eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
222 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
#رمان #رمان_بچه_مثبت کپی حرام🚫❌ 👇👇👇 @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت . ریحان: گوشیم مرتب زنگ میخورد. چند بار جواب ندادم. اما آخر کلافه شدم و جواب دادم. ریحان: الو؟ _خیلی بی معرفتی. من دوستی به اسم تو ندارم. ریحان: اوه چه خبره؟ کوروش: تو کجایی؟ مامانت میگه رفتی قهر. یلدا هم میگه وقتی زنگ زده گفتی خونه ی دوستتی. خونه شقایق و یلدا و بهروز و نازنین و من نیستی. پس کدوم دوستت؟ ریحان: اه مائده دیگه. کوروش: ای بابا. میگفتی همه دست جمعی بیایم. ریحان: حرف نزن بابا. کوروش: چرا انقدر صدا میاد؟ پس کجایی که انقدر شلوغه؟ با هیجان گفتم: اومدم سمنو پزون. کوروش: متنم اونجاست؟ ریحان: ندیدمش. کوروش: باش . فعلا. بوقققققققققققق ریحان: خدا شفا بده. ___________ ریحان: وقت شام بود و آشپزخانه شلوغ . همه ی خانم ها کمک میدادن. صدای یالله میاد. مطمعنم‌که متینه!. یکی از دختر عمو های متین که لپ هایش گل انداخته بود وارد شد و گفت: زن عمو آقا متین کارتون داره. مامان متین: عمه/ مائده جان برو ببین متین چیکار داره. مائده با لبخند نگاهم کرد و بعد به دست های کفی اش اشاره کرد و گفت: ریحانه خانوم . ریحانه جان میشه تو بری. افکار ریحان: ای خدا. از دست این بنده ها. بابا متین از من اصلا خوشش نمیاد. هی منم باید باهاش روبه رو بشم. ریحان: باشه گلم. 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 ✍ادامه دارد.....✍ نویسنده: الف ستاری✍ تایپ: گمنام. 🌱🌹🌱🌹🌹🌱 @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت . ریحان: چادرم و مرتب کردم و رفتم بیرون. استرس داشتم. نکنه بهم بگه جای من تو این مهمونیا نیست. اصلا ولش کن . من با دوستام شرط بندی کردیم. شرط بندی برای متین. . دیدمش به دیوار تکیه داده بود و به سقف نگاه میکرد. توی این شلوغی و همهمه تک و تنها ایستاده بود و مشغول فکر کردن بود. صداش کردم. ریحان: آقا متین. برگشت به سمتم و متعجب به چادرم نگاه میکرد . حواسش نبود همین جوری داشت نگاهم میکرد. انگار انتظار همچین پوششی را از من نداشت. ریحان: ببخشید. مادرتون و مائده دستشون بند بود . من اومدم ببینم چه کار داشتین؟ سریع نگاهش و ازم گرفت و دستپاچه به اطراف نگاه کرد و گفت : سلام. افکار ریحان: خاک برسرم. یادم رفت سلام کنم. اما عادی گفتم: سلام. عذر میخوام فراموش کردم سلام کنم. به زمین نگاه میکرد. ریحان: خب...... متین: به مامان بگید که کوبیده ها را اوردم. دیگ برنج پشت دره. داخل حیاط میکشن یا داخل آشپزخانه؟؟؟ ریحان: یه لحظه.... رفتم آشپزخانه و کسب تکلیف کردم. مامان متین: بگو بیارن داخل آشپزخانه. ریحان : برگشتم و به متین گفتم بیارید آشپزخانه . متین : چشم‌ و رفتم. . ریحان: سفره ی خوشگلی سرتاسر خانه پهن شده بود و همه با هم همکاری کردن برای چیدن این سفره درست برعکس مهمونیای ما هیچ کس از جاش تکون نمیخوره. صاحب خانه هم که مثل پادشاه میشینه به این خدمتکار های بدبخت دستور میده. صفایی که این سفره داشت کجا و میز پر زرق و برق ما ها کجا. ریحان: وقتی خواستم سینی کاسه های بلور کوچک ترشی را به سهراب بدم . بچه مثبتمون اجازه نداد و خودش از دستم گرفت. متین به ریحان: شما بفرمایید لطفا و بعد به آشپزخانه اشاره کردم. 