💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_احمد_علی_نیری
سن شهادت: ١٩ سال
اهل شهرستان دماوند
#قسمت 2⃣1⃣
خبر از غيب
🍃جمال محمدشاهی در جنگ شهید شده بود. مدتی ازش خبری نداشتیم. مادر جمال از همه بیشتر بی تابی می کرد. تا اینکه یه روز یکی از دوستان جمال خبر آورد جمال زخمی شده و زنده هست. رفتم مسجد احمد مشغول نوشتن پلاکارد شهید بود. گفتم: «احمد ننویس، جمال زنده هست.» احمد اصلا خوشحال نشد. احمد مشغول نوشتن ادامه پلاکارد شد. گفتم: «ننویس، جمال زنده هست.» سرش را بلند کرد و گفت: «من جمال شما را دیدم. توی بهشت بود. همان دو ماه پیش موقع عملیات شهید شده!» احمد از همه بچه ها خواست در مراسم شرکت کنند. بعدها گفت: «مولای ما امام زمان (عج) در مراسم ختم جمال حضور داشته هست. به همین خاطر خواستم همه بچه ها شرکت کنند.»
🍃یه نفر پسرش رفته بود جبهه، خیلی ها گفتند پسرت در جریان عملیات شهید شده است. حتی یه عده گفتن پیکر این شهید را دیده اند. یه بار در حضور احمد صحبت از پسرش شد. احمد با صراحت گفت پسرش شهید نشده و الان در زندان های عراق اسیر است! روزی می رسد که پسرش برمی گردد. پدرش حرف احمد را قبول داشت. بالاخره صدق حرف احمد در سال 1369 مشخص شد و آزاده سرافراز ابوالفضل میرزایی به وطن بازگشت.
🍃یه بار به احمد آقا گفتم: «شما این مطالب را از کجا می دانید.» احمد آقا گفت: «تا می توانی گناه نکن، مراقب اعمالت باش. آن وقت خواهی دید که همه ی زمان و مکان در خدمت تو خواهند بود.» حتی احمد گفت: «خدا به من عمر افراد را نشان داده! خدا به من فیوضاتی که به افراد می شود را نشان داده!»
🍃بعد ادامه داد: «بچه ها، حداقل سعی کنید سه روز از گناه پاک باشید. اگر سه روز مراقبه و محاسبه ی اعمال را انجام دهید حتما به شما عنایاتی می شود.» بچه ها از احمد آقا سوال کردند: «چی کار کنیم تا ما هم حسابی به خدا نزدیک شویم.» احمد آقا گفت: «چهل روز گناه نکنیم. مطمئن باشید گوش و چشم شما باز خواهد شد.» حتی یه دفعه به من گفت: «به این رفقای مسجد بگو دروغ نگویند. وقتی کلام دروغ از دهان کسی خارج می شود به قدری بوی گند در فضا منتشر می شود که اصلا تحمل آن را ندارم!»
📚 کتاب عارفانه، صفحه ٧٥ الى ٨٢
کانال سنگر شهدا
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_احمد_علی_نیری
سن شهادت: ١٩ سال
اهل شهرستان دماوند
#قسمت 3⃣1⃣
دست بوسی امام زمان (عج)
🍃یک بار با بچه ها ی مسجد و احمد آقا به زیارت قم و جمکران رفتیم. بعد از اقامه ی نماز، به ما گفتن برای خرید یک ساعت وقت دارید. ما راه افتادیم به سمت مغازه ها، یکدفعه دیدم احمد آقا از سمت پشت مسجد به سمت بیایان شروع به حرکت کرد! به یکی از رفقام گفتم: «احمد کجا می رود؟!» دنبالش راه افتادیم. آهسته شروع به تعقیبش کردیم. آن زمان مثل حالا نبود، حیاط آن بسیار کوچک و تاریک بود. احمد جایی رفت که اطرافش خیلی تاریک شد.
🍃احمد متوجه شد دنبالش داریم می رویم. به ما گفت: «کار خوبی نکردید برگردید.» گفتیم: «نمی شه ما با شما رفیقیم. هر جا بری ما هم می آییم.» دو دفعه دیگه هم اصرار کرد برگردید. ولی ما همان جواب قبلی را دادیم. بعد نگاهش را به صورت ما انداخت و گفت: «طاقتش را دارید؟ می توانید با من بیایید!؟» ما که از همه ی احوالات احمد بی خبر بودیم گفتیم: «طاقت چی رو؟ مگه کجا می خوای بری؟»
🍃نفسی کشید و گفت: «دارم میرم دست بوسی مولا.» باور کنید تا این حرف را زد زانوهای ما شل شد. ترسیده بودیم. من بدنم لرزید. احمد این را گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور که از ما دور می شد گفت: «اگه دوست دارید بیایید بسم الله.» نمی دانید چه حالی بود. شاید الان با خودم می گویم ای کاش می رفتی اما آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود. با ترس و لرز برگشتیم. ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس می آید. چهره اش برافروخته بود با کسی حرف نمی زد و سرجایش نشست. از آن روز سعی کردم بیشتر مراقب اعمالم باشم. بار دیگر شبیه همین ماجرا در حرم حضرت عبدالعظیم پیش آمد.
📚 کتاب عارفانه، صفحه ٨٨ الى ٩٠
کانال سنگر شهدا
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_احمد_علی_نیری
سن شهادت: ١٩ سال
اهل شهرستان دماوند
#قسمت6⃣1⃣
عوض شدن قضا و قدر
🍃احمدآقا وارد سپاه شده بود. تهديدش كرده بودند تو را ترور مى كنيم. آمده بود مسجد. بعد از جلسه براى من و يكى از بچه ها گفت: «ظاهرا تقدير خدا بر شهادت من است. توى همين چند روز آينده به دست منافقين شهيد مى شوم.» ما به حرفهاى احمدآقا خيلى اعتماد داشتيم. خيلى ناراحت شديم. هر روز منتظر يك خبر ناگوار بوديم.
🍃شب ها وقتى در مسجد، چشم ما به احمدآقا مى افتاد نفسى به راحتى مى كشيديم و مى گفتيم: «خداروشكر.» تا اينكه يك شب بعد از نماز، وقتى پريشانى را در چهره ام ديد به من گفت: «ناراحت نباش، قضا و قدر الهى تغيير كرده. من فعلا شهيد نمى شوم. من چند ماه ديگر در كنار شما خواهم بود.»
📚 کتاب عارفانه، صفحه ۱۰۰ الی ۱۰۱
کانال سنگر شهدا
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_احمد_علی_نیری
سن شهادت: ١٩ سال
اهل شهرستان دماوند
#قسمت 4⃣1⃣
امام زمان (عج) زائر قبر شهید
🍃هر هفته با احمد آقا به زیارت مزار شهدا می رفتیم. یکدفعه سر مزار شهیدی رسیدیم که او را نمی شناختم. همانجا نشستیم فاتحه ای خواندیم. اما احمدآقا حال عجیبی پیدا کرده بود. در راه برگشت پرسیدم: «احمدآقا این شهید را می شناختی؟» پاسخ داد: «نه.» پرسیدم: «پس چرا سر مزار او آمدیم؟» اما جوابی نداد. فهمیدم حتما یک ماجرایی دارد. اصرار کردم.
🍃وقتی پافشاری من را دید آهسته به من گفت: «اینجا بوی امام زمان (عج) را می داد. مولای ما قبلا به کنار مزار این شهید آمده بودند.» البته می گفت: «اگه این حرفها را می زنم فقط برای این است که یقین شماها زیاد شود و به برخی از مسائل اطمینان پیدا کنی. و تا زنده ام نباید جایی نقل کنی.»
📚 کتاب عارفانه، صفحه ٩٠
کانال سنگر شهدا
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_احمد_علی_نیری
سن شهادت: ١٩ سال
اهل شهرستان دماوند
#قسمت 7⃣1⃣
اعزام به جبهه
🍃در خواب دیدم: "ستون نفرات رزمندگان از کنار یک باتلاق و در مسیر یک دشت در حرکت بود. شب بود و هوا بسیار تاریک. در جلوی ستون احمد آقا قرار داشت. همین طور که به آن ها نگاه می کردم یک باره یک گلوله خمپاره در کنار ستون منفجر شد! ترکش خمپاره فقط به یک نفر اصابت کرد. قلب احمدآقا مورد هدف قرار گرفت! بعد ایشان به سمت راست چرخید و کلماتی از زبانش خارج شد که من نفهمیدم چی می گوید. در آن لحظات احمد آقا جلوی چشمان من به شهادت رسید. و من حیرت زده از خواب پریدم. تا چند دقیقه بدنم می لرزید."
🍃روز بعد احمد آقا را در مسجد دیدم. خواب را به احمد آقا گفتم. احمد لبخندی زد و گفت: "بهت خبر میدم که آیا خوابت رویای صادقانه بوده یا نه!" تا اینکه احمد یک شب به مسجد آمد و بعد از نماز همه ی ما را جمع کرد. از بچه ها حلالیت طلبید و خداحافظی کرد و گفت: "ان شاء الله فردا راهی جبهه هستم. این آخرین دیدار ما و شماست. من دیگر از جبهه برنمی گردم!" دست آخر هم به من نگاهی کرد و گفت: "خواب شما عین واقعیت بود."
📚 کتاب عارفانه، صفحه 107 الی 108
کانال سنگر شهدا
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada
من فقط یک دختر بچه ام که انقدر حاج قاسم رو دوست دارم که این کانال رو تشکیل دادم
فوری 🚨🚨🚨🚨🚨🚨
عکس هایی از حاج قاسم سلیمانی
خاطرات شهدا
اگه شهدا رو دوست داری وارد شو
این دعوت نامه برای شما
فقط روی لینک کلیک کنید
@shahidhagsolimani
🌹۱۲ نکته ناب از زندگی سردار سلیمانی که باید بدانید
۱. روزی که قاسم، سال ۱۳۳۵ در روستای قناتملک کرمان به دنیا آمد، دونالد ترامپ دهساله در نیویورک برای همکلاسیهایش قلدری میکرد و فکر نمیکرد ۶۰ سال بعد کودکی از قناتملک مقابلش بایستد و حریفش باشد.
۲. قاسم تا سیزده سال در روستا نفس کشید، اما باید میرفت کرمان تا خودش را برای مبارزات چهلسالهاش آماده کند. در کرمان درس خواند و کار کرد تا اینکه روحانی جوانی به نام کامیاب، سر راهش قرار گرفت و دست قاسم را در دست انقلابیون گذاشت. این روحانی که بعدها به دست منافقین ترور شد، قاسم سلیمانی را با آیتالله خامنهای آشنا کرد و از قاسم، یک جوان انقلابی ساخت تا جایی که او یکی از رهبران تظاهرات خیابانی برای پایان دادن به حکومت پهلوی در کرمان بود.
۳. پس از پیروزی انقلاب، به کارمندی در اداره آب کرمان اکتفا نکرد. عضویت افتخاری سپاه پاسداران را پذیرفت و با شروع جنگ در شهریور ۵۹ برای یک مأموریت ۱۵ روزه به جبهه رفت، اما این مأموریت هشت سال طول کشید.
۴. استعدادهای قاسم و تعهد و توانش در امور نظامی، از او یک فرمانده کارکشته و باانگیزه ساخت تا آنجا که خیلی زود یعنی در اواخر سال ۱۳۶۰ محسن رضایی حکم فرماندهی لشکر ثارالله را به او داد. قاسم سلیمانی در عملیات مختلفی مثل والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵، تک شلمچه و... شرکت داشت و بهخوبی نقش یک فرمانده توانا را ایفا کرد.
۵. آذرماه سال ۶۰ برای اولین بار سردار مجروح شد؛ هم طعم زخمهای انفجار خمپاره گلوله را چشید و هم غم از دست دادن یاران همرزمش را حس کرد.
۶. بالاخره جنگ تمام شد، ولی نه برای حاجقاسم رزمنده که برای او فقط جبهه دفاع، از غرب و جنوب، به شرق کشور جابهجا شد تا با قاچاقچیان مواد مخدر و دشمنانی که از مرز افغانستان به ایران میآمدند، رودررو شود. مبارزه موفق با اشرار شرق کشور نشان داد که سلیمانی یک گزینه شایسته برای فرماندهی نیروی قدس سپاه است. سال ۱۳۷۹ حکم انتصاب او از سوی مقام معظم رهبری صادر شد.
۷. سردار قاسم سلیمانی در جنگهای ۳۳ روزه حزبالله نقش اثرگذاری داشت. به گفته سید حسن نصرالله: وی شریک کامل در آزادسازی لبنان در سال ۲۰۰۰ بود. در جنگ ۳۳ روزه در تهران بود و به هر شکلی بود به بیروت آمد و با ما زیر بمباران ماند.
۸. هجوم داعش در خرداد ۱۳۹۳ به شمال عراق جبهه جدیدی روبهروی حاجقاسم گشود. مقابله با داعش در عراق و سوریه او را به یک قهرمان بزرگ و الگوی محبوب مقاومت تبدیل کرد. از این زمان، مجلات خارجی پر شد از عکسهای سردار سلیمانی و مطالبی که رشادتها و مهارتهایش را در جنگهای نامنظم تشریح میکردند.
۹. نابودی تسلط داعش دستاورد بزرگ سردار سلیمانی بود که او را در سال ۱۳۹۷ به دریافت «ذوالفقار» یعنی بزرگترین مدال نظامی ایران از دست مقام معظم رهبری مفتخر کرد. سلطهگران آمریکا و سردمداران آن، جماعت وحشی داعش را به منطقه خاورمیانه آورده بودند تا با ایجاد ناامنی، افزون بر داشتن بازاری بزرگ برای صدور اسلحه، آسودهخاطر سر سفره منابع و ذخایر خاورمیانه بنشینند، اما متلاشی شدن نقشهشان با نقش محوری سردار سلیمانی، سدی بزرگ روبهروی این رؤیای خام شد. حالا فرزند قناتملک، حریف نیویورکزادهاش را ضربهفنی کرده بود. این شکست برای آمریکا هم تحقیرآمیز بود و هم بسیار پرهزینه.
۱۰. به شهادت رساندن قاسم سلیمانی که با هواپیمای مسافری معمولی جابهجا میشد و همیشه در میان مردم بود، کار سختی نبود، اما دشمن که دشمنش را شناخته بود و جرئت نداشت رودرروی این دلاور مبارزه کند در ساعت ۱ بامداد جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸ ناجوانمردانه به شیر میدان شلیک کرد و باعث شد که سردار قاسم سلیمانی به شهید قاسم سلیمانی ارتقا یابد و در جهانی وسیعتر و با امکانات و تجهیزاتی بیشتر با نیویورکیزاده و دار و دستهاش مبارزه کند.
۱۱. از ۱۴ تا ۱۸ دیماه، حضور میلیونها مسلمان که در فراق قهرمانشان، قلبی شکسته و چشمی به اشک نشسته داشتند، بزرگترین تشییعجنازه تاریخ ایران را بعد از رحلت امام خمینی (ره) به سردار دلها اختصاص داد. جاودانهترین تصویرها از سوگ همه چهرههای متنوع و متفاوت ایران تا اشک جانسوز رهبر، در مراسم «بدرقه تا بهشت» حاجقاسم رقم خورد.
۱۲. «حضرت آقا عبای نماز شب خود را دادند تا حاجقاسم را با آن دفن کنند. آقا با این عبا ۱۴ سال نماز شب خواندهاند. این دومین عبای شب آقا بود که شهیدی با آن دفن میشد. اولین بار سر شهادت حاج احمد کاظمی بود.» این افتخار و این پیام را یکی از مسئولان و همرزمان سابق سردار منتشر کرد.
📚منبع: بصیرت
http://eitaa.com/bachehshei
❣ #سلام_امام_زمانم❣
●چه شود فرصت #ديدار
○به ما هم بدهند⁉️
●فيض هم صحبتی يار♥️
○به #ماهم بدهند؟
●آنقَدر بر در اين خانه🏡 گدا میمانيم
○لقب #نوکرِ_دربـار به ما هم بدهند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/bachehshei
✍حجتالاسلام کاظمی کیاسری
مراسم دانشآموختگی دانشگاه امام حسین علیه السلام بود. فرماندهان نظامی ایستاده بودند. حضرت آقا از پلهها رفتند بالا و روی جایگاه آمدند. فرماندهان، فرمانده کل قوا را که دیدند احترام نظامی گذاشتند. احترام حاجی اما جور دیگر بود و با همه فرق داشت. یک دست به احترام معمول نظامی کنار سر گذاشته بود، یک دست هم روی سینه. میدانستم هیچ کار حاجی بیحکمت نیست. پرسیدم: «حاجی عرف نظامی اینه که برای احترام دست رو کنار سر میذارن. این دست که روی سینه گذاشتی دیگه قضیهش چیه؟»
گفت: «حس کردم آقا نگرانه. دست گذاشتم روی سینهم تا بگم حاج قاسم فدات بشه آقای من❤️.»
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز،
انتشارات حماسه یاران، ص۱۶
http://eitaa.com/bachehshei
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
✅نوجوانی که می خواست #حاج_قاسم_سلیمانی را فریب دهد!
✍بخشی از کتاب📖 "آن بیست و سه نفر"؛ کتابی که مورد تمجید #رهبر_انقلاب قرار گرفت و ✨خواندن آن را توصیه کردند.
روز اعزام رسیده بود و قاسم سلیمانی که جوانی جذاب بود و فرماندهی تیپ ثارالله را به عهده داشت، دستور داده بود همه نیروها روی زمین فوتبال جمع شوند... قاسم میان نیروها قدم میزد و یک به یک آنها را برانداز می کرد. او آمده بود نیروها را غربال کند. کوچکترها از غربال او فرو می افتادند.
فرمانده تیپ نزدیک و نزدیک تر می شد و اضطراب در من بالاتر می رفت.
زور بود که از صف بیرونم کند و حسرت شرکت در عملیات را بر دلم بگذارد.
در آن لحظه چقدر از حاج قاسم متنفر بودم.
این کیست که به جای من تصمیم می گیرد که بجنگم یا نجنگم؟ دلم میخواست حاج قاسم می فهمید من فقط کمی قدّم کوتاه است؛ وگرنه شانزده سال سنّ کمی نیست! دلم می خواست جرئت داشتم بایستم جلویش و بگویم: "آقای محترم! شما اصلا می دونید من دو ماه #جبهه دارم؟.." اما جرئت نداشتم.
با خودم فکر می کردم کاش ریش داشتم. به کنار دستی ام که هم ریش داشت و هم سبیل🧔🏻 غبطه می خوردم! لعنت بر نوجوانی!🤦🏻♂
که یقه مرا در آن هیری بیری گرفته بود. هیچ مویی روی صورتم نبود... باید صورت لعنتی ام را به سمتی دیگر می چرخاندم که حاج قاسم نبیندش.
اما قدّم چه؟ یک سر و گردن پایین تر بودم؛ درست مثل دندانه شکسته شانه ای میان صفی از دندانه های سالم.
باید برای آن دندانه شکستی فکری می کردم... از کوله پشتی ام برای رسیدن به مطلوب، که فریب حاج قاسم بود، کمک گرفتم...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
⭕️ قدردانی بشار اسد از "نقش بیبدیل" شهید سلیمانی در مبارزه با تروریسم
🔺 رئیسجمهور سوریه در دیدار با ظریف ضمن اشاره به شهادت سردار سلیمانی به نقش بی بدیل وی در مبارزه با تروریسم در سوریه اشاره و از همراهی با ملت سوریه قدردانی کرد.
🔺ظریف: با شهادت سردار سلیمانی هیچ تغییری در مسیر حمایت جمهوری اسلامی ایران از مقاومت و مبارزه با تروریسم در منطقه رخ نخواهد داد
آنچه خواهید خواند روایت سارا عجمی همسر شهید محمود نریمانی است. وی خاطره دیدار مهمان شدن حاج قاسم سلیمانی را در خانهشان اینگونه روایت میکند:
الو؛ با حاج قاسم سلیمانی صحبت میکنید
من همیشه دوست داشتم سردار سلیمانی را از نزدیک را ببینم. اتفاقا در اوایل مرداد ۹۶ بود، میخواستیم مراسم اولین سالگرد شهادت همسرم را برگزار کنیم که به همین منظور نامهای نوشتم و در آن از حاج قاسم دعوت کردم تا ضمن آمدن به مراسم همسرم دقایقی سخنرانی هم بکنند. نامه را به دوست شوهرم دادم تا به دست سردار سلیمانی برساند. راستش اصلا فکر نمیکردم نامه به دست او برسد و یا اگر برسد اصلا بازش کند و بخواند. تقریبا ۴-۵ روز بعد دیدم آقایی زنگ زد و گفت گوشی دستتان باشد سردار سلیمانی میخواهد با شما صحبت کند. آنقدر از شنیدن این جمله هیجان زده شده بودم که زبانم بند آمده بود. وقتی حاج قاسم شروع کرد به صحبت باور نمیکردم دارم الان به صدای او گوش میکنم. خیلی صمیمی و مهربان گفت: دخترم نامه ات را خواندم ممنونم که نامه نوشتی و برایم باعث افتخار هست به مراسمتان بیایم اما من یک ماموریت کاری دارم و باید بروم اما یک نفر را به جای خودم میفرستم حتما. من آنقدر هول شده بودم که فقط هر چه حاج قاسم میگفت: میگفتم خیلی ممنون. تنها کلمهای که من در آن چند دقیقه مکالمه میگفتم همین بود. صحبت با چنین شخصیت بزرگی آن هم غیر منتظره باعث شده بودم اصلا نتوانم حرفی بزنم. در مراسم ما سردار قاآنی لطف کرد و از طرف حاج قاسم آمد.
مهمانی که حضورش را باور نمیکردم🌷
روز ۷ فروردین سال ۹۸ آقایی با تلفن خانه ما تماس گرفت و گفت: اگر آمادگی دارید قرار است سردار فردا به منزل شما بیاید. تلفن را قطع کردم و فکر کردم منظورشان از سردار همان برادر پاسداری است که از محل خدمت همسرم گاهی به خانه ما و بقیه شهدا سر میزد.
دوباره صبح روز ۸ فروردین همان آقا ساعت ۸ صبح تلفن زد و گفت: حدود یک ساعت دیگر خدمت میرسیم. آن موقع تازه فهمیدم سردار سلیمانی قرار است تشریف بیاور. یک لحظه استرس و شوق باورنکردنی همه وجودم را گرفت سریع بلند شدم تند تند خانه را مرتبتر کردم و میوه مختصری هم آماده کردم. شنیده بودم حاج قاسم ناراحت میشود اگر پذیرایی از او مفصل باشد. فرزند دومم هم ۵۰ روزش بود و خیلی بیقراری میکرد اما در همان حین کارهایم را کردم و سریع زنگ زدم منزل پدر شهید و گفتم قرار است مهمان بیاید برایمان شما هم خودتان را برسانید. از محمود یاد گرفته بودم پشت تلفن رعایت مسائل امنیتی را بکنم برای همین به آنها نگفتم مهمان چه کسی است.
زنگ خانه به صدا در آمد
خانه ما طبقه چهارم است برای همین دید مسلطی به کوچه داریم. زمانی که زنگ اف اف را زدند من سریع رفتم پشت پنجره ماشینی را دیدم که چند جوان حدود سی و چند ساله داخلش هستند. گفتم پس سردار کو؟ حتما اینها آمدند فضا را بسنجند و اگر خبری نبود بعد ماشین حاج قاسم بیاید. آماده شدم بروم پایین که وقتی میآید مشایعتش کنم. همین که دکمه آسانسور را زدم هم زمان در آسانسور باز شد و دیدم سردار با یک آقا جوانی آمدند بیرون، بدون هیچ تکلف و به اصطلاح دم و دستگاهی. بعدها متوجه شدم یا کلاه گذاشتند و یا طوری آمدند که در کوچه شناخته نشوند چون ما اصلا متوجه آمدن ایشان در کوچه نشدیم.
حاج قاسم گفت: چرا خبر ندادی ازدواج کردی
حاج قاسم تا مرا دید سلام و علیک گرمی کرد و آمد داخل. از بچه کوچکی که در آغوشم بود متوجه شد ازدواج مجدد هم کردم. گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچه دار شدید؟ باید وقتی زنگ زدیم ،میگفتی تا هدیه ازدواج و بچه ات را میآوردم. با پدر مادر شهید هم خیلی گرم سلام و علیک کردن. من و همسرم رفتیم داخل آشپزخانه وسایل پذیرایی را بیاوریم اما سردار با جدیت از ما خواستند که چیزی نیاورید من فقط آمدم ببینمتان.
ادامه دارد...
✍سردار قاسم سلیمانی:
امروز در عرف های نظامی در کشور ما کلمه سردار و امیر عرف شده، اما حقیقتا یک سردار به معنای واقعی شهید عماد مغنیه بود.
یک سرداری که شاید بتوانم بگویم شبیه ترین صفات را در صحنه جنگ به مالک اشتر داشت. و در شهادت او همان عبارات و حالی که بر آقا امیرالمومنین در شهادت مالک حادث شد و اتفاق افتاد و یک حالت حزن و اندوه فوق العاده ای امام را گرفت و به تعبیری بر بالای منبر گریست و فرمود مثل مالک برای من مانند مثل من برای رسول الله بود.
(عماد) یک چنین توصیفی و چنین شخصیتی داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبخند تو را
چند صباحیست ندیدم
یکبار دگر خانه ات آباد ...بخند☘️
ساعت به وقت حاج قاسم....
.تو محل کسی جرات نداشت برای کسی یا ناموس،کسی مزاحمت ایجاد کنه...☝️
به مهمان احترام زیادی می گذاشت😊..
هیچ وقت جلوی بزرگتر پاهاشو دراز نمی کرد
و به خصوص مادر و پدرش..👌مادرش و خیلی دوست داشت و همیشه ارزش زیادی برای مادر قائل بود..❤️
.از کوچه که رد میشد سرشو بالا نمیگرفت مبادا چشمش ناگهانی تو چشم
خانومی بیفته..🌹
با همسایه ها مهربان بود و به خصوص به افراد مسن و پیر کمک میکرد.😊
پدرش یه حقوق بگیر ساده بود ولی باز هم به فقرا کمک میکرد حتی اگر خودش غذا برای خوردن نمی داشت..👏
عاشق زیارت آ قا امام حسین بود ...😍
درد و دل شو میبرد پیش حضرت معصومه (س)...❤️
هر وقت میخواست نصف شب هم می بود میرفت پابوس...ساعت ده شب راه میفتاد رو به طرف حرم حضرت معصومه
و صبحش بر می گشت
خیلی ارادت داشت نسبت به عمه🌹
عاشق شهادت بود و به ارزویش رسید💔
#شهید_امنیت
#شهدای_ابان_ماه
شهید مدافع وطن سعید رضایی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
نکات عجیب زندگی شهید جاویدالاثر آقا ابراهیم هادی🌺
از زبان دوست و همسنگرشون،آقای هرندی..
الله اکبر از این همه خوبی😔
🔻مبارزه با اشرار و قاچاقچیان
✍سردار حاج قاسم سلیمانی پس از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی ایران هدایت میشدند.
او تا قبل از انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان میجنگید.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز تشکیل سپاه یادی کنیم از فرمانده عزیزمان....
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#پاسدار
یعنی روئیدن و بالیدن و مردانه مردن
درمکتب امام حسین(ع)
در تاریخ ثبت شود!
اگر #سیدعلی در یک طرف
و تمام اهل دنیا طرف دیگر قرار بگیرند
به خدا قسم اگر بدانیم که کشته میشویم
سپس زنده میگردیم، سپس سوزانده میشویم
و خاکسترمان بر باد میرود و بار دیگر زنده میگردیم
و هزاران بار با ما چنین کنند، هرگز از ولی جدا نخواهیم شد .....
پ.ن: دوم اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ سالروز تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرمان حضرت امام خمینی رحمت الله علیه گرامی باد.
سپاه یادگار پربرکت امام خمینی( رض) نه فقط برای ایران بلکه برای جهان اسلام است.
سلام و درود بر روح پر فتوح آن بزرگ مرد تاریخ و همه ی سبزپوشان ولایت
پاسداران
پاسدار
ولی_فقیه
امام_روحالله
اللهم_احفظ_قائدنا_الامام_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری دیده نشده از حاج قاسم سلیمانی در کوه...
🌷معراج شهدا🌷
🔷سردار شهید سپهبد
حاج قاسم سلیمانی:
💠سپاه مجموعهای از
منتظران شهادت است...
سپاه بهشت است که،
استشمام میشود.
سپاه، معراج شهداست.
سپاه معراج مجاهدین است.
سپاه محبوب امام(ره)است.
امام(ره)نگاه کرد به سپاه و
فرمود:
من دست شما رامیبوسم که
دست خدا بالای آن است و
اگر سپاه نبود، کشور نبود.
نگاه کردبه جبهههای سپاه و
نیروهای مسلح فرمود:
آنها چه میکنند وبهتر است
دم فرو بندم و خاضعانه و
خاشعانه عرض کنم:
🌺السلام علیک یاخاصه
اولیاءالله.
در عشق، تو اقتدا به زهرا کردی
صد پنجره نور، بر جهان وا کردی
آرامش و رستگاری دنیا را
در خیمه چادرت مهیا کردی
سلامممممممممم
🔴دوست داری #محجبه باشی؟😍
🔴دوست داری همه بهت حسادت کنن که #محجبه هستی؟😉
پروفایل چادرانه میخوای؟.......😍😍
متن و دلنوشته های چادرانه میخوای ؟
دوست دارید راه #حضرت_زهرا(س) رو برید اما نمیدونید چیکار کنید❤️❤️
ما یه کانال خوشگل و مذهبی زدیم
واسه همه آدم های #باحیا......
🔴یه کانال خوشگل بهتون معرفی میخوام بکنم پر از عکس فیلم دلنوشته و پروفایل های چادرانه❤️😍
تو این کانال ما حضرت زهرا«س» رو میخوایم با هم بهتر بشناسیم 🌺
لینک کانال #دختران_چادری❤️
https://eitaa.com/joinchat/3547332654C185aeec427
🌹برای #چادری شدن همیشه وقت هست🌹
منتظریممممممممممم
🌺«این یک دعوت نامه رسمی از حضرت زهراست»🌺