🌹طرح| رنجی که امام حسن(ع) از دوستان دیدند
🏴سالروز شهادت امام حسن علیه السلام
@sardaraneashgh
🌼 ما هم سربازیم!
✍ در عملیات مسلم بن عقیل #شهید_همت دچار خونریزی معده شد و مدام خون بالا میآورد. بهناچار منطقهی نظامی را ترک کرد و چند نفر همراه با او به بیمارستان اسلامآباد غرب رفتیم. جلوی در بیمارستان بهدلیل ازدیاد بیماران و مراجعان ما را راه نمیدادند. یکی از همراهان به دهانش آمد که سردار را معرفی کند و با تشر به مسؤولی که راهمان نمیداد بگوید میدانید چه کسی را در این بحبوحه جنگ جلوی در بیمارستان معطل کردهاید... که همت جلوی او را گرفت و به آن مسؤولی که جلوی ما را گرفته بود، گفت: ما هم سربازیم برادر. از منطقه آمدیم. مثل همهی بیمارها. ببین جایی برایمان پیدا میشود؟ بعد از چند ساعت معطلی، بالاخره تختی در بخش عمومی اورژانس بیمارستان به همت دادند. وضعیت از نظر اصول نظامی اصلا مساعد نبود. بیم ترور شدن حاج همت را داشتیم. ایشان از ما میخواست او را روی تخت بیمارستان در اورژانس عمومی کنار دهها بیمار دیگر رها کنیم و برویم. هر چه کردیم نتوانستیم ایشان را قانع کنیم که خود را به مسؤولان بیمارستان معرفی کند و از آنها بخواهد یک اتاق خصوصی در اختیارش بگذارند. هر بار که این درخواست را تکرار میکردیم شهید همت میگفت: ما هم سربازیم.
👤 راوی: سرتیپ امیر رزاقزاده؛ از همراهان و همرزمان شهید همت
📰 منبع: روزنامه جامجم 99/11/07
#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
@sardaraneashgh
✨﷽✨
🏴دنیا زندان مؤمن بهشت کافر
✍ روزى امام حسن مجتبى عليه السلام پس از شستشو، لباسهاى نو و پاكيزه اى پوشيد و عطر زد. در كمال عظمت و وقار از منزل خارج شد. به طورى كه سيماى جذابش هر بيننده را به خود متوجه مى ساخت، در حالى كه گروهى از ياران و غلامان آن حضرت در اطرافش بودند.از كوچه هاى مدينه مى گذشت ، ناگاه با پيرمرد يهودى كه فقر او را از پاى در آورده و پوست به استخوانش چسبيده، تابش خورشيد چهره اش را سوزانده بود. مشك آبى به دوش داشت و ناتوانى اجازه راه رفتن به او نمى داد، فقر و نيازمندى شربت مرگ را در گامش گوارا نموده بود، حالش هر بيننده را دگرگون مى ساخت، حضرت را در آن جلال و جمال كه ديد گفت:
خواهش مى كنم لحظه اى بايست و سخنم را بشنو! امام عليه السلام ايستاد. يهودى: يابن رسول الله ! انصاف بده ! امام: در چه چيز؟ يهودی: جدت رسول خدا مى فرمايد: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است. اكنون مى بينم كه دنيا براى شما كه در ناز و نعمت به سر مى برى، بهشت است و براى من كه در عذاب و شكنجه زندگى مى كنم، جهنم است . و حال آن كه تو مؤمن و من كافر هستم.
امام فرمود: اى پيرمرد! اگر پرده از مقابل چشمانت برداشته شود و ببينى خداوند در بهشت چه نعمتهايى براى من و براى همه مؤمنان آفريده، مى فهمى كه دنيا با اين همه خوشى و آسايش براى من زندان است، و نيز اگر ببينى خداوند چه عذاب و شكنجه هايى براى تو و براى تمام كافران مهيّا كرده، تصديق مى كنى كه دنيا با اين همه فقر و پريشانى برايت بهشت وسيع است. پس اين است معناى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است.
📚 بحارالانوار ج 43، ص 346 به نقل از کتاب داستان های بحارالانوار
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
#شهید_رضا_سینایی
🌺خیلی مراقب رفتارش بود. از تظاهر میترسید. جانباز بود، اما به کسی نمیگفت. به سپاه رفت، اما به ما چیزی نگفت. اولین حقوقش را داد به من و گفت: «کار کردهام.»
پس از شهادت پدرش، نگذاشت بیش از چند روز پارچهای روی در بماند، دوست داشت گمنام باشد. میرفت جبهه و میآمد، اما چیزی تعریف نمیکرد؛ انگار نه انگار که رزمنده است. عبادتش هم همینگونه بود. حالا هم که سالها از رفتنش میگذرد، پرچم جمهوری اسلامی را که لااقل نشانة شهادتش باشد، بالای در نزدهایم؛ شاید رضای من اینطور راضیتر باشد.
چند روز پیش از آنکه برای آخرین بار برود جبهه، دوربین را برای چندمین بار روی پایه تنظیم کرد، تا بیاید زیر کرسی و پیش من عکس بیندازد. دوربین زود فلاش زد. اولش عصبانی شد، گفت: «یک حلقه فیلم گرفتهام، ولی هربار میآیم با تو عکس یادگاری بیندازم، مشکلی پیش میآید. این هم آخریاش بود.»
بعد کمی فکر کرد و انگار که چیزی را کشف کرده باشد، گفت: «فهمیدم! چون بعد از شهادتم، این عکسها داغ تو را بیشتر میکند، خدا نمیخواهد عکسمان با هم بیفتد.»
🌼😔اخمهایم در هم رفت، گفتم: «مادر جان! مگر شهادت به همین راحتی است؟»
خندید و گفت: «آره! به همین راحتی است. روی پیشانی من نوشته، شهید.»
وقتی رفت، کابوسهایم شروع شد. تا اینکه شبی خواب دیدم، مردی سیاهپوش آمد و گفت: «زود باش خانه را مرتب کن! پسرت شهید شده.»
صبح که شد، حالم گرفته بود؛ اما خدا بهم نیرویی داد که بیاختیار تمام اتاقها را تمیز کردم، حیاط را هم شستم. مادرم گفت: «من هم خواب دیدم که رضا شهید شده.»
رفتم دم در نشستم خانم «بهاور» آمد و گفت: «چرا اینجا نشستهای؟»
گفتم: «همه دارند خواب میبینند که رضای من شهید شده.»
🌸کمی دلداری ام داد. شب شده بود. دم در پر از سرباز و ماشینهای نظامی بود. قبلاً شنیده بودم که در محلة ما، خانة تیمی کشف شده است. دیدم در میزنند. خانم «سجودی» و خانم «کاکا» بودند، گفتند: «خانه ساختی، برایت کادو آوردیم.»
دستشان خالی بود. آمدند بالا. داشتند پچپچ میکردند. چیزهایی به گوشم خورد، دلم شور زد. یکیشان به آن یکی گفت: «تا کی معطل کنیم، باید بهش بگوییم.»
در نگاهم همه چیز موج میزد؛ بالا و پایین میشد. کدامشان بود، نمیدانم گفت: «آمادگی داری خبری را به تو بدهیم؟»
سرم گیج رفت. خیلی بیقراری کردم. خانم کاکا پس از گذشت سالها، گاهی به شوخی میگوید: «جیغی که آن روز کشیدی، هنوز زیر گوشم است.»
🌷من هم حق داشتم. پس از همسرم، دلخوشیام به رضا بود، او هم رفت. عیبی ندارد؛ فدای آقا.
آن روزها خیلی دلم میگرفت. روی پلهها مینشستم و همهاش غصه میخوردم. با این که فرزندان دیگری هم داشتم، اما احساس تنهایی میکردم. بیسواد بودم، ولی یک روز احساس کردم که میتوانم قرآن بخوانم. حالا دیگر تنها نبودم، مونس خود را پیدا کرده بودم؛ حتی اگر کسی زنگ خانهمان را به صدا درنمیآورد.
راوی: مادر شهید «رضا سینایی»
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درس اخلاق امام خامنهای :
✅ برای قبول شدن عمل اهتمام داشته باشید...
#درس_اخلاق
@sardaraneashgh
راوی #حاج_یوسف_غلامی
محل کارم در سپاه بودم ، مسئول فرهنگی سپاه کربلا امرکردند که ماشین آماده است ، برو میدان شهدا ساری، در مسجد یادواره دارند، برو روایتگری کن .
بعد از اتمام روایتگری ، راننده با سرهنگ باقری آمدند و گفتند جای دیگری مراسم است سریع برویم ، داشتم می رفتم دیدم خانمی مرا صدا می کند و با عجله به طرفم می آید!
ایستادم گفتم بفرمائید من عجله دارم !
گفت همسر یک جانباز قطع نخایی هستم ، دیدم دارد گریه می کند!
طلب کردم خواهرم امرت را بگو!
گفت همسرجانبازقطع نخایی هستم ، دوتاحاجت دارم : دعایم کن!
گفتم خواهرم اینجا مراسم شهداست ، از شهدا بخواه!
گفت خواهش می کنم حرفم راگوش کنید
گفتم به روی چشم...
گفت 25 سال است خادمی یک جانباز قطع نخایی را می کنم افتخار هم می کنم ، ازخدا بخواه در این خادمی خسته نشوم! اگر از خستگی روزی یه اوف می خواهم بگم خدا جان مرا بگیرد ! تا این خادمی 25 ساله ام را از دست ندهم ...
اما دومی اینکه ازخدا بخواه همسرم هم خسته نشود و روزی از دهانش این حرف بیرون نیاید که برای کی رفتم! از جوانی تا یک عمر ویلچرنشین بشم... قبل از اینکه وسوسه در او بشود خدا جانش را بگیرد تا زحمتش هدر نرود...
گفتم خواهشا تو برایم دعا کن که من مامحتاجم ...
#یازهرا...
#روایتگری
@sardaraneashgh
🌷همگام باشهدا: توصیه اخلاقی از شهید حاج قاسم سلیمانی به علی نجیبزاده
✍علی عزیز چهار چیز را فراموش نکن:
۱- اخلاص، اخلاص، اخلاص. یعنی گفتن، انجام دادن و یا ندادن برای خدا
۲- قلبت را از هر چیز غیر از او خالی کن و پر از محبت او و اهلبیت(علیهمالسلام) کن
۳- نماز شب توشه عجیبی است
۴- یاد دوستان شهید کن ولو به یک صلوات
📚برادرت، دوستدارت سلیمانی ۹۱/۰۷/۲۱
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
قافلہ ی مـا
قافلـہ ی
از #جان_گذشتگان است
هرڪس ڪہ
از جـــان گذشتہ نیست
با مـا نیایـــد ....
#جــــامـــــانده_ام
شهدا نگاهی
التماس دعا
روزتان شهدای
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
در قنوت عاشقانه ات
چه دیده ای که عالم را
به طواف دستهایت کشانده ای
التماس دعا ای شهید ....
#پاسدار_مدافع_حرم
#طلبه_شهید_هادی_ذوالفقاری🌷
#نمازاول_وقت
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
👌تار دلت درست کن!
✅ سرگذشت عجیب #جهانگیر_خان_قشقایی
#توبه
هدیه کنیم صلواتی نثارارواح رفتگان خاک
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
🌹تکلیف گرایی حاج احمد
اگر چه انسان بی قراری در انجام عملیات های آفندی بود، اما وقتی احساس می کرد واجب و تکلیف است که درخط پدافندی بماند، با جان ودل قبول می کرد، از جمله ؛ خط پدافندی بسیارحساس ومهم جزایر مجنون بود ؛ که با شهامت وجسارت فوق العاده با حداقل نیرو وامکانات درحفظ ونگه داری آن تلاش کرد.
راوی: حاج غلام رضا جعفریفرمنده لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع)
@sardaraneashgh
🍃🌸خیلی گشته بودیم!
نه پلاکی،نه کارتی🏷، چیزی همراهش نبود
لباس فرم #سپاه به تنش بود
چیزی شبیه دکمه ی پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد!
خوب که دقت کردم؛دیدم یک #نگین_عقیق است.انگار جمله ای رویش حک شده!
خاک و گل های آن را پاک کردم.
دیگر نیازی نبود دنبال #پلاکش بگردیم
روی عقیق نوشته بود:
#به_یاد_شهدا_گمنام 🕊❤️
ظهور امام زمان وشادی شهدا صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
#شب_های_پرستاره ۱۴۰۰
📆از چهارشنبه ۳۱ شهریورماه
🔹به مدت ۳ شب
⏱همزمان با اقامه نماز مغرب و عشاء
📍گلزار شهدای علیابنجعفر استان قم
🎤با روایتگری حاج حسین یکتا
@sardaraneashgh
*وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید:*
سردار حاج حسبن کاجی می گوید:
بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که به طرز غیرعادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم.
از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
در وصیتنامه نوشته بود:
👈من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم...
👈پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند...
👈من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم و جنازهام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه میماند.
👈بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست.
👈این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم.
👈به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند.
و...
🔺بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم.
دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است.
📚برگرفته از کتاب: خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195.
@sardaraneashgh
29.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اختصاصی
🎥 کشف پیکرهای مطهر ۶ شهید در ایام شهادت حضرت رقیه س و امام حسن مجتبی ع
📍شرق دجله عراق | شهریور ۱۴۰۰
@sardaraneashgh
🌷به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود:
هر که دارد بر ولایت بدگمان،
حق ندارد پا گذارد در این مکان
🌷میگفت: کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت و همه اینها به هم وصل هستند.
#الگوی_خودسازی
#شهیداحمداعطایی
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کلیپی کمتر دیده شده از شهید محسن حججی در داخل تانک تی ۹۰ در سوریه
یاد همه شهدا گرامی با ذکر صلوات
@sardaraneashgh
﷽
←📜 #خاطره
←✍🏻من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم شهید هادی طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است."
آن روز توانستم به دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرفهاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری."
هادی مرا پیش سردار برد و بهعنوان یک مدافع حرم هممحلهای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی، به این افتخار کردم که یکی از بچههای شادآباد، محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.»
«هادی میگفت: من هر روز از دست حاج قاسم، لقمه متبرک میگیرم. این بهجای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش میگذاشت.
📚به روایت همرزم شهید محافظ حاج قاسم سلیمانی
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ذکری بالاتر از کیمیا از شیخ حسنعلی نخودکی
🔹 بهتر از کیمیا: دستورالعملی از مرحوم آیت الله نخودکی که مناسب برای انجام شدن هر خواستهای است.
🎤 #استاد_عالی✅
@sardaraneashgh
🧁جعبه شیرینی را جلو بردم و تعارف کردم.
یکی برداشت و گفت:
می توانم یکی دیگر هم بردارم؟
گفتم:
البته این حرفها چیه سید؟!
و سید یک شیرینی دیگر هم برداشت،
اما هیچ کدام را نخورد.
کار همیشه اش بود.
🥗هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلاتی تعارفش می کردند، بر می داشت، اما نمی خورد. می گفت:
«می برم تا با خانم و بچه ها با هم بخوریم.»
به ما توصیه می کرد که این خیلی موثر است که آدم شیرینی های زندگی اش را با خانواده اش تقسیم کند.
🌱شاید برای همین هم همیشه در خانه نماز را به جماعت می خواند!
#شادی_روح_شهـدا_صلوات
@sardaraneashgh
۲۴شهریورماه ، #سالروز_شهادت #شهید_حسین_جزایری گرامی باد . 🥀
نام پدر : علی اصغر
نام مادر: منصوره عزیزیان
تاریخ تولد :1343/04/09
تاریخ شهادت : 1361/06/24
محل شهادت : کوشک
گلزار:بابل ، شهدای معتمدی
🌹حضوردر راهپيمائيهای ضد طاغوت و ترغیب جوانان به شرکت در محافل انقلابی، از جمله اقدامات این نوجوان آگاه در آن ایام به شمار میرود.
با تشکیل بسیج، حسین به عضویت این نهاد در آمد وعمده فعالیتهایش را در راستای حراست از دستاوردهای قیام سال 1357 از سر گرفت.
اودر 1361/03/18 جامه پاسداری را به تن کرد و با تعهدی بیش از پیش به ادای تکلیف پرداخت.
حسين چند بار به جبهه اعزام شد.
او در 1361/04/31 درمنطقه شلمچه از ناحيه گردن مجروح شد.
و سرانجام، حسین در شهریورهمین سال(61)در منطقه كوشك با اصابت تركش به بدن و سرش، به درجه والای شهادت نائل آمد.پيكر پاك شهید پس از تشييع در بابل، در گلزار شهداي «معتمدي»زادگاهش آرام گرفت تا مزارش زيارتگاه دلسوختگان و عاشقانش باشد.
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 خاطره مادر شهید محمدحسین محمدخانی از شهید سلیمانی
@sardaraneashgh
انگشتر عقیقی که حلقه ازدواج شد...
#الگو_برداریاز_ساده_زیستی_شهدا 📢
سر سفره عقد به من گفت:
من که نمی تونم از حلقه طلا استفاده کنم؛💍
سریع انگشتر عقیقی که در دستش بود را به من داد
و #گفت: لطفأ این رو برام بذارید.
انگشتر عقیقش رو به عنوان حلقه براش گذاشتم.💍
#میگفت: طلا برای مرد حرام است و حاضر نیستم که برای لحظه ای هم تو دستم بذارم.
#راویهمسرشهید
#شهادت_اردیبهشت۹۵
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹دق می کنم... من یه کربلا میخام
❤️یادش بخیر
@sardaraneashgh
🌹 نهم صفر سالروز شهادت «عمّار یاسر» صحابه نبی(ص) و یار بصیر و با وفای امام علی(ع) گرامیباد
▪️«عمّار یاسر» از اصحاب خاص پیامبر (ص) و از نخستین ایمان آورندگان، در مکه و در حدود ۴۴ سال قبل از بعثت به دنیا آمد. «عمار یاسر» در سن ۹۳ سالگی در جنگ صفین در رکاب امام علی(ع) در حالی به شهادت رسید که پیامبر درباره این یار با وفای خویش فرمود: «ای عمار! تو را گروه سرکش و نافرمان خواهند کشت».
▪️پدرش «یاسر» نام داشت که از مردم یمن بود و بعدها در مکه ساکن گشت. سمیّه، مادر عمار بود.[١]بعد از بعثت پیامبر و بعد از دعوت مخفیانه سه ساله، پیامبر (ص) دعوت خود را آشکارا آغاز نمود. عمار به همراه پدر و مادر و برادرش (عبدالله) در سال پنجم بعثت به حضور پیامبر آمد. و مسلمان شدند و اینان سی و چندمین نفری بودند که اسلام آوردند، در حالی که عمار حدوداً 48 سالی داشت[٢]
▪️ابن حجر مینویسد: «عمار یکی از هفت نفری بود که اسلام خود را آشکار کردند.» [٣]
▪️هنگامی که خاندان عمار، اسلام خود را آشکار ساختند قبیلۀ بنی مخزوم، هم پیمان آنها، بسیار ناراحت و عصبانی شدند و هِشام بن عمرو که در میان مسلمانان به ابوجهل مشهور بود و ریاست قبیلۀ بنی مخزوم را بر عهده داشت، شروع به انواع مزاحمتها و شکنجهها به خاندان عمار نمود که از جمله شکنجهها؛ آهن گداخته از آتش، تازیانه و خواباندن روی ریگهای سوزان سرزمین مکه بود.
