#طنز_جبهه
الاغی که اسیر شد😂😝
در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند. از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود.الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد.😔😅😅چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها الاغ با وفا در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شد.😆😆الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود.
راوی رزمنده عباس رحیمی
#طنز_جبهه😉
#چـــفــیــــــه🌹
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ،
داد میزد : آهــــای ...😃
سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ...
هــــمـــه رو بردن !!!😂😄🙈
شادی روحشون که دار و ندارشون همون یک چفیه بود صلوات 🌹
#اسوه_ها
#طنز_جبهه
خرمشهر بوديم !
آشپز وكمك آشپز ، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا . آشپز ، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها رو چيد جلوي بچه ها .رفت نون بياره كه عليرضا بلند شد و گفت : (( بچه ها ! يادتون نره ! ))
آشپزاومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر ورفت . بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون . كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد . تعجب كرد . تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت ورفت .
بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود . آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها . زل زدند به سفره . بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگي :(( ما گشنمونه ياالله ! )) .
كه حاجي داخل سنگر شد و گفت: چه خبره ؟ آشپز دويد روبروي حاجي و گفت : حاجي ! اينها ديگه كيند ! كجا بودند! ديوونه اند يا موجي ؟!! .
فرمانده با خنده پرسيد چي شده ؟ آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائي هاي گشنه هرچي بود بلعيدند !! آشپز داشت بلبل زبوني ميكرد كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكي گذاشتند تو سفره . حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند ! آشپز نگاه سفره كرد . كمي چشماشو باز وبسته كرد .
با تعجب 😳سرش رو تكوني داد و گفت : جل الخالق !؟ اينها ديونه اند يا اجنه ؟! و بعد رفت تو آشپزخونه ..هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند ...😂😂
🌺 @shahidhojatrahimi
🌷 #طنز_جبهه
💠اللهم الرزقنا 🙏توفیق الپارتی😳
🔸وقتی #آشپز مراعات حال برادران سنگین وزن _ هیکل تدارکاتی _ را می کرد و غذایشان را یک کم #چرب_تر می کشید، یا میوه ی درشت تری برایشان می گذاشت، هر کس این صحنه را می دید، 👀به تنهایی یا دسته جمعی و با صدای بلند و شمرده شمرده شروع می کردند به گفتن:
«اللهم۔۔ الرزقنا۔۔🙏 توفیق ۔۔۔الپارتی۔۔۔ فی الدنیا و الاخره!»
😅😅یعنی دارید #پارتی_بازی می کنید، حواستان جمع باشد. 😜😂😂
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹🍃
🌷 #طنز_جبهه
💠طبابت در جبهه
🔸كسی #جرأت داشت بگوید من مریضم، همه ماشاءالله #دكتر بودند. آن هم از آن فوق تخصص هایش!
🔹می ریختند سرشیكی فشار خونش را می گرفت، البته با دندان دیگری نبضش را بررسی می كرد، البته با #نیشگون..همه بدنش رو می كندند، قیمه قیمه اش می كردند.
🔸بعد اظهار نظر می شد كه مثلا فشار خونش بالاست یا چربی خون دارد، آنوقت بود كه #نسخه می پیچیدند.
🔹پتو را بیاورید. ..
بیاندازید سرش، با مشت و لگد هر چه #محكمتر خوب مشت و مالش بدهید، بعد آب سرد بیاورید، یقه پیراهنش را باز كنید، #بلایی به سرش می آوردند كه اگر رو به قبله هم بود صدای #مریضیَش را در نیاورد
#لبخند_بزن_بسیجی😁
@Shahidhojatrahimi
🌷 #طنز_جبهه
💠 الحمار
🔸پشت #بیسیم بودم.
داشتم با موج ها ور میرفتم.⚡
یهو صدای چند تا عراقی که داشتن صحبت می کردن رو شنیدم. یکم گوش کردم و چیزی نفهمیدم.
🔹شاسی بیسیم رو فشار دادم و به قول خودم خواستم فحششون بدم.
گفتم: الحمار....الحمار....! 🗣😝
🔸یکی از برادرای #اطلاعات از اون پشت بر وزن "الحمار" گفت "الزهر مار"، خط رو لو دادی .....!😡
🔹اومدم پیش #فرماندمون گفتم اگه یکی خط بیسیمو لوبده چی میشه...!
🔸باترس گفت نکنی اینکارو ها😱!! #اعدامت می کنن.
🔹بالاخره نوجوون بودیم و با دستکاری #شناسنامه رفته بودیم جنگ😅 و از این شیطنت ها زیاد داشتیم...!😁😁
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃 @shahidhojatrahimi
#طنز_جبهه
ترب می خوای
تعداد مجروحین بالا رفته بود.فرمانده از میان گرد و غبار انفجار ها دوید طرفم و گفت : " سریع بی سیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! " شاسی بی سیم را فشار دادم.
