#خاطرات_شهدا
🌷| یکی از بچه ها به #شوخی پتویش را پرت کرد طرفم.
اسلحه از دوشم افتاد و #خورد توی سر کاوه.
کم مانده بود سکته کنم ؛
سر #محمود شکسته بود و داشت خون می آمد.
با خودم گفتم: الان است که یک #برخورد ناجوری با من بکند.
چون خودم را بی تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، #چیزی گفت ، جوابش را بدهم.
او یک دستمال از تو جیبش در #آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون.
این #برخورد از صد تا توی گوشی برایم سخت تر بود.
در حالی که دلم می سوخت ، #با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن ،
همانطور که می خندید گفت: مگه چی شده؟
گفتم: من زدم #سرت رو شکستم ، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده ،
همان طور که خون ها را پاک #می_کرد ، گفت:
این جا کردستانه ، #از این خون ها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست.
چنان مرا شیفته #خودش کرد که بعدها اگر می گفت بمیر ، می مردم ...|🌷
#سردارشهیدمحمود_کاوه
📕 یادگاران
🆔 @shahidhojatrahimi
🌿با قلب 💞خود ورقى میسازم و با خون خود جوهری و با #استخوان خود قلمی میسازم و دستنوشتهای به📝 يادگار بر روی آن حك میكنم ...
🍃برشى #از وصيت نامه
#مرتضى_كريمى؛
#مدافع_حرم
@Shahidhojatrahimi
شهدا طبیب دل های بیمارند...
هوای آلوده ی شهر دل ها را بہــــ نفس انداختهــــــ!
طبیب دلت کهـــــ شہدا باشند
هوای دلت هم آسمانے می شود...:)
#از شهدا مدد بگیر
#شبتون_شهدایی🥀
@shahidhojatrahimi