جوانی شهید رضا جان نثار حسینی با پدر عزیزشان
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni
نوجوانی شهید رضا جان نثار حسینی ،با مادر خواهران عزیزشان
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni
هدایت شده از واحد فرهنگی رسانهای،سردارشهید رضا جان نثار حسینی
از تمامی دوستان و همکاران درخواست داریم اگر خاطر ،عکس،فیلم ویا نوشته از این شهدای بزرگوار دارید به این حقیر برسانید تا به آیندگان به عنوان میراث معنوی وسبک زندگی اسلامی نگه داریم
مخلص شما حاج عمار A .Z
ده سال پیش در (۲۳ تیرماه ۹۴)چنین روزی با رضا به غرب کشور می رفتیم و راننده خود رضا بود ،رضا رادیو ماشین را باز کرده بود ،وبه صحبت های مجلس شورای اسلامی گوش می داد ،وموضوع تصویب ویا عدم تصویب برجام بود ،
در مجلس مخالفان برجام و موافقان برجم باهم بگو ونگو داشتند که با مدیریت آقای دکتر اردشیر لاریجانی در عرض ۲۰دقیقه تصویب شد
ورضا سردرد گرفته بود که چرا این قدر مسئولان دور اندیشی نمی کنند و همیشه پاس گل را به دشمنان می دهند
و همیشه می گفت ما از مارادونا گل
نمی خوریم ، غضنفرها به ما گل می زنند
ح ع ع
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم
اینک که شهر شعله ور بی خیالی است
جای برادران غیورم چه خالی است
جای برادران غیوری که بعدشان
این شهر در محاصره خشک سالی است
بی ادعا ز خویش گذشتند و پل شدند
رد عبور صاعقه شان این حوالی است
من حرف می زنم و دلم شعر می شود
در واژه های من هیجان لالی است
طاعون گرفته ایم و کسی حس نمی کند
تا آنکه زنده بودنمان احتمالی است
آلوده است کوچه، خیابان به زندگی
چیزی که هست و نیست حالی به حالی است
بر من چه سخت می گذرد این غروب ها
جای برادران غیورم چه خالی است
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni
چشم پاک دختری از جملهای تر مانده است
چشمهای پاکش اما خیره بر در مانده است
روی دیوار اتاق کوچک تنهاییاش
عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . .
یاد و خاطره شهیدان گرامی باد
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni
از آسمان عرفان، تابنده اختری رفت
وز کنج علم و ایمان، ارزنده گوهری رفت
سرباز پیشتازی از خیل عشقبازان
از صفحهی شجاعت یکتا دلاوری رفت
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni
📝استاد داخل کلاس شد. همه به احترام بلند شدند؛ بدون اینکه برپایی داده شود. یکنفر از پشت کلاس به مزاح گفت: «برجام.»
همه نشستند و کلاس غرق خنده شد!
استاد لیست اسامی کلاس را برداشت و با صدای بلند شروع به حضور غیاب کرد.
...نوبت به اسم رضا رسید.
مکث کرد و اسم و شهرت را با خودش آرام مرور کرد. بعد با صدای بلند و حالت سوالی گفت: «رضا جاننثار حسینی؟!»
رضا بدون اینکه بگوید بله و یا حاضر، با صدای بلند گفت: «انشاالله».
استاد از زیر عینک ذرهبینیاش رضا را نگاه کرد و زیرلب زمزمه کرد «انشاالله»!
از آن روز به بعد، بچهها اسم رضا را اینطور صدا میزدند: «رضا جاننثار حسینی انشاالله!»
الهی ما را به قافلهی شهدا برسان.
خاطرهای از دورهی آموزشی.
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni