eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
222 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌱 🌱 رمان بچه مثبت. . لبخندی زد و به شیرینی ها اشاره کرد و گفت: بچینشون داخل ظرف. ریحان: چشم. ریحان: شیرینی ها را داخل دو تا ظرف سنتی چیدم و مائده هم چایی ریخت. _خب تمام شد. مادر متین سرش را از لای در بیرون برد و سهراب را صدا کرد. بعد از چند دقیقه یه پسر سر به زیر با یالله وارد شد. سهراب: جانم زن دایی؟ مامان متین: سهراب جان این چایی و شیرینی ها را ببر . سهراب: الان برمیگردم. سه دقیقه بعد با یه پسر ریز نقش وارد شد. پسره: سلام زن عمو. ریحان: مادر متین با گرمی بهش سلام داد و پسره هم به ما یه سلام کوتاه داد و چایی ها را برد. سهراب هم به سمتم آمد و شیرینی ها را از دستم گرفت. یک لحظه نگاهش با نگاهم تلقی پیدا مرد و من سریع نگاهم را گرفتم. نمیدونم از وقتی که چادر وسر کردم به خودم میگم باید حرمتش و نگه دارم. چند ثانیه مکث کرد و بعد لز آشپزخانه رفت بیرون. 🌹🌱🌹🌹🌱🌹🌱 ✍ادامه دارد✍ نویسنده: الف ستاری✍ تایپ: گمنام💻 🌹🌱 @shahidhojajjy