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 ✍ادامه دارد✍ نویسنده: الف ستاری✍ تایپ: گمنام 🌹🌱🌹🌱🌱🌹🌱🌹🌱 @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت . ریحان: زیر لب غرغر کردم. از دست این متین. بچه پرورو . خدا به داد زنش برسه حتما از اون زنهایی که فقط بشور بپزه. متین: شنیدم چی گفت . بری همین گفتم: منظورم این نبود بری توی آشپزخانه و بشوری و بسابی. خوب نیست زیاد سهراب درو برت باشه. البته خودت مختاری. اما من چندین ساله که از کاراش باخبرم‌. ریحان: تمام مدت که متین جوابم و میداد دهنم باز مونده بود و به این فکر میکردم که چقدر بلند گفتم که اینم شنیده؟ سینی ترشی کجاست پس؟ تمام مدت دنبالم اومده ببینه چی میگم؟ ای خدا من چقدر سوتی میدم. متن رفت. مائده بعد چند دقیقه اومد سمتم. مائده: چیشده ریحانه؟ متین چرا انقدر عصبانیه؟ ریحان: چه میدونم. _______~____________ راوی: ریحانه خانوم شما نگفتی زنش بشوره بپزه احیانن؟؟ ریحانه: اره دقیقا همین بود دیالگم. راوی: بعد متین منظورش یعنی زنش آیندش بود؟؟؟؟ ریحانه: من چه بدونم اخه؟ بزار غذامو بخورم. گیر داده. راوی: خیلی مشکوکین. 🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹 ✍ادامه دارد✍ نویسنده: الف ستاری✍ تایپ: گمنام 🌱🌹🌱🌹🌱🌹 @shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو را خدا به زمین هدیه🎊 داده، همچون باران💦 آمدی و چشمانم با آسمان روشن💫 شد! قدم سر چشم، نازدانه خدا، امام مهربانم.........♥️🌹 🍃🌸دوست عزیزم!🌸🍃 میزبان جشنی هستیم که تو مهمان ویژه آن هستی... منتظر دیدنت در روز 14 آذر ساعتِ 15:30 در مصلی قدس هستیم! @shahidhojajjy 💗💗💗💗💗
🌱💕🌱💕🌱💕🌱 دست بیفشانید و عود بسوزانید که یازدهمین مسافر بهار از راه می رسد ... قدم هایش را شکوفه باران کنید !!!! 💕💕💕💕 هوای سامرا عطر غریب دیگری دارد خوشا آنی که دستی بر ضریح عسکری دارد ... 🌸 میلاد امام حسن عسکری (علیه السلام) بر فرزند عزیزشان حضرت مهدی (عج الله) و شیعیان مبارک 🌸 @shahidhojajjy
💔 🔴 بیانیه جدید میر حسین موسوی و کروبی را چه کسی نوشته است؟! طبق خبرهای رسیده، میرحسین موسوی به علت کهولت سن، دچار اختلال، خواب‌پریدگی، لرزش فک پایین صورت و دست‌ها شده است به طوری که امکان نوشتن و صحبت به راحتی برای او ممکن نیست. یک تیم پزشکی متخصص پس از انجام معاینات لازم این عوارض را ناشی از کهولت سن او عنوان کردند. کروبی نیز به علت سن بالای خود، چند سالی است دچار لرزش بدن و آلزایمر خفیف شده است. حال این سوال مطرح است مواضع و بیانیه این دونفر که شباهت فراوانی به بیانیه عجوزه پهلوی دارد، توسط چه کسی یا کسانی نوشته و منتشر شده است؟! ... 💕 @shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5c95ed145a64a33f196d9e75_744033651808694787.mp3
6.09M
گدای سامرا منم لباس خادمی تنم حرمتو جارو میزنم میگیرند عیدی 😍😍 همه با شادی💐💐💐 از تو دستای امام هادی👏👏👏 🎤 🍃🌹 @shahidhojajjy