eitaa logo
عکس هایی از حاج قاسم سلیمانی
40 دنبال‌کننده
2هزار عکس
675 ویدیو
24 فایل
کانال ما از زمان شهدات سردار تاسیس شده چند سالی فعالیت نداشتیم وای قرار دوباره فعالیت کنیم کپی با ذکر منبع حلال 💢
مشاهده در ایتا
دانلود
.تو محل کسی جرات نداشت برای کسی یا ناموس،کسی مزاحمت ایجاد کنه...☝️ به مهمان احترام زیادی می گذاشت😊.. هیچ وقت جلوی بزرگتر پاهاشو دراز نمی کرد و به خصوص مادر و پدرش..👌مادرش و خیلی دوست داشت و همیشه ارزش زیادی برای مادر قائل بود..❤️ .از کوچه که رد میشد سرشو بالا نمیگرفت مبادا چشمش ناگهانی تو چشم خانومی بیفته..🌹 با همسایه ها مهربان بود و به خصوص به افراد مسن و پیر کمک میکرد.😊 پدرش یه حقوق بگیر ساده بود ولی باز هم به فقرا کمک میکرد حتی اگر خودش غذا برای خوردن نمی داشت..👏 عاشق زیارت آ قا امام حسین بود ...😍 درد و دل شو میبرد پیش حضرت معصومه (س)...❤️ هر وقت میخواست نصف شب هم می بود میرفت پابوس...ساعت ده شب راه میفتاد رو به طرف حرم حضرت معصومه و صبحش بر می گشت خیلی ارادت داشت نسبت به عمه🌹 عاشق شهادت بود و به ارزویش رسید💔 شهید مدافع وطن سعید رضایی🌹
☘🌱☘🌱☘ 🌱☘ ☘ (۲) 📦هر هفته با بچه‌های محل با یک صندوق کوچک چوبی می‌رفت بهشت ‌زهرا و برای ساخت مسجد سر خیابان‌مان پول جمع می‌کرد. 🤝با دو دسته از بچه‌های محل رفیق بود. یک گروه بچه‌های مسجد و هیات و یک‌سری از بچه‌هایی که سر و شکل‌شان کمی غلط‌انداز بود. خودش را محدود به گروه و دسته خاصی نمی‌کرد. همیشه می‌گفتم: 🚨«مرتضی! انتخاب دوست توی راهی که می‌ری خیلی مهمه. حواست رو جمع کن ببین با کی حشر و نشر می‌کنی.» ، شهادت آبانماه ۹۸ به روایت مادر ✍جنت فکه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ☘🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘
☘️🌱☘️🌱☘️ 🌱☘️ ☘️ (۹) 🌷سه شهید مدافع حرم از دوستانش بودند. مصطفی صدرزاده، سجاد عفتی و محمد آژند که شهید شدند حال و هوایش عوض شد. مخصوصا رفتن محمد آژند حسابی به هم‌اش ریخت. 😔محمد دوست صمیمی‌اش بود. مدام اشک می‌ریخت که: «نمی‌دونم محمد چی کار کرد بی‌بی خواستش. چرا منو نمی‌خوان!» ، شهادت آبانماه ۹۸ به روایت مادر ✍️جنت فکه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
☘️🌱☘️🌱☘️ 🌱☘️ ☘️ (۱۰) ✔️سه‌بار برای رفتن به سوریه اقدام کرد. بار اولش یک ماه به عید بود. خانه به ‌هم ‌ریخته بود. تقریبا یازده شب بود. مرتضی خواب بود. 📲تلفنش که زنگ خورد، کمی خواب‌آلود صحبت کرد و بعد سراسیمه از جایش بلند شد. تندتند چند تکه لباس توی کیسه پلاستیکی ریخت و گفت: «من باید برم ماموریت. دارم می‌رم مناطق محروم. ممکنه نتونم باهاتون تماس بگیرم. نگران نشید.» ‼️باورم نشد. به دلم افتاد و گفتم: «مرتضی! داری می‌ری سوریه؟!» جواب داد: «نه مامان! سوریه کجا بود؟!» از من اصرار و از مرتضی انکار. کوتاه نیامد و رفت. بعد از سه چهار روز برگشت. گفتم: «رفتی سوریه و برگشتی؟» افتاد به خنده و زیر بار نرفت. قسمش دادم. 😅گفت: «آره مامان ولی نشد. پرواز جا نداد برم.» بعدها متوجه شدم چون تک‌پسر بوده اعزامش نمی‌کردند... ، شهادت آبانماه ۹۸ به روایت مادر ✍️جنت فکه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
❤️🍃 در تاریخ ۹۹.۰۹.۲۵ هنگام تعقیب و گریز اشرار مسلح بر اثر اصابت گلوله به شهات رسیدند. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