eitaa logo
نسل سلیمانی
164 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین @Naslezahra
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام امام حسن (علیه‌السلام) خوانده بودم، قالب تهی می‌کردم و تنها پناه امام مهربانم (علیه‌السلام) جانم را به کالبدم برگرداند. هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، تهدید ترسناکی بود و تا لحظه‌ای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را می‌دیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم. رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس می‌کردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمی‌توانم از جا بلند شوم. زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمی‌دانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد. تنها چیزی که می‌دیدم ورود وحشیانه داعشی‌ها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی می‌خواست از ما دفاع کند. زن‌عمو و دخترعمو‌ها پایین پله‌های ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دست‌شان برنمی‌آمد که فقط جیغ می‌کشیدند. از شدت وحشت احساس می‌کردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمی‌توانستم جیغ بزنم و با قدم‌هایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب می‌رفتم. چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو می‌کوبید تا نقش زمین شد و دیگر دست‌شان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود. دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمی‌چرخید تا التماس‌شان کنم دست از سر برادرم بردارند. گاهی اوقات مرگ تنها راه نجات است و آنچه من می‌دیدم چاره‌ای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزده‌ام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلوله‌ای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آن‌ها و ما زن‌ها نبود. زن‌عمو تلاش می‌کرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه می‌زدند و رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت می‌کشید تا از آغوش زن‌عمو جدایشان کند. زن‌عمو دخترها را رها نمی‌کرد و دنبال‌شان روی زمین کشیده می‌شد که ناله‌های او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم. همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب می‌کشیدم و با نفس‌های بریده‌ام جان می‌کَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را می‌دیدم که به سمتم می‌آمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود. پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفس‌های جهنمی‌اش را حس کردم و می‌خواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد. نور چراغ قوه‌اش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!» چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو می‌خوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست. دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که ناله‌ام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این بعثی شده‌ام. لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم. همانطور مرا دنبال خودش می‌کشید و من از درد ضجه می‌زدم تا لحظه‌ای که روی پله‌های ایوان با صورت زمین خوردم. اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمی‌کردم که تازه پیکر بی‌سر عباس را میان دریای خون دیدم و نمی‌دانستم سرش را کجا برده‌اند؟ یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده می‌شد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه کربلا شده است...
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 ، نمایشگاه انحطاط اخلاقی غرب 🍃🌹🍃 🔻اساسا فلسفه جدا کردن مسابقات ورزشی زنان و مردان، نه رعایت عفت که جلوگیری از یک طرفه شدن مسابقات و باخت حتمی زنان به دلیل بالاتر بودن قدرت بدنی مردان بوده است. 🔸حتی در بعضی رشته ها از برخی ورزشکاران زن آزمایشات هورمونی گرفته می شد تا اگر هورمون های مردانه آن ها بیش از حد متعارف باشد از حضورشان در مسابقات جلوگیری کنند!! 🔺اما امسال انحرافات شدید تمدن غرب در مسائل جنسی وارد بازی های هم شده و به بهانه واهی آزادی انتخاب جنسیت، این دو مرد توانسته اند با معرفی خود به عنوان زن وارد مسابقات بوکس زنان شده و رقبای خود را به آسانی یکی پس از دیگری حذف کنند تا برای اولین بار در فینال مسابقات بوکس زنان شاهد حضور دو ورزشکار مرد باشیم !!! ✍ "قاسم اکبری" | •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 https://rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 https://eitaa.com/rasul313
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 مناظره کارشناسان عرب 🍃🌹🍃 🔻کارشناس اردنی: اردن امروز موضع روشنی دارد و آن این است که اجازه نقض حریم هوایی خود را نه به اسرائیل و نه به ایران نمی‌دهد... 🔺کارشناس عرب: شما اردنی‌ها بیایید و از نقض حریم هوایی و اِعمال حاکمیت بر آسمانتان چیزی نگویید، کدام حاکمیت؟! آسمان اردن در اختیار جنگنده‌های آمریکایی و اسرائیلی است... | •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 https://rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 https://eitaa.com/rasul313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 نخست وزیر بنگلادش به هندوستان گریخت | معترضان دفتر نخست وزیری را اشغال کردند 🍃🌹🍃 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 https://rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 https://eitaa.com/rasul313
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 دولت بنگلادش سقوط می‌کند؟ 🍃🌹🍃 🔻سی‌ان‌ان: نخست وزیر بنگلادش استعفا داد 🔸رویترز به نقل از رسانه‌ها: نخست‌وزیر بنگلادش با یک هلی‌کوپتر نظامی به هند رفت 🔹فرمانده ارتش بنگلادش: یک دولت موقت در مرحله بعدی کشور را رهبری خواهد کرد. 🔸فرمانده ارتش بنگلادش: نیازی به برقراری منع عبور و مرور یا هرگونه وضعیت فوق‌العاده در کشور نیست. 🔹روز گذشته در جریان اعتراضات بنگلادش ۹۱ نفر کشته شدند. 🔺نخست‌وزیر بنگلادش در روزهای گذشته: کسانی که خشونت انجام می‌دهند دانشجو نیستند بلکه تروریست‌هایی هستند که برای بی‌ثبات کردن کشور تلاش می‌کنند. من از ارتش می خواهم که این تروریست ها را با قدرت سرکوب کنند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 https://rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 https://eitaa.com/rasul313
