهادت کریمه اهل بیت (علیهاسلام)، و "امروز ۵ آذر سالروز تفحص شهید نوید" بهانه ای شد برای ذکر و "بازنشر" این خاطره. ان شالله امشب که به محضر بی بی جان رسیدند، سفارش ما رو هم بکنند. معرفت شهدا خیلی خیلی بیشتر از ماست، محاله ما یادی ازشون بکنیم، اونها بیشتر از ما یادمون نکنند. اللهم عجل لولیک الفرج🙏 https://www.instagram.com/p/CBv-efbJx02/?igshid=1fedefk9ji3zt ما بپیوندید 👇 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari 🌸✨🌸 https://eitaa.com/sardaredeLhaman
🌺🌸 🌹 رویشی دوباره خواهد بود بر درخت ریشه‌دار انقلاب... 🏴🏴🏴🏴🏴 https://eitaa.com/sardaredeLhaman
هدایت شده از لحظه‌ای باشهدا
🌷 همین است دیگر... بہ ناگہ پنجره ای باز مےشود بہ ‌سمت ِ‌بهشتـ‌ ... مهم ڪہ ‌چقدر از دلبستگےهای ِ‌این ‌طرف ِ‌پنجره دل ‌ڪَنـده‌ای... ️ 🌷🌷🌷🌷🌷 التماس دعای ویژه وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
❤️🍃 اواخر آبان رزمندگان از جمله داداش حمید بمدت یه هفته برای مرخصی آمده بودند. 👩🚀 برنامه دید و بازدید خانواده و هر چی که داداش حمید دوست داشتند، براشون فراهم کردیم.🙂 سوم آذر، روزی بود که برای آخرین بار اعزام شدند. تا شب چهارم دی که عملیات کربلای چهار شروع شد خبری نداشتیم.☹️😔 عملیات، شب ساعت ده شروع شد، ولی دیگه خبری از پیروزی نبود. این عملیات برای رد گم کردن صدامیان بوده و شاید پیروزی این بود که عراق فکر کنه عملیات بزرگی که ایران قراره انجام بده، همین بود.😔 بنابراین خیالش جمع شد. ولی عزیزان بسیاری در این راه بشهادت رسیدند و نیز اسیر شدند.😫 ۱۷۵ اسیر دست بسته مربوط به عملیات ام الرصاص کربلای چهار بود.💔😔 هر کسی خبر شهادت داداشم رو می گفت، باور نمیکردم.😕 دائم خبر شهادت دوستان و همشهریان می رسید، ولی من فکرش را هم نمیکردم که داداشم شهید شده باشد. خبرا دست بدست می گشت. خانواده آماده تشییع می شدند. پیکر داداشم اشتباهی به شهر دیگه ای برده شده بود. داداش بزرگم و بقیه پیگیر قضیه شدند و بعد از ۱۴ روز پیکرش پیدا شد. 😭😢 مادرم شب خواب دیده بود که داداش حمید سوار بر اسب سفید با اوخداحافظی کرد. 🕊 ولی خوابش را بعدا تعریف کرد که من آمادگی شنیدن این خبر رو داشته باشم. 😥 واقعا خدا در اون لحظات با دادن صبر و تحمل به ما کمک کرد. 😢 روزهای سختی بود.😔 شناسایی و دیدن جسد داداش حمید درمحل قدیمی بسیج.💔 تشییع باشکوه، بخاک سپاری و مراسمات ختم سوم و هفتم و سال، و سالهایی که گذشت، ولی حمید کوچولوی رشید ما برای همه ما جاودانه شد.💪 داداش مهربون و دوست داشتنی ما رفت ❤️ تا شاید ما کمی از دل زینب (س) باخبر باشیم.🍃 🔸 ۶۵/۱۰/۴ مزار : بهشت فاطمه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹
گروهی شهید شدن لذت بیشتری دارد😍 اینکه باهمه ی دوستان عاشق❣ شهادتت در کناریکدیگر به 🕊برسی و همه باهم به آرزویشان برسند😇 وکسی نخورد ودر دلتنگی💔 و دوری از عزیزش به سر نبرد چقدر عاشقانه است بشویم درحالی که با تمام دوستانمان دست در دست یکدیگر داشته باشیم..☺️ مانند ۳۲ شهید داخل عکس 🖼که روز قبل از عکس دسته جمعی انداختند📸 و فردا به آرزویشان رسیدند همه باهم..💯 کسی از غافله جانماند... 🌹دعا کنید برجا مانده گان کاروان اللهم ارزقنی.... التماس دعا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🌷 همین است دیگر... بہ ناگہ پنجره ای باز مےشود بہ ‌سمت ِ‌بهشتـ‌ ... مهم ڪہ ‌چقدر از دلبستگےهای ِ‌این ‌طرف ِ‌پنجره دل ‌ڪَنـده‌ای... ️ 🌷🌷🌷🌷🌷 التماس دعای ویژه وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🌷 همین است دیگر... بہ ناگہ پنجره ای باز مےشود بہ ‌سمت ِ‌بهشتـ‌ ... مهم ڪہ ‌چقدر از دلبستگےهای ِ‌این ‌طرف ِ‌پنجره دل ‌ڪَنـده‌ای... ️ 🌷🌷🌷🌷🌷 التماس دعای ویژه وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
💖🕊 🕊 خدایا! در روزگارِ بی شهادتی دلم 🕊 می خواهد... مُردن را همه بلدند...! ☝️التماس دعا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
|🦋| ❌ چطورے از دسٺ شیطان رها بشیــم؟! ✨➖حآج حسین یڪتآمیگفت: توصیه میڪنم جوان‌ها اگر بخواهند از دستِ شیطان راحٺ شوند...↯ ••|عشق به شـــــهادت|•• رآ در وجود خود زنده نگه دارند... بقولِ شهید حاج امینے خُدایا بسیآر عاشقم ڪن... 🌿 @jomalat_talaei_olama_shohada
اول وقت سفارش همه جماعتش را دوست داشتند زياد طولش نمى‌ داد... اگر مى‌ديد يا مى‌شنيد امام جماعتى نمازش طولانى است، تذکر مى‌داد. بعد از هر نمازش سه بار طلب مى‌‌کرد. عوضش نمازهاى فُرادايش را آهسته مى‌ خواند، با سجده‌هاى طولانى و گريه‌هاى زياد وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
💖🕊 🕊 خدایا! در روزگارِ بی شهادتی دلم 🕊 می خواهد... مُردن را همه بلدند...! ☝️التماس دعا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🍃🍁 🌷در این آشوبِ شهر، دلتنگے برای یڪ عنایـت است...❣ 💐باید شاڪر باشیم خدا را ڪہ هنوز دلتنگمان مےڪند براے شما...💔 🌷🌷 التماس دعا دلخوشی ماهدیه ذکرصلواتیست برای شما تاروزی هم حاجی دستمون رابگیری حاجی خیلی نیاز ان نگاهت هستیم التماس دعا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🕊❤️🕊❤️🕊❤️🕊 گویند مهر قبولی ست که بر دلتـ❤️ می خورد... ... دلم لایق مهر شهادت نیست😔 💥اما که نظر کنید... این کویر تشنه، دریـــا می شود با عطر 🌷 اللهم ارزقنی...... 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🎐 l و شهید چه زیباست این نام و چه گوش‌نواز... یعنی کسی که میدهد با خویش به راهی که رفته است... 🔰 نشر دهید و همراه ما باشید 📌 @maktabehajghassem | مکتب حاج
💔 • •• -چـه خیال‌خامی است رسیدن به وقتی هنوز لذت‌‌ را ترجیح می دهیم... -و چه درد شگرفی دارد ، وقتی خوشیِ دنیا را همچنان بر مقدم میداریم!! -چه عجیبی ســت ، امیــد به لحظه‌ۍ وصـــال... وقتی هنوز امامِ غائبمان هم نیستیـــم... -و چه غربــت غریبی دارد ، قدم نهادن بر خاڪی ڪه متصل به اســت اما دل‌آلوده ڪجا؟! معشوق ڪجا؟! یار ڪجا؟! همنشینی با ڪجا؟! . 🛑 تا از دنیــا دل نَبُریم دلهـــا را نمی بَرَند ... . ❗️تاریخ ولادت و تاریخ شهادت چه ڪسانی ثبت خواهد شد؟ 🥀|۰-------------@shahidhagsolimani--------------۰|🥀 ❤️|. ‌‌‌‌‌. . |❤️
💖🕊 🕊 خدایا! در روزگارِ بی شهادتی دلم 🕊 می خواهد... مُردن را همه بلدند...! ☝️التماس دعا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
✨ گاهی یک نگاه 🔥 را برای کسی که لیاقتش را دارد سال ها می اندازد 😞 چه برسد به کسی که هنوز لیاقت شهادت را نشان نداده است☝️ ʝσłꪓ↝ ❥﴾ @romaysa_girl
هدایت شده از مَـکْـتَـب‌ِ حـٰاجْ قـٰاسِــمْ
طلوعیـ⛅️ دوباره است که تو را میخواند عقل و عشــ♥️ـق در رگهای جاریست عقل میگوید برو🚶‍♂ و عشق میخواند ... آنگاه ست که در آغوش معشوق💞 و معبودت جای میگیری سلام برشما شهیدان🌷 که عاشقتان شد و شما را آسمانی کرد. شهدا با نگاهتان ما را هم آسمانی کنید 🇮🇷 | | ══━━━━✥🕊◈🕊✥━━━━══ ʝơıŋ➘| @haaj_gasem313 ══━━━━✥🕊◈🕊✥━━━━══
هدایت شده از مَـکْـتَـب‌ِ حـٰاجْ قـٰاسِــمْ
ما یک عمر بودیم و آن‌ها یک عمر در زیسته‌اند و بیداری، است... 🇮🇷 | | ══━━━━✥🕊◈🕊✥━━━━══ ʝơıŋ➘| @haaj_gasem313 ══━━━━✥🕊◈🕊✥━━━━══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥ در کام قاسم است مردن برای تو.... 🕊🍃  🇮🇷 | | ══━━━━✥🕊◈🕊✥━━━━══ ʝơıŋ➘| @haaj_gasem313 ══━━━━✥🕊◈🕊✥━━━━══
🕊🌹💐🥀💐🌹🕊 🌹 🌹 فرزند : اسماعیل : 🗓 1329/09/14 🗓 محل تولد : قزوین وضعیت تاهل : متأهل راه یابی به دانشکده خلبانی نیروی هوایی : ۱۳۴۸ اعزام به آمریکا جهت تکمیل دوره خلبانی : ۱۳۴۹ بازگشت به ایران : ۱۳۵۱ فرماندهی پایگاه اصفهان ( از درجه به درجه ) : 🗓 1360/05/07 🗓 معاون عملیات نیروی هوایی تهران ( به درجه ) : 🗓 1362/09/09 🗓 افتخار به : 🗓 1366/02/08 🗓 : 🗓 1366/05/15 🗓 مسئولیت : معاونت عملیاتی نیروی هوایی محل : سردشت نام عملیات : شناسائی هوائی مزار :  🇮🇷 | | ══━━━━✥🕊◈🕊✥━━━━══ ʝơıŋ➘| @haaj_gasem313 ══━━━━✥🕊◈🕊✥━━━━══
🏴🕊🌹🏴🌹🕊🏴 دوم شهریور گرامی باد . در ۱۹ رمضان ۱۳۵۷ و با زبان به دست ساواک به رسید .  🇮🇷 | | 𖦹----•••❀•☕️ 🔗 •❀•••----𖦹 ʝơıŋ➘| @haaj_gasem313 𖦹----•••❀•☕️🔗 •❀•••----𖦹