eitaa logo
نسل سلیمانی
164 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین @Naslezahra
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊°┈┈••✿❣✿••┈┈°🕊 ●❥ ❥● 🎬قسمت: (نهم) ●•♡بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم. ✨دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت: میتوانی مراقب این پیرمرد باشی❓ 💠خیلی دوست داشتم‌ تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم. ♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا‌ گم نشود. ✧تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد. ✦حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمی‌گشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم. ☜👕روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمی شود قیمت راچند برابر گفت. ●•0جلو رفتم و گفتم: چه می‌گویی آقا⁉️ 💟این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است... ❀●خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم•♡•0•● 🔰با خودم گفتم: عجب دردسری برای خودم درست کردم. این دفعه کربلا اصلاً حال نداد... 💫یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد.🤲 ✨جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند.❣ 🔻باید در آن شرایط قرار می‌گرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم. 🍃☜ صدها برگ در کتاب اعمال من جلو می رفت،اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.✿❥ 💥در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شب های جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و.. داشتیم. 🔘در پشت محل پایگاه، قبرستان شهرستان ما قرار داشت. ⭕️ما هم بعضی وقت ها دوستان خودمان را اذیت می کردیم. البته تاوان تمام این اذیت ها را در آن جا دادم. ☜🌨یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی میتواند الان به ته قبرستان و برگردد❓ 💠 گفتم: اینکه کاری ندارد. من الان می روم. او به من گفت باید یک لباس سفید بپوشی. من از سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم... 🔷 صدای خس خسِ پای من بر روی برف از دور شنیده می‌شد. اواخر قبرستان که رسیدم صوت قران شخصی را شنیدم... ✦یک پیرمرد روحانی از سادات بود شب های جمعه تا سحر داخل یک قبر مشغول قرائت قرآن می شد.♡ ☑️فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند! می خواستم برگردم اما با خودم گفتم اگر الان برگردم رفقا من را به ترسیدن متهم می کنند.🍂 💟برای همین تا انتهای قبرستان رفتم هرچی صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر می شد. از لحنش فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم. 📿☜تا این که بالای قبر رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود. تا مرا دید فریاد زد و حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم.😰 ●پیرمرد رد پایم را در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود.😡 ❁●ابتدا کتمان کردم اما بعد معذرت خواهی کردم و با ناراحتی بیرون رفت. ❥●☜حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عمل حکایت آن شب را دیدم‼️ 🕊°┈┈••✿❣✿••┈┈°🕊 🔁ادامہ دارد...🔜 :::::::::::::::::::::::::::::::::::: منــــــــــبـــــع: ڪتاب سه دقیقه در قیامت کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ┈┄┉┅━╠📚╣━┅┉┄┈ 🗃️ تهیّــــــہ شـــــدہ در:: ↡↡ موسســـــہ فرهنگـــــي ارزشـــــي ╮🇮🇷 «مدافـــــعان انقلاب»🇮🇷╭ ┈════🌿🌸🌿════┈ هفته بسیج گرامی باد❤️
گزیده ای از پیام های دوستان که در چالش شرکت کردن👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇🌹🌹🌹🌹🌹 ❤️ یک خواهر بسیجیِ با اخلاق و بافرهنگ، میتونه بستری رو فراهم کنه برای استعدادها و خلاقیتهای زنان جامعه👌 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❤️رهبرم حکم جهادم بده😔 تو فقط اشاره کن 😔 بعدش نظاره کن 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❤️نامه من به رهبرعزیزم ۰۰۰تاجان دربدن داشته باشم درراهت قدم برمیدارم وفرزندانم راطوری تربیت میکنم که برایت جان بدهند❤️❤️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❤️یک خواهربسیجی ۰۰۰بایدبارفتارخودالگویی باشدبرای زنان کشور❤️❤️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❤️نامه من هم به آقای خامنه‌ای اگر بهش برسه ی کلام وختم کلام،لبیک یا خامنه‌ای لبیک یا حسین هست الخصوص الان که دشمنان زیادی از همه طرف تیرش به ما شلیک میشه واقعا اقا خامنه‌ای تنها س، شکرش که شیعه علی هستم و خامنه‌ای عزیز مصر زمان ما 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 نامه ای به رهبرمان......من به عنوان یک دخترنوجوان سعی میکنم باحفظ حجاب ووقارباعث شادی دل رهبرم شوم. من به عنوان یک خواهربسیجی.....سعی میکنم باداشتن ایمان وتقوا درباطنم وآشکاربودن درظاهرم دیگران راهم به راه خداوبسیجی شدن جذب ودعوت کنم. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❤️بسم الله الرحمن الرحیم سلام اقا؛ آقای مهربان وحکیم درددلها زیاداست اما اقا هیچکدام سنگین‌تر از دردجهل نیست اقاجان وقتی که به عنوان یک خواهربسیجی تواین اجتماع زندگی میکنم اما بی مهریهایی نسبت به رهبرم میبینم که ناحق است وقتی که باافتخارازرهبرفرزانه ام میگوییم درمقابل برای سوزاندن دلم به ایشان توهین میشود دلم سخت میگیرد ازخدابرای هدایت خودم وانها به درگاه خدادعامیکنم اقاجان شماهم برای من وادمهای قدرنشناسی که خوب وبدراازهم تشخیص نمیدهند وتروخشک راباهم میسوزانند دعاکن که سخت محتاجیم سایه ات ازسرما کم نشود حضرت ماه کنیزکمترین شما م خ
این کلیپ حتما پیشنهاد میکنم نگاه کنید👌❤️🌹 گزیده ای از کارهای پایگاه از عید تا الان که انجام دادیم..😍😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20200928-WA0010.mp3
10.65M
🤲دعای هفتم صحیفه سجادیه 🎙سید رضا نریمانی 💟 شروع چله : ۹۹/۸/۱۹ ✔️ روز نوزدهم
🕊°┈┈••✿❣✿••┈┈°🕊 ●❥ ❥● 🎬قسمت: (دهم) 🔻نمی دانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عمل می دیدم مخصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم.😔 ⚡️از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن می‌گرفت. ☜طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد.🔥 ☑️وقتی چنین عملی را مشاهده کردم و گونه آتش در نزدیکی خودم دیدم دیگر چشمانم تحمل نداشت. 💫 همان موقع دیدم که این پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. ☜●سپس به آن جوان گفت: من از این مرد نمیگذرم او مرا اذیت کرد و ترساند. ▪️من هم گفتم به خدا من نمی دانستم که سید در داخل قبر دارد عبادت می کند.😔 📌جوان به من گفت: اما وقتی نزدیک شد فهمیدی که دارد قرآن می‌خواند چرا برنگشتی❓ دیگر حرفی برای گفتن نداشتم... ●✦خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دو سال از عبادت هایم را برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود. ●✧دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود...دو سال عبادت را دادم فقط به خاطر اذیت و آزار یک مومن 💠اینجا بود که یاد حدیث امام صادق (علیه السلام) افتادم: حرمت مومن از کعبه بالاتر است. ☑️در لابلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین برخوردم، کسی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی داشتیم و همدیگر را سرکار می گذاشتیم.🍂 ⭕️ یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و بدجوری ضایعش کردم. 🔻موقع خداحافظی از او عذرخواهی کردم او هم چیزی نگفت. 🔅روز آخر که می خواستم برای عمل جراحی به بیمارستان بروم دوباره به او زنگ زدم و گفتم: فلانی به تو خیلی بد کردم تو را یک بار ضایع کردم .بعد در مورد عمل جراحی گفتم تا گفت: حلال کردم، ان شاءالله که سالم برمیگردی. 💠آن روز در نامه عمل همان ماجرا را دیدم. ✅ جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد، اگر رضایتش را نمی گرفتی باید تمام اعمال خوب خودت را می دادی تا رضایتش را کسب کنی. 💠مگر شوخی است آبروی یک مومن را بردی‼️ 🕊°┈┈••✿❣✿••┈┈°🕊 🔁ادامہ دارد...🔜 :::::::::::::::::::::::::::::::::::: منــــــــــبـــــع: ڪتاب سه دقیقه در قیامت کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ┈┄┉┅━╠📚╣━┅┉┄┈ 🗃️ تهیّــــــہ شـــــدہ در:: ↡↡ موسســـــہ فرهنگـــــي ارزشـــــي ╮🇮🇷 «مدافـــــعان انقلاب»🇮🇷╭ ┈════🌿🌸🌿════┈
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣 سلام خدمت دوستان و عزیزان خواهرعزیز باتوجه به طولانی شدن چرخه ویروس کرونا تعطیلی ها فوتی های بی حد وضع بسیار نگران کننده ای بوجود آمده با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری که بسیج وارد میدان شود لذا لازم هست از تمامی خواهران بسیجی و دوستان عزیزم بخوام تا با هرمقدار توانی که دارند خودرا دراین امر بسیار مهم و ارزشمند سهیم کنند تا درنامه اعمال همگی ثبت و پیش خداوند متعال ازاین آزمونهای الهی رو سفید بیرون بیاییم. اقلام مورد نیاز: پول نقد یا بحساب واریز شود. ماسک مواد ضدعفونی یا ژل برنج هندی یا ایرانی رب گوجه ماکارانی فرمی یا رشته ای نخود عدس روغن مایع پنیر تخم مرغ سویا خرما قند وشکر بلغور جو یا گندم ضمنا صدقات و نذورات هم میتونید هدیه کنید. شماره حساب جهت واریز ۶۰۳۷۶۹۱۵۸۴۹۸۷۴۶۵ بنام سیده منصوره مهدوی لطفا بعداز واریز اطلاع دهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا