#خاطرات_محمدحسین🌹
#گمنام نام آور🌹
در قرارگاه اهواز بودیم.
شب همه بچه ها خوابیده بودند و قرارگاه ساکت و آرام بود.
نیمه های شب از خواب بیدار شدم. از سنگر بیرون آمدم و به طرف دستشویی رفتم.
هیچ کس در محوطه نبود. وقتی به دستشویی ها نزدیک شدم، دیدم یک نفر دارد توالت ها را می شوید.
با خودم گفتم چرا این وقت شب؟!وقتی نزدیک تر شدم، دیدم محمدحسین است، از فرصت استفاده کرده و نیمه شب آمده است دستشویی ها را بشوید تا کسی متوجه نشود.
با دیدن محمدحسین از خودم خجالت کشیدم.
هر چه باشد او فرمانده بود، نمی دانستم چه کار کنم
. جلو رفتم و از محمد حسین خواستم بگذارد من این کار را انجام دهم، اما قبول نکرد.
دلش می خواست تنها باشد.اصرار هم فایده نداشت، به عمد مخفیانه آمده بود تا کسی نفهمد ..
دستشویی ها کار اوست که مبادا اجرش ضایع شود.
راوی: علی میراحمدی🙏
@shahidhojatrahimi