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 کارشناس صداوسیما: حسن روحانی در هتل پاریزین پاریس با نماینده اسرائیل مذاکره کرده است! 🍃🌹🍃 🔸آمیرام نیر» مشاور ضد تروریسم شیمون پرز بوده است. 🔹حسن روحانی طوری با این مشاور اسرائیلی همدلی کرده که آمریکایی ها نکردند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 https://rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 https://eitaa.com/rasul313
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 یک سند تکان دهنده | قابل توجه هواداران مذاکره و اروپا و آمریکا 🍃🌹🍃 🔻نصیحت تقی‌زاده ۱۰۰ سال قبل به دیپلمات‌های امروز: «منحصر دانستن نجات ایران به سیاست بین المللی، نتیجه شهرت پرستی و هوس سیاسی - دیپلماسی است» 🔺آنچه می‌خوانید نصیحت روزنامه کاوه است حدود ۱۰۳ سال قبل (به قمری)؛ آن هم از نشریه سید حسن تقی‌زاده! برای کسانی که راه نجات مملکت را تنها در سیاسی‌کاری با غربی‌ها منحصر می‌دانند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 https://rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 https://eitaa.com/rasul313
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 باقری: ایران پاسخ خود را با هدف صیانت از امنیت ملی اعمال خواهد کرد 🍃🌹🍃 🔻علی باقری، سرپرست وزارت امور خارجه: در گفتگوی تلفنی با وزرای امور خارجه اسلونی و مجارستان تاکید کردم عدم واکنش شورای امنیت ملل متحد و اتحادیه اروپایی به جنایات رژیم صهیونیستی از جمله در کشتار گسترده کودکان و زنان، نسل‌کشی در غزه و ترور شخصیت‌های فلسطینی در کشورهای دیگر یکی از مهمترین عوامل بی‌ثباتی در منطقه است. 🔺جمهوری اسلامی ایران حق مشروع و ذاتی خود برای مقابله بازدارنده با اقدام تروریستی ارتکابی رژیم را با هدف صیانت از امنیت ملی خود اعمال خواهد کرد. | •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 https://rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 https://eitaa.com/rasul313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 اخراج یک فرمانده‌ به دستور رئیس‌جمهور!!! 🍃🌹🍃 🔹از فرماندهی چند تیپ و لشگر تا سرباز ساده 🔸به مناسبت ۱۵مرداد، سالروز شهادت شهید | •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 https://rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 https://eitaa.com/rasul313
🦋 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش می‌خواست که جسم تقریباً بی‌جانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقه‌ام را رها کرد، روی زمین افتادم. گونه‌ام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بی‌سر مدافعان شهر ناامیدانه نگاه می‌کردم که دوباره سرم آتش گرفت. دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!» پلک‌هایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگ‌های گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت. عدنان با یک دست موهای مرا می‌کشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجه‌های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریده‌اش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم می‌لرزید. در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط عشق حیدر می‌توانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای اذان صبح در گوش جانم نشست. عدنان وحشتزده دنبال صدا می‌گشت و با اینکه خانه ما از مقام امام حسن (علیه‌السلام) فاصله زیادی داشت، می‌شنیدم بانگ اذان از مأذنه‌های آنجا پخش می‌شود. هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمی‌رسید و حالا حس می‌کردم همه شهر مقام حضرت شده و به‌خدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر می‌شنیدم. در تاریکی هنگام سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه می‌درخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس می‌کردم تا نجاتم دهد که صدای مردانه‌ای در گوشم شکست. با دست‌هایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم می‌داد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس می‌زدم. چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس می‌کردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم. عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم می‌کردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی می‌توانست حرارت اینهمه وحشت را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم. صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم می‌رسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال می‌زد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت. حلیه آب آورده بود و عباس فهمید می‌خواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. صدایم هنوز از ترس می‌تپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که آرامشش از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!» منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.» دل حیدر در سینه من می‌تپید و به روشنی احساسم را می‌فهمید و من هم می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غم‌هایم را پشت یک عاشقانه پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!» به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!» اشکی که تا زیر چانه‌ام رسیده بود پاک کردم و با همین چانه‌ای که هنوز از ترس می‌لرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟» آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم جهاد اومده مردم دارن ثبت نام می‌کنن، نمی‌دونم عملیات کِی شروع میشه.» و من می‌ترسیدم تا آغاز عملیات کابوسم تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمی‌رفت...
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️حقیقت زیارت اربعین، تجدید عهد با حسینِ زمان، یعنی امام عصر علیه‌السلام است. 💚لذا سزاوار است زوار اربعین، در مسجد مقدس سهله که خانه و قدمگاه حضرت مهدی علیه‌السلام است حضور پیدا کنند و با آن حضرت تجدید عهد نمایند. 👈در همین راستا، از امروز تا اربعین حسینی هرروز یک حدیث در فضیلت مسجد مقدس سهله تقدیم مخاطبان محترم می‌گردد. به امید ظهور صاحب سهله✨️🤲 علیه‌السلام 📲 ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام @Elteja