به خاطر اینکه پیام لو نره و عراقیها از خواسته مون سر در نیارن پشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم.
گفتم :" حیدر حیدر رشید " چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید . بعد صدای کسی آمد :
- رشید بگوشم.
- رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟😍
-شما کی هستی ؟ پس رشید کجاست ؟
- رشید چهار چرخش رفته هوا . من در خدمتم.
-اخوی مگه برگه کد نداری؟
- برگه کد دیگه چیه؟
بگو ببینم چی می خوای؟
دیدم عجب گرفتاری شدم. از یک طرف باید با رمز حرف می زدم از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم .
- رشید جان از همانها که چرخ دارند!
- چی میگی ؟ درست حرف بزن ببینم چه می خوای ؟
- بابا از همانها که سفیده.
- هه هه نکنه ترب می خوای.
- بی مزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره.
- د ِ لا مصب زودتر بگو که آمبولانس می خوای!🚑
کارد می زدند خونم در نمی آمد😡. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی سیم گفتم.
(به نقل از کتاب رفاقت به سبک تانک نوشته داوود امیریان)
@Shahidhojatrahimi
#طنز_جبهه
صلوات
بچهها با صدای بلند صلوات میفرستادند’ و او میگفت: «نشد این صلوات به درد خودتون میخوره»
نفرات جلوتر اصل حرفهای او را میشنیدند و میخندیدند😂
چون او میگفت:« برای سماورای خودتون و خانواده هاتون یه قوری چایی دم کنید»
بچههای ردیفهای آخر فکر میکردن که او برای سلامتی آنها صلوات میگیره و او هم پشت سر هم میگفت: « نشد مگه روزه هستید» و بچهها بلندتر صلوات میفرستادند.
بعد ازکلی صلوات فرستادن تازه به همه گفت که چه چیزی میگفته و آنها چه چیزی میشنیدند و بعد همه با یک صلوات به استقبال خنده رفتند.😂😂😂
@Shahidhojatrahimi
#طنز_جبهه
🔴محاسن بغل دستی
🔶ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می خواندیم. حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می داد که وقتی به عبارت "یا ذوالجلال و الاکرام "رسیدید، که در ادامه آن جمله "حرّم شیبتی علی النار " می آید، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید.
🔶هنوز حرف حاجی تمام نشده ، یک بچه های تخس بسیجی از انتهای مجلس برخاست و گفت: اگر کسی محاسن نداشت ،چه کار کند؟
🔶برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت: محاسن بغل دستی اش را بگیرد .چاره ای نیست، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد!
@Shahidhojatrahimi
.
#طنز_جبهه
.
روزی سر کلاس آموزش مخابرات فرق بی سیم «اسلسون» را با بي سيم «پی آر سی» از بچهها پرسیدم.؟؟؟؟
یکی از بسیجیهای نیشابوری دستش را بلند کرد، گفت: « مو وَر گویم؟»😉😊
با خنده بهش گفتم: «وَر گو. »
گفت: «اسلسون اول بیق بیق مِنه،😃 بعد فیش فیش منه.😄
ولی پی آر سی از همو اول فیش فیش مِنه.»
کلاس آموزشی از صدای خنده بچهها رفت رو هوا.😂😂😅
.
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
@Shahidhojatrahimi
#طنز_جبهه
💫یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچهها رو جمع کرد
💫 و با صدای بلند گفت: «کی خسته است؟»
گفتیم: دشمن...
💫صدا زد: کی ناراضیه؟
✨بلند گفتیم: دشمن...
دوباره با صدای بلند صدا زد: کی سردشه؟
🕊ما هم با صدای بلند گفتیم: دشمن...
✨ بعدش فرمانده مون گفت: «خدا خیرتون بده، حالا که سردتون نیست میخواستم بگم که پتو به گردان ما نرسیده ..😂.😂
@Shahidhojatrahimi
#طنز_جبهه
آن شب یكی از آن شبها بود؛
بنا شد از سمت راست یكی یكی #دعـــــا كنند،
🔰اولی گفت: « #الهےحرامتان_باشد😳»
بچهها مانده بودند كه شوخی است، جدی است؟🙄 بقیه دارد یا ندارد؟🤔 جواب بدهند یا ندهند؟
👈 كه اضافه كرد: « #آتش_جهنم» و بعد همه با خنده گفتند:😅 « #الهے_آمین.»