▪️پس از شهادت یاسر و سمیّه و عبدالله از عمّار خواستند که از پیغمبر (ص) بیزاری بجوید و از اسلام برگردد و بتها را به نیکی یاد کند وگرنه شکنجه ادامه دارد. او که چگونگی مرگ پدر و مادر و برادرش را دیده بود، برای حفظ جان خود، دست به تاکتیک و تقیّه زد. در ظاهر به زبان، خواستۀ مشرکان را گفت و نجات یافت. این خبر به پیامبر (ص) رسید و بعضی عمار را غایبانه محکوم کردند. ولی پیامبر (ص) سخن آنها را رد کرد و فرمود: «إنَّ عَمّاراً مُلِئَ ایماناً مِنْ قَرْنِهِ إلی قَدَمِهِ وَ اُخْتَلَطَ الایمانُ بِلَحْمِهِ وَدَمِهِ» [٤]
▪️یعنی همانا سراسر وجود عمار، از فرق سر تا قدمش مملو از ایمان میباشد و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است. بعد آیۀ 106 سوره نحل نیز در تأیید عمار نازل گردید. رسول گرامی اسلام (ص) به عمار فرمود: «اگر باز هم از تو خواستند، چنان کن» [٥] یعنی تقیّه را تکرار کن.
▪️عمار، آنچنان به پیامبر (ص) نزدیک بود که خود میگوید: «کُنْتُ تِرْباً لِرَسولِ اللهِ فی سِنِّهِ، لَم یَکُنْ أَحَدٌ أَقْرَبَ إلیه مِنّی»[٦] من دوشادوش رسول خدا بودم هیچ کس مثل من به آن حضرت نزدیک نبود. شاید بر همین اساس بود که پیامبر (ص) فرمود: «إنَّ عَمّاراً جِلْدةٌ بَیْنَ عَیْنی وَ أَنْفی» [٧] همانا عمار پوست بین چشمان و بین من است.
▪️پس از هجرت و ورود عمار به مدینه، در ساختن مسجدالنبی بسیار فعال بود، چنان که پیامبر (ص) به او فرمود: آنقدر به خود زحمت نده. عمار گفت: دوست دارم در ساختن مسجد شرکت کنم. و همانجا بود که پیامبر (ص) دستی بر شانۀ عمار زد و فرمود: «إنّکَ مِنْ أَهْل الجَنَّه تَقْتُلُکَ الفِئَةُ الباغِیَةُ» [٨] یعنی تو اهل بهشت هستی، قوم ستمگر تو را میکشند. سیره نویسان، در مورد شرکت پرتلاش عمار در جنگها چنین نوشتهاند که «عمار» در همۀ جنگهای پیغمبر و در بیعت رضوان همراه رسول خدا (ص) شرکت نمود. در جنگ بدر قهرمانیها نشان داد و آزمایشهای رزمی را، چنان که باید، به انجام رسانید. [٩]
🌹یار با وفای امیر و عمار لشکر امیرالمومنین (ع)
▪️عمار یکی از چهار یار با وفای حضرت علی (ع) بود که پس از رحلت رسول اکرم (ص) بر سر پیمان خویش با حضرت علی (ع) باقی ماند و چون امیرالمؤمنین (ع) به خلافت رسید، عمار همه جا کنار امام علی (ع) حضور داشت.در جنگ صفین با وجود کهولت سن، حضوری جاودانه داشت و در میدان نبرد در کنار سایر یاران پیامبر (ص) علیه معاویه جنگید تا اینکه در روز ٩صفر سال ٣٧ هجری قمری و در سن ٩٣ سالگی شربت شهادت را نوشید.
📚منابع:
[1]دانشنامۀ امام علی (ع) پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ج 8، ص 516.
[2]دائرة المعارف تشیّع، تهران، نشر شهید سعید محبّی، 1384 ش، چاپ اول، ج 11، ص 460.
[3]. عسقلانی، ابن حجر؛ الإصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1328 ق، ج 3، ص 505.
[4] همان، دائرة المعارف تشیّع، ج 11، ص 461.
[5]. القرطبی، ابن عبدالبر؛ الاستیعاب فی معرفة الصحابة بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ج 2، ص 469.
[6].أعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف، ج 8، ص 373.
[7]. ابن هشام؛ السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفة ج 2، ص 143.
[8]. همان، أعیان الشیعه، ج 8، ص 373.
[9]. همان، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج 2، ص 469
@sardaraneashgh