فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺تحلیل خندهدار
لیدر پوزیسیون
از حرکت روحانی
در نمازجمعه!
کارشناسان دوزاری اپوزیسیون حتی نمیدونن خطبههای نمازجمعه قبل ازنماز خوانده میشه! اصلا اینا خطبه میدونن چیه؟! 😂😏😂
@shahidhojajjy
💔✨
مــی گفتــ ؛
زینبـ مدامـ خیرهـ بهـ در گریهـ مــیکند ...😭🥀
#وایمادرمـ 🖤
#یاسِمحمد 🌻
@shahidhojajjy 🌱
#💔 ...
فقط یه خط روضه برامون کافیه که میگه :
دستــاي حیــدر رو بستــن ...
یــاس علــی رو شکــستند ...
#مادرسادات🥀
@shahidhojajjy 🌿
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#💔 ... فقط یه خط روضه برامون کافیه که میگه : دستــاي حیــدر رو بستــن ... یــاس علــی رو شکــستند
یادمون نره تو این ایام خوب برا بیبی جان عزاداری کنیم ،
گریه کنیم ، ضجه بزنیم ...
خیلیا حاجت روا شدنا 🙃
حواسمون باشه این روزا رو از دست ندیم 🍃✨
#جانمونیرفیق 🌸💔
Fadaeian_Haftegi_981005_5.mp3
18M
#رزق_شبـانه 🌱✨
🍂 دلــم آشــوبــِ ...
🍂 چقــدر حـس و حـال روضــه هـای تـو خـوبــه ...
🎤 بـا نـواي
#سیدرضـانریمـاني 🍃♥️
@shahidhojajjy ☘
#دیالوگ
#فیلم_خداحافظ_رفیق
مسلم:
مرتضی این شهر پر شده از زمین ....
دیگه آسمونی نیست برای پرواز...🥀🥀🥀
@shahidhojajjy
🔴 یادش بخیر روضه های فاطمی
و بعضی ها که با همین اسم و رسم ها و علایق شون معروف و مشهور می شدن تو گردان ها.
به کسی که زمزمه اش حسین حسین بود می گفتن... فلانی حسینیه
اون یکی امام زمانیه
اون دیگری....
ولی حساب فاطمی ها جدا بود.
از پیشونی بند یا زهراشون گرفته تا توسلاتشون، تا صدای سوز و گداز و ناله شون در موقع خوندن روضه غربت بی بی فاطمه، تا مثل این شبهایی که بی تاب، میدون دار مجلس می شدن و از خود بی خود...
... میدونید تا کجا؟
تا ترکش هایی که به سینه و پهلوشون می خورد، و تا گمنامی و بی مزار بودشون
همونایی که پیدا نشدند و قرار هم نیست پیدا بشن...میدونید چرا؟
چون شنیده بودن خانم زهرا (س) هوای بی مزارها و بی مادرا رو خیلی داره و به اونها سر میزنه 😭
اونایی که اون سالها بودن میدونن چی می گم و یه جورایی کار ما رو راحت کردن، فقط بگم برا اونایی که نبودن تا بدونن...
فاطمی شدن بالاترین درجه رو داشت که نصیب هر کس نمی شد.
و اگر می شد....
چی که نمی شد.
#یا_فاطمه_زهرا(س)
@shahifhojajjy
شهدا وجودتان را ؛
به آب و گِل زدید
که کِشتے این انقلاب ،
به گِل ننشیند ❗️
اي ڪاش امانتدار باشیم . . .
@shahidhojajjy
🥀بسم رب الشهدا 🥀
#رمان_شهید_حججی
قسمت دوم:
فردا و پس فردا برای ثبت نام رفتیم بابل نمی دانم آن موقع که از نجف آباد بیرون آمدم آرام و قرار نداشتم.
همه اش تصویر محسن از جلوی چشم هایم رد میشد.
حقیقتش نمیتوانستم خودمو گول بزنم......ته دلم گفتم پسر خوبیه .
برای همین یکی دوبار در بابل داخل تنهایی ام گریه کردم.
انگار نمیتوانستم دوری محسن را تحمل کنم و بالاخره طاقت نیاوردم.
زنگ زدم به پدرم و گفتم:
بابا انتقالی ام را بگیر میخواهم برگردم نجف آباد.
از بابل که برگشتم تمام شده بود . یک روز مادرم گفت:
زهرا جان من چند تا عکس از رهبر ( سید علی خامنه ای) نیاز دارم از کجا گیر بیارم؟
گفتم:
_مامان جان بزار به بچه های موسسه بگن که جچوری میشه تهیش کرد.
قبلا داخل نمایشگاه یه زرنگ بازی کرده بودم و شماره محسن را گرفته بودم.
پیغام دادم بهش و برای اولین بار گفت:
_شما؟
گفتم : خانم عباسی هستم . کارم را باهاش درمیان گذاشتم و او راهنماییم کرد.
از اون لحظه به بعد هر وقت کار ضروری داشتم ٬ یک تماس کوتاه با او میگرفتم.
تا اینکه یک روز به تلفنش زنگ زدم و او جواب نداد. خیلی نگرانش شدم.
از ترس و دلهره دل توی دلم نبود. با خودم میگفتم شاید بلایی سرش اومده
با اینکه هیچ نسبتی باهم نداشتیم.
نمیتوانستم به خانواده ام چیزی بگویم از شرم و حیا خجالت میکشیدم.
تا اینکه فکری به ذهنم رسید....
.
✍ادامه دارد.........✍
بر گرفته از کتاب حجت خدا🌺
#کانال_شهید_حججی
کپی🚫
@shahidhojajjy