🔰نوبت دومی بود، همه هم سعی می كردند مطالب شان بكر و نو باشد،👌 تأملی كرد و بعد دستش را به طرف آسمان گرفت و خیلی جدی گفت: « #خدایامار_و_بكش…»😏
دوباره همه سكوت كردند و معطل ماندند كه چه كنند و او اضافه كرد: « #پدر_و_مادر_مار_وهم_بكش!»😳 بچهها بیش تر به فكر فرو رفتند، خصوصاً كه این بار بیش تر صبر كرد، بعد كه احساس كرد خوب توانسته بچهها را بدون حقوق سركار بگذارد،😃 گفت: « #تا_ما_را_نیش_نزند!»😂
🔰نفر سوم هم گفت:
« #الهی_بشکند_دست_رزمندگان_اسلام! »
😳همه متعجب شدند که آخه این چه دعاییه؟
بعد با کمی مکث گفت: « #گردن_صدام_را » بلند صلوات بفرست 😂
@Shahidhojatrahimi
#طنز_جبهه
استاد سرکار گذاشتن بچه ها بود.
روزی از یکی از برادران پرسید ،
شما وقتی با دشمن رو به رو می شوید برای آنکه کشته نشوید و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه میگویید؟!
آن برادر خیلی جدی جواب داد ،
البته بیشتر به اخلاص بر می گردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمیکند.
اولاً باید وضو داشته باشی ،
ثانیاً رو به قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی ،
اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً بدَستَنا یا پایَنا و لا جای حسّاسَنا برحمتک یا ارحم الراحمین !!
طوری این کلمات را به عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت ،
این اگر آیه نباشد حتماً حدیث است !
اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد ، شک کرد و گفت ،
اخوی غریب گیر آورده ای؟!....
📕 رفاقت به سبک تانک
💕 یادشهداکمترازشهادت نیست 💕
@shaidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_جبهه 😂
🎥مصاحبه شیرین و دیدنی شهید بیطرفان(معروف به دائی محمد) از گردان کوثر لشکر ۱۷علی بن ابی طالب قم بالهجه شیرین قمی😁
جالبه حتما ببینید👌
@Shahidhojatrahimi
#طنز_جبهه
پُست نگهبانی رو زودتر تَرک کرد!
فرمانده گفت :
۳۰۰تا صلوات جریمته!
چند لحظه فکر کرد.
وگفت: برادرا بلند صلوات!
همه صلوات فرستادن
گفت: بفرما
از۳۰۰ تا هم بیشتر شد ...
🌿| @shahidhojatrahimi
ڪانال؛ شهیدحجتالله رحیمی
اصطلاحات جبهه
خمپاره ۶۰ ............................... عزرائیل👻
بسیجی .................................... آهنربا😶
دوشکا ................................... بلبل خط😹
کلاشینکف ....................... کلاغ کیش کن😕
قاطر .................................... ترابری ویژه😑😂
مین ضد نفر گوجه ای ..................... پابوس🤷🏻♀😁
نماز شب ................................ پا لگد کن🤣😐
آفتابه ......................................... تک لول😐
مواد شیمیایی ........... شمر بن ذی الجوشن😂
#طنز_جبهه😂
🔰 #طنز_جبهه | #دفاع_مقدس
🌟 زندگی به سبک جبهه
🔻 ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود . ازش پرسیدم: چه حرفی برای مردم داری؟ با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن، عکس روی کمپوت ها رو نکنن!!
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو با همون طنازی گفت:
اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!!
@shahidhojatrahimi
#طنز_جبهه
📌 وقتی که ورقه های امتحانی شهید شدند
🔹️ مقطع سوم راهنمایی که آن موقع میگفتند سیکل درس میخواندم.
◇ قرار شد همراه تعداد دیگری از رزمندگان امتحان بدهیم امتحان به اصطلاح امروز دانشجویان به صورت «اُپِن بُوک» به معنی اجرای آزمون جزوه باز بود.
◇ البته جبهه معلم نداشت و بچه های قدیمی و کلاس بالایی در سنگرها برای سال پائینی ها کلاس درس میگذاشتند
◇ خلاصه با این سلیقه های مختلف تدریس و معلم های جورواجور ، امتحان را دادیم و ورقه ها را جمع کردند و بردند .
◇ موقعی که می خواستند ورقه ها را به پشت جبهه به مدرسه ای در اهواز منتقل نمایند، یک خمپاره روی ماشین حامل ورقه ها اصابت میکند و ورقه ها آتش می گیرند .
◇ وقتی برای گرفتن نتیجه به مدرسه مراجعه کردیم ، گفتند ورقه های شما همگی شهید شده اند و همانجا امتحان دیگری از ما گرفته شد.
#درس_خواندن_در_جبهه
#هفته_دفاع_مقدس