...کل کارها برای رزم جهادی(رزمایش)آماده شده بود و تمامی کارهای عملیاتی و پشتیبانی انجام گرفته شده بود ،وفقط مانده بود که نیروها را اعزام شود .
حاج رضا دستور حرکت نیروها را صادر کرد ،وکل نیروها به محل رزمایش راهی شدند ،وخودروی که باید می ماند و برادر جان نثار را می برد آن هم اشتباهی رفته بود ،یکی از بچه های تحت امر حاج رضا گفت:بی سیم بزنیم تا آن برادر که اشتباهی زودتر از شما رفته برگردد.حاج رضا با آن تبسم همیشگی گفت :نه ،حالا که رفته ،ما هم یه جوری خودمان را به آنجا می رسانیم .اگر بی سیم بزنیم ایشان برگردند ،دو مسئله پیش می آید .
اولی این که ماشین دوباره برمی گردد تا ما را ببرد ،هزینه برای بیت المال ایجاد می شود ،ودومی این که آن برادر به زحمت می افتند...
... حاج رضا دید که یک کمپرسی به آنجا می رود .گفت خدا وسیله را رساند ،مجتبی ما را سوار کرد وما خود را با کمپرسی به محل رزمایش رساندیم .
حاج رضا به شنیدن صدای ناهنجار وبلند کمپرسی راضی شد ولی راضی نشد با برگشتن هایلوکس هزینه ای برای سازمان ایجاد شود
ح .ث
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni
🖤 زيارت حضرت زهراء(سلام الله علیها):
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبيبِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَليلِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفىِّ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَمينِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَفْضَلِ اَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِّيَةِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سِيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ
اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْفاضِلـَةُ الزَّكِيـَّةُ
اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْحَوْراءُ .
وظیفه اعمال اضافه کار یا همان فوق العاده با بنده بود. در قسمت مدیریت حاج رضا بیشترین زمان اضافه کار برای ایشان بود در مقابل کمترین مبلغ اضافه کار در همان قسمت را حاج رضا دریافت میکردند چون دستور خود ایشان بود.و من سر این موضوع هر ماه با ایشان بحث میکردم ولی حرف حاج رضا در این چهار سال یکی بود فقط ده روز. بیشتر باشد بد عادت میشوم.و این ده روز کمتر از نصف آن زمانی بود که ایشان در اداره می ماندن. یکی از ماههای اواخر عمر با عزتشان که واقعا شب و روزشان در اداره میگذشت 12 روز رد کردم.پس از چند روز که فهمیدن، رو به من با ناراحتی خاصی (که آن هم دل نشین بود) فرمودند محمد من به شما اعتماد کردم، فقط همین.ماه بعد که ده روز ثابت را رد کرده بودم قبل از ارسال خودشان دو روز کم کردن و هشت روز ارسال کردند(م.ع)
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni
کانال رسمی سردار رشید اسلام شهید حاج رضا جان نثار حسینی
🌹🌷💐🌻🌹🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت مزد زندگی
مجاهدانه است.
تهیه شده توسط گروه رسانه شهید رضا جان نثار حسینی
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni
.
#شهید_رضا_جان_نثار_حسینی
#پاسدار_شهید_رضا_جان_نثار_حسینی
#شهید_راه_اقتدار
#شهید_دوازده_روزه
#شهیدُ_القُدس
...در قسمت اطلاعات و عملیات ،رسم بود که هر کسی درجه جدید گرفت ،پیش حاج رضا می رفت وایشان آن درجه جدید را نصب می کردند...
یه روزی یکی از بچه های که درجه جدید گرفته بودند ،پیش حاج رضا رفت ،ودرجه ها را به حاج رضا داد تا ایشان نصب شان کند . حاج رضا هم در حال رفتن به جلسه فرماندهان بود ،بچه ها در راهرو (اطلاعات و عملیات) دور آن برادر جمع شدند و حاج رضا درجه های جدید آن برادر را روی دوشش نصب کرد .
صلوات کل راهرو را در بر گرفت .
(««اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم»)
در همین حین حاج رضا رو کردند به من و گفتند آسید درجه سرگردی شما کی می آید؟
گفتم حاج رضا انشاالله دو ماه دیگه و زحمتش را به شما خواهم داد.
حاج رضا که در حال رفتن به جلسه بود گفت :
آن موقع من نیستم!
فکر کردم برای جانشینی پادگان در نظر گرفتند،آن را می گوید ،گفتم اشکال ندارد ،می آیم به ستاد فرماندهی آنجا نصبش می کنید ،همین که در حال قدم برداشتن بود ،گفت :آسید من دیگه نیستم که نصبش کنم،و رفت.
بعد از ده روز ،حاج رضا به دست خون آشام ترین موجود به شهادت رسید.
ومن آن موقع فهمیدم که چرا حاج رضا ،گفتند :که من نیستم
س،ش
https://eitaa.com/shahidjannesarhoseyni