eitaa logo
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
2.2هزار دنبال‌کننده
31.8هزار عکس
12.9هزار ویدیو
106 فایل
❣🍃بسم رب خادم الشهداء🍃❣ 🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ﴿شهیدحجت الله رحیمے♡﴾️🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 زنــدگــے نــامــه و خــاطــرات 🕊 ♥️ ♥️ 🌷 قــســمــت 📖 🍃 @shahidhojatrahimi
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " " ✅ والیبال تک‌نفره (راوی: جمعی از دوستان شهید) 💥 بازوان قوی ابراهیم از همان اوایل دبیرستان نشان داد که در بسیاری از ورزش‌ها قهرمان است. در زنگ‌های ورزش همیشه مشغول والیبال بود. هیچکس از بچه‌ها حریف او نمی‌شد. یک بار تک‌نفره در مقابل یک تیم شش نفره بازی کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند. همه‌ی ما از جمله معلم ورزش، شاهد بوديم که چطور پیروز شد. از آن روز به بعد ابراهیم والیبال را بیشتر تک‌نفره بازی می‌کرد. بیشتر روزهای تعطیل، پشت آتش نشانی خیابان 17 شهریور بازی می‌کردیم. خیلی از مدعی‌ها حریف ابراهیم نمی‌شدند. اما بهترین خاطره‌ی والیبال ابراهیم برمی‌گردد به دوران جنگ و شهر گیلان‌غرب. در آن‌جا یک زمین والیبال بود که بچه‌های رزمنده در آن بازی می‌کردند. یک روز چند دستگاه مینی‌بوس برای بازدید از مناطق جنگی به گیلان‌غرب آمدند که مسئول آنها آقای داودی، رئیس سازمان تربیت بدنی بود. آقای داودی در دبیرستان معلم ورزش ابراهیم بود و او را کامل می‌شناخت. 💥 ایشان مقداری وسائل ورزشی به ابراهیم داد و گفت: «هر طور صلاح می‌دانید مصرف کنید. بعد گفت: دوستان ما از همه‌ی رشته‌های ورزشی هستند و برای بازدید آمده‌اند.» ابراهیم کمی ‌برای ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر را به آن‌ها نشان داد تا این‌که به زمین والیبال رسیدیم. آقای داودی گفت: «چند تا از بچه‌های هیئت والیبال تهران با ما هستند. نظرت برای برگزاری یک مسابقه چیه؟!» ساعت سه‌ی عصر مسابقه شروع شد. پنج نفر که سه نفرشان والیبالیست حرفه‌ای بودند یک طرف بودند، ابراهیم به تنهائی در طرف مقابل. تعداد زيادي هم تماشاگر بودند. ابراهیم طبق روال قبلی با پای برهنه و پاچه‌های بالا زده و زیر پیراهني، مقابل آنها قرار گرفت. به قدری هم خوب بازی کرد که کمتر کسی باور می‌کرد. بازی آن‌ها یک نیمه بیشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهیم تمام شد. بعد هم بچه‌های ورزشکار با ابراهیم عکس گرفتند. 💥 آن‌ها باورشان نمی‌شد یک رزمنده‌ی ساده، مثل حرفه‌ای‌ترین ورزشکارها بازی کند. يك‌بار هم در پادگان دوكوهه برای رزمنده‌ها از واليبال ابراهيم تعريف ‌كردم. يكي از بچه‌ها رفت و توپ واليبال آورد. بعد هم دو تا تيم تشكيل داد و ابراهيم را هم صدا كرد. او ابتدا زير بار نمي‌رفت و بازي نمي‌كرد اما وقتي اصرار كرديم گفت: «پس همه‌ی شما يك‌طرف، من هم تكي بازي مي‌كنم.» بعد از بازي چند نفر از فرماندهان گفتند: «تا حالا اينقدر نخنديده بوديم. ابراهيم هر ضربه‌اي كه مي‌زد چند نفر به سمت توپ مي‌رفتند و به هم برخورد مي‌كردند و روي زمين مي‌افتادند!» ابراهيم در پایان با اختلاف زياد بازي را برد. 