eitaa logo
نسل سلیمانی
164 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین @Naslezahra
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشه‌ای دیگر جعبه‌های ؛ نمی‌دانستم اینهمه ساز و برگ از کجا جمع شده و مصطفی می‌خواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!» تا رسیدن به خانه، در کوچه‌های سرد و ساکت شهری که از در و دیوارش می‌پاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم می‌دیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر می‌چرخد تا کسی دنبالم نباشد. 💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بی‌هوشی روی همان بستر سپید افتادم. در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک می‌دید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و همین حال خرابم مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار می‌کنید؟» 💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی به این شهر آمده‌ایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟» صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه می‌خواست کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!» 💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو بود...» و مصطفی منتظر همین بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟» برادرش اهل بود و می‌دانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیه‌اش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمی‌خواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش خودشون رو از مرز رسونده بودن درعا و اسلحه‌ها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!» 💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!» از چشمان وحشتزده سعد می‌فهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش می‌جنبید و مصطفی امانش نمی‌داد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو و و تظاهرات می‌کنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش می‌کشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«می‌دونی کی به زنت کرده؟» 💠 سعد نگاهش بین جمع می‌چرخید، دلش می‌خواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمی‌دونم، ما داشتیم می‌رفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی دارن فرار می‌کنن سمت ما، همونجا تیر خورد.» من نمی‌دانستم اما انگار خودش می‌دانست می‌گوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس می‌زد و مصطفی می‌خواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، می‌دیدی چند تا پلیس و نیروی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟» 💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه می‌کرد و او همچنان از که روی حنجره‌ام دیده بود، زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون ، چه بلایی ممکنه سر بیاد؟» دلم برای سعد می‌تپید و این جوان از زبان دل شکسته‌ام حرف می‌زد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بی‌حیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم می‌برم!» 💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه‌تونه!» برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق شده که خون شیعه رو حلال می‌دونن! بخصوص که زنت و بهش رحم نمی‌کنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه‌ها کمین کردن و مردم و پلیس رو بی‌هدف می‌زنن!»... ✍️نویسنده:
✍️ 💠 ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت می‌سوخت که همچنان می‌گفت :«از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، وارد سوریه میشن و ارتش درگیره! همین مدت خیلی‌ها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!» سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد :«تو درگیری‌های حلب وقتی جنازه تروریست‌ها رو شناسایی می‌کردن، چندتا افسر و هم قاطی‌شون بودن. حتی یکی‌شون پیش‌نماز مسجد ریاض بود، اومده بوده سوریه بجنگه!» 💠 از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت :«پادشاه داره پول جمع می‌کنه که این حرومزاده‌ها رو بیشتر تجهیز کنه!» و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید :«میگن آمریکا و می‌خوان به سوریه حمله کنن، راسته؟» و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه‌ای ماتش برد و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد :«نه مادر! اینا از این حرفا زیاد می‌زنن!» 💠 سپس چشمانش درخشید و از لب‌هایش عصاره چکید :«اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، و ما سربازای مثل کوه پشت‌تون وایسادیم! اینجا فرماندهی با (علیهاالسلام)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!» و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت :«ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته.» و دیگر هم امن نبود که رو به مصطفی بی‌ملاحظه حکم کرد :«باید از اینجا برید!» 💠 نگاه ما به دهانش مانده و او می‌دانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد :«ان‌شاءالله تا چند روز دیگه وضعیت تثبیت میشه، براتون یه جایی می‌گیرم که بیاید اونجا.» به‌قدری صریح صحبت کرد که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرم‌تر توضیح داد :«می‌دونم کار و زندگی‌تون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!» 💠 بوی افطاری در خانه پیچیده و ابوالفضل عجله داشت به برگردد که بلافاصله از جا بلند شد. شاید هم حس می‌کرد حال همه را بهم ریخته که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی ساده‌ای از اتاق بیرون رفت و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم. روی ایوان تا کفشش را می‌پوشید، با بی‌قراری پرسیدم :«چرا باید بریم؟» قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد :«زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر می‌کردم نشد. مجبور شدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...» که صدای مصطفی خلوت‌مان را به هم زد :«شما اگه می‌خواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.» 💠 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت پیدا بود. ابوالفضل قدمی را که به سمت پله‌های ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید :«یعنی دیگه نمی‌خوای کمکم کنی؟» مصطفی لحظه‌ای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست :«وقتی خواهرتون رو ببرید پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!» 💠 انگار دست ابوالفضل را رد می‌کرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد :«زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!» لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم. مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده و هیچ حسی حریف مهربانی‌اش نمی‌شد که رو به من خواهش کرد :«دخترم به برادرت بگو بمونه!» و من مات رفتار ابوالفضل دور خودم می‌چرخیدم که مصطفی وارد شد. 💠 انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا می‌دید که تنها نگاهم می‌کرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد و او یک جمله از دهان دلش پرید :«من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام!» کلماتش مبهم بود و خودش می‌دانست آتش چطور به دامن دلش افتاده که شبنم روی پیشانی‌اش نم زد و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد :«ان‌شاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.» 💠 و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد. هنوز وارد شهر نشده و که از قبل در لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند... ✍️نویسنده:
🔴 | نباید بگذاریم انقلاب ایران در عربستان تکرار شود‼️ 🔹 نشریه آمریکایی پولتیکو: وضع موجود در عربستان‌سعودی ناپایدار است و کاخ‌سفید از این مسئله آگاهی دارد. همزمان که جهان از نفت عربستان‌فاصله می‌گیرد، مقامات سعودی دیگر توانایی پرداخت هزینه‌های شهروندان را ندارند. 🔹بایدن در این شرایط باید به سعودی‎ها کمک کند. برای جلوگیری از تجربه انقلاب ایران و تکرار سال‌ها خصومت با آمریکا بهتر است کاخ‌سفید با احتیاط گام بردارد. بن‎سلمان نیز باید به سرکوب وحشیانه منتقدان خود پایان دهد و بمباران و محاصره یمن را متوقف کند.
🔴 از منطقه چه خبر؟! ●رسوایی رسانه‌های رسمی و در رخدادهای چند روز گذشته 🔸طی هفته اخیر چند حادثه امنیتی در رخ داد که خط رسانه‌ای رژیم‌های سعودی و و نیروهای همسو با آنها در داخل در تلاش بودند تا محور مقاومت و نیروهای را در این حوادث دخیل معرفی و در جهت ضربه زدن به اعتبار این نیرو تلاش کنند. 🔻این رخدادها به شرح زیر است: 🔸اولین رخداد، ماجرای مربوط به پدر علی جاسب، از فعالان اجتماعی که مدتی پیش توسط گروهی ناشناس ربوده شد و به قتل رسید و با توجه به آنچه که برای پسر او رخ داد بود تلاش رسانه ای بر این بود که عامل این قتل معرفی شود، اما در کمتر از 24 ساعت عامل این قتل دستگیر و برخلاف آنچه که توسط رسانه ها به آن دامن زده می شد، اعتراف کرد که به واسطه اختلافاتی که با مقتول داشته، اقدام به قتل او کرده است. 🔸دومین رخداد، ناپدید شدن پسر بچه ای بود که باعث شد که رسانه های مخالف آن را یک عملیات ربایش تبلیغ کنند و اینکه پدر او را مجبور به اقداماتی در مقابل بازگرداندن پسرش کرده اند. اما پس از مدتی مشخص شد که این پسربچه همراه با زائران امام موسی کاظم علیه السلام به راه افتاده بوده که به واسطه گم کردن مسیر، سرگردان شده است و پس از مدتی هم پیدا شد. 🔸سومین رخداد جنایتی بود که در منطقه "البو دور" در استان رخداد و هفت عضو یک خانواده به قتل رسیدند. اقدامی که فرصتی فراهم کرد تا مخالفان بسیج مردمی روی مباحثی مثل ضرورت خروج از استان های آزاد شده از چنگال تروریست‌های و سپردن پرونده امنیتی به پلیس محلی مانور بدهند. هرچند که در ادامه گروه تروریستی عهده دار انجام این جنایت شده و نقشه های جریان رسانه ای را نقش بر آب کرد. 💬با توجه به‌ شایعات اخیر شبکه‌های معاند عربی و عملیات نیروهای علیه مواضع به نظر میرسد طرح‌هایی هماهنگ و برنامه ریزی شده‌ای وجود دارد که قصد آن، هدف گرفتن اعتبار و تضعیف نظامی و سیاسی سازمان بسیج مردمی میباشد تا سلسله پیروزی‌های در برابر تروریست‌ها قطع شود و وجود تروریست‌ها در همچنان به عنوان یک بحران مطرح باشد تا از این طريق بهانه کافی برای بقا یا افزایش نیروهای و در موجود باشد به ویژه آنکه در دوماه اخیر، نیروهای موفقیت‌های چشمگیری در مبارزه با تروریست‌های داشته‌اند.
🔴محمد حسنین هیکل نویسنده و‌ روزنامه‌نگار فقید مصری در مورد جنگ یمن گفته بود: " با خواهد جنگید، عربستان در باتلاق یمن غرق خواهد شد، یمن پیروز خواهد شد. و اگر این اتفاق نیافتاد، جنازه‌ام را از قبر خارج کنید و آتش بزنید، کتاب‌هایم را نیز همچنین
‌🔴پیش بینی ها امید ها و نوید های بسیار عجیب از جنس وعده های اولیای_الهی ، در کلام امام_خامنه_‌ای 🔹چند سالیست ، که حضرت ، برخی رویدادها را به صورت پیش بینی به اطلاع عموم می رساند ، پیش بینی هایی که همه در حال اتفاق افتادن است و این بسیار عجیب است ودر عین حال نشانه !! 🔸در طول تاریخ تعیین مصادیق رویدادهای آتی ، فقط از لسان انبیا و خاص خداوند جاری می شد 🔹آنگاه که : نبی ع : خبر از وقوع طوفانی بزرگ را به مردم می داد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ولی رخ داد... 🔸انگاه که : حضرت ع نوید شکست بت پرستان و نابودی نمرود بزرگ را می داد، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔹 آنگاه که : حضرت ع : نوید آزادی قوم یهود پس از ۶۰۰ سال اسارت از دست فرعونیان را می داد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔸آنگاه که : مکرم اسلام : نوید فتح کسری و رم را می داد،چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔹 وآنگاه که : امام موسی ع : فرمودند : مردی از قم به پا خواهد خواست و طاغوت را سرنگون خواهد ساخت ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔸و آنگاه که : امام ره : فرمودند : این انقلاب پیروز خواهد شد و شاه خواهد رفت ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔹آنگاه که : حضرت امام : همچون امام خمینی فرمودند : آمریکا هیچ غلطی نخواهد کرد ، وبعد از انهمه هیاهوی حمله نظامی به ایران توسط امریکا در ۲۰ سال گذشته ، همه دیدند هیچ غلطی نتوانست بکند . چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔸آنگاه که : به سید حسن نصرالله فرمودند : در مقابل اسراییل پیروز خواهید شد اگر استقامت کنید ، به اذن الله و این امر محقق شد ودر ۳ جنگ متوالی اسراییل شکست خورد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔹آنگاه که فرمودند : سوریه و عراق سقوط نخواهد کرد و داعش شکست می خورد وبشار اسد نیز خواهد ماند واکنون پس از چند سال همه دیدیم که شد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔸آنگاه که فرمودند : ما پیشرفت در همه ابعاد خواهیم کرد و شد ،ساخت ماهواره ، رادار ها ، موشک ها ، پهباد ها ، هسته ای ، علوم گوناگون که در رتبه بالای دنیا هستیم و... ...چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔹آنگاه که : خطاب به عربستان در حمله به یمن فرمودند : شما یقینا در مقابل مجاهدان یمنی شکست خواهید خورد وحال پس از چند سال تجاوزگری عربستان ، همه فضاحت شکست ارتش عربستان و ائتلافش را مشاهده می نمایند . چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔸و اما : درحال حاضر امام برای آینده ایران و منطقه نیز پیش بینی هایی را علنا اظهار فرموده اند : ایشان فرمودند : تا ۲۵ سال آینده را نخواهد دید . در مقابل ایران به زانو در خواهد امد . به دست مجاهدان راه خدا خواهد افتاد . قله های عظیم دنیا را فتح خواهد کرد 🔹وعده ها وعده های عجیبی است ، وبسیار بزرگ ،وعده ها از جنس پیش بینی تحلیل گران استراتژیک نیست ، وعده ها از جنس وعده های است ، و از آینده خبر می دهد ، از آینده ای با عظمت و بزرگ برای ما ایرانیان و ملتهای مسلمان !! 🔸باور کنیم وعده های الهی را ، که از لسان این خارج می شود . امام خامنه ای از اولیابزرگ خداست . هیچ خدعه و نیرنگی قادر نیست که به صورت این ذخیره عظیم الهی بر روی زمین ، چنگ زند . تمامی دستها و چنگهای شیطان و شیطانکها در مقابل او ، مختوم به شکست است ، به اذن الهی ... 🔹لذا آماده باشیم که ان شاء الله رستاخیز ی بزرگ در حال وقوع است که این دارد . یکی به یکی آنها را به ما می گوید و وعده می دهد . باور کنیم به یاری خداوند . خبری در راه است . والعاقبه للمتقین
هدایت شده از رسول
🇮🇷🇵🇸 🔰حمایت عربستان از پیشنهاد وزیر خارجه ایران! 🍃🌹🍃 🔹پس از آنکه «عباس عراقچی» در مصاحبه با رسانه انگلیسی «اسکای نیوز» گفته بود به جای کوچاندن فلسطینی‌ها، صهیونیست‌ها را به گرینلد ببرد، عضو مجلس شورای عربستان سعودی با انتشار یک مقاله در روزنامه «عکاظ» نوشت: «اگر می‌خواهد نقش قهرمان صلح در خاورمیانه را بازی کند، اسرائیلی‌ها را به آلاسکا و بعد از آن به گرینلند منتقل کند.» 🔸«یوسف بن طراد السعدون» افزود: «صهیونیست‌ها و حامیان آنها که ید طولایی در فتنه‎انگیزی و جنگ‎انگیزی دارند، بدانند که هرگز نخواهند توانست عربستان را وارد بازی‌های رسانه‌ای و فشارهای سیاسی ساختگی خود کنند.» 🔹وی همچنین تأکید کرد: «به همین خاطر عجیب نیست که کشورهای غربی آنها را اخراج کرده‌اند. خباثت‌ها و مکر آنها از دیده‌ها پنهان نیست. آنها در انحراف افکار عمومی تبحر دارند.» 🔸گفتنی است، به تازگی «بنیامین نتانیاهو» در مصاحبه با یک رسانه صهیونیستی در واکنش به موضع درباره مشروط کردن عادی‎سازی روابط با رژیم صهیونی به تشکیل کشور گفت: «سعودی‌ها زمین خالی بسیاری در اختیار دارند و می‌توانند کشور فلسطین را آنجا بنا کنند.» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• رسول در روبیکا👇 rubika.ir/rasull313 رسول در ایتا👇 eitaa.com/rasul313