😔 #نحوه_اسارت
#شهید_محسن_حججی 😔
⚡﷽⚡
👈 داعش جلو و جلو تر آمد . بالاخره پایگاه را گرفت و به آتش کشید . 🔥
خشاب های محسن تمام شده بود . نفس هایش هم به شماره افتاده بود . 😔
تشنه و بی جان و بی توان پشت خاکریز افتاد . به حالت نیمه بیهوش .
🍂 داعشی ها او را دیدند . به طرفش رفتند . رسیدند بالای سرش . 😥
دست هایش را از پشت ، با #بند_پوتین هایش بستند .
او را بلند کردند و به طرف ماشین بردند .
خون هنوز داشت از پهلویش خارج میشد . 😭
تشنگی فشارش را لحظه به لحظه بیشتر می کرد .
محسن را سوار ماشین کردند و با خود بردند . 😔
♦️چادر ها و خیمه های پایگاه چهارم ، داشت در آتش می سوخت و آسمانش مانند غروب عاشورا شده بود … 😭😭💝
🍂 محسن را بردند طرف شهر "القائم" عراق .
تا برسند آنجا ، مدام توی ماشین به سر و صورتش میزدند و فحشش میدادند . 😥😥
به شهر القائم که رسیدند ، محسن را بردند توی اتاقی و با او مصاحبه کردند .
⭐ محسن نگاه به دوربین کرد و محکم و قرص گفت : "محسن حججی هستم . اعزامی از اصفهان . شهرستان نجف آباد . فرمانده ی تانک هستم و یک فرزند دارم ." 💪🏻
اول او را از #گردن آویزان کردند و بعد #شکنجه ها شروع شد . 😭
شکنجه هایی که دیدنش ، مو را بر تن انسان سیخ می کرد … 😞
⚡خوب که زجر کشش کردند ، او را پایین آوردند .
سرش را بریدند و دست هایش را جدا کردند .
بعد هم پایش را به عقب یک ماشین بستند و توی شهر چرخاندند تا مردم سنگبارانش کنند .
❣#صلواتی جهت شادی روح
#شهید_محسن_حججی ❣
🌹شهیـــد محســـن حججـــی🌹
@shahidhojajjy