🍃🌹🍃 پایان قسمت نهم 🍃🌹🍃 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا امام زمان (عج) ، سلامتی رهبر معظم انقلاب و همچنین شادی روح امام (ره) و ارواح طیبه شهدا صلوات. 🍃 @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈🏻شهیدی که در قبر با نظر به وجه الله خندید... 🌹 👈🏻شهیدی که کارنامه دخترش را امضا کرد... 🌹 👈🏻شهیدی که با یک سیب محل قبر خود را مشخص کرد... 🌹 👈🏻شهیدی که از درون قبر مادرش را صدا میزند.. 🌹 👈🏻شهیدی که تصویرش در منزل رهبر معظم انقلاب بود... 🌹 👈🏻شهیدی که جان پدر و مادرش را در فاجعه منا نجات داد... 🌹 👈🏻شهیدی که مژده فرزندار شدن دوستش را داد... 🌹 👈🏻شهیدی که سر بریده اش سخن گفت... 🌹 👈🏻شهیدی که به مادرش در خواب قرآن آموخت... 🌹 👈🏻شهیدی که پاهایش سالم ماند... 🌹 👈🏻شهیدی که امام زمان(عج) پاسخش را می دادند... 🌹 👈🏻شهیدی که در بیداری به ملاقات مادرش آمد... 🌹 👈🏻شهیدی که مادرش زمان شهادت او را می دانست.... 🌹 👈🏻شهیدی که سر بریده اش بر اباعبدالله(ع) سلام داد.... 🌹 👈🏻شهیدی که دوست داشت حر امام حسین(ع) باشد... 🌹 👈🏻شهیدی که در دامان اباعبدالله(ع) جان داد... 🌹 👈🏻شهیدی که اهل بیت(ع) به عروسیش آمدند... 🌹 👈🏻شهیدی که حضرت زهرا(س) با او سخن گفتند و بشارت شهادتش رادادند... 🌹 👈🏻شهیدی که امام حسین(ع) را در آغوش گرفت... 🌹 👈🏻شهیدی که وعده امداد غیبی داد... 🌹 برای شادی روح همه شهدا صلوات... @Shahidhojatrahimi
بعداز خواندن هر دو رکعت نماز شب، می خوابید و بیدار می‌ شد تا دو رکعت دیگر بخواند ! از او سوال شد چرا ؟در جواب گفت : «نفس را باید رنج داد تا پاک شود @Shahidhojatrahimi
بسم رب الشهداء🌷 💟قسمتی ازوصیت نامه شهیدهادی ذوالفقاری📜 ✅وصیتم به مردم ایران این است؛قدرکشورمان رابدانندوپشت سرولی فقیه باشند.🌹بابصیرت باشند؛چون همین ولی فقیه است باعث شده ایران ازمشکلات بیرون بیاید.💟 ✅ازخواهران می خواهم که حجابشان رامثل حجاب حضرت زهرا(س)رعایت کنند🌹.نه مثل حجاب های امروز. چون این حجاب ها بوی حضرت زهرا (س) نمیدهند .!! # شهید هادی ذوالفقاری روحش صلوات @Shahidhojatrahimi
🔷 🔷 🔸🔸🔸 روزی خواهد آمد که جهان از شنیدن نام بسیج و جمهوری اسلامی لرزه به اندامشان خواهد افتاد @Shahidhojatrahimi
سلام خدا برشهدا.. ای شهید دعایمان کن تا در این زمانه ماهم عاقبت بخیر شویم.. 🌷 @Shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
سلام خدا برشهدا.. ای شهید دعایمان کن تا در این زمانه ماهم عاقبت بخیر شویم.. #شهید_عبدالرضا_مجیری🌷
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ شهید عزیز در هر فرصتی قرآن می خواند چه درسفر چه تفریح یا مهمانی هر جایی بودیم خود را ملزم می دانست مقدار قرآنی را که برای خود مشخص کرده بود تلاوت کند .ایشان اوایل روزی ده صفحه از قرآن و بعدها که در دوره عقیدتی یکی از اساتیدشون گفته بودند مسلمان باید روزی یک جزء قرآن بخواند از اون به بعد روزی یک جزء از صبح تا شب هر موقع فرصتی پیدا می شد قرآن جیبش را در می آورد و قرآن می خواند تا جزء را تمام کند . دو زمان دیگر نیز ایشان مقید بودند طبق برنامه حتما قرآن قرائت کند: یکی هر شب قبل از خواب سوره واقعه که این اواخر سور مسبحات (حدید-حشر-صف-تغابن ) نیز به آن اضافه شده بود ... به یاد دارم بعضی از شبها خواب چشمانش را می گرفت چند بار بین قرائت برای یک لحظه خوابش میبرد از خواب می پرید و دوباره ادامه می داد و بعضی شبها که از خستگی نمی توانست سوره واقعه را بخواند حتما بعد از نماز صبح آن را می خواند . و همچنین قرآن خواندن در سحر را خیلی دوست داشت سحر که برای نماز شب بیدار می شد قبل از نماز شب اول قرآن می خواند بعد نماز شب بعد از شهادتش در صفحه ای از دفترچه محاسبه اعمالش دیدم یکی از گناهان خود راچنین بیان می کند : نخواندن قرآن در دل شب !!! 🌷 راوی : @Shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکشنبه بود قراربود شب ساعت8 حرکت کنیم ؛ ظهر بود هنوز گذرنامه نداشتم ویزاکه هیچی . جلوی در اداره گذرنامه بودم حسین زنگ زد +سلام داداش خوبی نوکرم توخوبی +گرفتی گذرنامه رو ازصبح استرس تو رو دارم😔 داداش گفتن بیام اداره گذرنامه ، اونجاس +باشه داداش گرفتی بهم بگو ان شاالله ردیف میشه باشه چشم قطع کرد رفتم تو خیلی شلوغ بود پرسیدم گفتن کلا صادر نشده باید بشینی شانست بزنه امشب بدن وگرنه فردا... . بابغض زنگ زدم حسین بهش گفتم نمیشه من بیام قسمت نشد شمابرید حسین گفت: این چه حرفیه ماقرارگذاشتیم باهم بریم توکل داشته باش درست میشه اگه نشد فردا صبح میریم گفتم ن برنامه هاتون خراب میشه گفت نه نهایتش بچه ها روراهی میکنیم منوتوبا اتوبوس میریم دلمو گرم کرد . داخل جانبود بشینم ایستاده بودم ساعت شد ۶ عصر حسین پیام داد چه خبر گفتم داداش هنوز ندادن هربیست دقیقه اسم ۱۰ نفرمیخونن تحویل میدن گفت باشه داداش تااینجا اومدی بقیشم ارباب ردیف میکنه گفتم دارم ازاسترس میمیرم گفت ی ذکر بهت میگم هربار گیرکردی بگو من خیلی قبول دارم گره کارمنم همین باز کرد( اخه خودشم به سختی اجازه خروج گرفت) گفتم باشه داداش بگو گفت تسبیح داری گفتم اره گفت بگو الهی به رقیه س حتما سه ساله ارباب نظر میکنه منتظرتم قطع کردم چشممو بستم شروع کردم الهی به رقیه س الهی به رقیه س... 10 تانگفتم که یهو گفت این 5 نفر اخرین لیسته بقیش فردا توجه نکردم همینجور ذکر گفتم که یهو اسمم خوندن بغضم ترکید باگریه گرفتم رفتم سمت خونه حاضر بشم وقتی حسین رو دیدم گفتم درست شد اشک توچشمش حلقه زد گفت الهی به رقیه س یادش با صلوات🌹 @Shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا