❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
#شهید شدن دل مے خواهد دلے ڪه آنقدر #قوے باشد و بتواند بریده شود از #تعلقات دلے ڪه آرامّ #لہ شود زی
خاطرات_شهدا 🌷
به روایت #همسرشهید
🔹#هرلحظه و هر ثانیه زندگی مشترک ما پر از محبت و عشقـ❤️ و یاد خدا بود. هر دو عاشق💞 بودیم و نمود آن در زندگی ما #همیشه خودنمایی می کرد.
🔸ناراحتی ما از هم به ثانیه هم نمی رسید🚫. هر وقت بیرون می رفت و چیزی هرچند کوچک مثل شیرینی یا 🍩بیسکویت را به ایشان تعارف می کردند، نمی خورد و به #منزل می آورد و می گفت بیا #باهم بخوریم.
🔹هردوی ما دانشجو🎓 بودیم و بخشی از زمان خود را در #دانشگاه به سر میبردیم، از سوی دیگر رشد کردن در خانوادههای مذهبی به ما آموخته بود که باید زکات دانش خود را به هر شکل ممکن بپردازیم👌 و از همین رو در #جلسات_مذهبی به آموزش احکام، فقه، پاسخ به شبهات و شیعه شناسی و نظایر آن میپرداختیم✔️.
🔸روزهایی از هفته را نیز در باشگاه 🏪نزد پدرم به ورزش #کاراته میپرداخت، وی همچنین مربی حلقههای صالحین بود و هر هفته در پایگاه #شهدای_صادقیه جلسه داشت.
🔹در روزهای نزدیک به عید🌸 که زمان شستوشوی موکتهای #حسینیه_سپاه بود، همسرم به سربازان👮 کمک میکرد تا خسته نشوند 😪و بتوانند از دوران #سربازی خود لذت ببرند.
🔸همسرم علاوه بر انجام وظایف و شرکت در رزمایشها و مأموریتهای کاری، در #هیئت خیمهالعباس نیز فعالیت داشت و پنجشنبه هر هفته🗓 در آن حضور مییافت؛ ضمن اینکه جلساتی نیز بهصورت متفرقه در هیئت برگزار میشد اما در مجموع فکر نمیکردیم🗯 عمرزندگی ما تا این اندازه #کوتاه باشد.
🔹#حمیدآقا بعد از نماز با دستش تسبیحات فاطمه زهرا (س)📿 را می گفت. هنگام ذکر هم انگشت هایش را #فشار می داد و در جواب چرایی این کار می گفت بندهای انگشت هایم🖐 را فشار می دهم تا یادشان بماند در #قیامت گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته ام.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#تعجیل_در_فرج_آقا
#شادی_روح_امام_وشهدا_صلوات🌸
@Shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
#مداح_شهیدان
گوشه حیاط #منزل سرم رو روی دیوار گذاشته بودم😓 حالم اصلا خوش نبود ضعف و #سرگیجه داشتم🤕
5_6 ماهی می شد که حاجی پرکشیده #بود🕊 و دیگه بین ما نبود
به یکباره حال عجیبی #پیدا کردم😥 درست نمی دونم خواب بودم یا بیدار ،💭 حاجی رو #دیدم که به طرفم می اومد ، عبای سبز رنگ روشنی که چشم نواز بود رو به #دوش داشت |🍃😌|
توی حاشیه #عبا آیات قرآن به زیبایی دوخته دوزی شده بود👌 هیبت عجیبی داشت
با اینکه خوشحالی #غیر قابل وصفی بهم دست داده بود اما دلهره هم داشتم😓
آروم آروم #اومد و در مقابلم ایستاد
سلام کردم، آروم و متین جوابمو داد
پرسید چرا #ناراحتی؟🙁
گفتم چیزی نیست فقط بچه ها در نبود شما اذیتم می کنن😢
گفت : ناراحت #نباش من یه جای مناسبی براتون اون دنیا #فراهم کردم❤️👌
نسیم #آرومی بال عبایش رو تکون می داد.نوشته ها و آیات #قرآن بر روی عبا برق می زدند✨
سرم پایین #اومد و محو تماشای اونها شدم در همین حال #پرسیدم : راستی مگه تو شهید نشدی؟🤔 پس چرا اینجایی؟😐
گفت :
_ چرا ولی #آقا اباعبدالله الحسین (سلام الله) بهم ماموریت #دادن بیام برای شهیدان رجایی و باهنر نوحه سرایی #کنم🎧
با این حرف شیر علی به #یکباره رفتم سراغ سال و ماه📆 و متوجه شدم در #هفته دولت قرار داریم✊
توی همین فکر بودم که اون #رویای شیرین و به یاد موندنی #تمام شد😒
وقتی به خودم اومدم #داشتم چشمامو می مالیدم
دیگه چیزی ندیدم #جای پای حاجی رو که ایستاده بود دست زدم و کشیدم روی صورتم و صلوات #فرستادم |😌🌹|
یه نسیم #خنکی اومد🍃 ، حیاط پر شده بود از بوی خوش عطر #شهید🌸🍃
✍به روایتی از همسر
#شهید_شیر_علی_سلطانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مهدوی
ای که میپرسی ز من کان #ماه را #منزل کجاست
ای که میپرسی ز من #امام _زمان کجاست
#منزل اون در دل است...
#استاد دارستانی🌺
@shahidhojatrahimi