eitaa logo
شهید جمهور
171 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
13.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کشف پیکر مطهر یک شهید 📍شرق دجله عراق ⏰جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ @sardaraneashgh
به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود: هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان می‌گفت: کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت و همه این‌ها به هم وصل هستند.☝️ 🌹 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹رهبرانقلاب: در همان اوقاتی‌که عزاداری و شعرخوانی برای (ع) ممنوع بود؛ شهريار ميگويد: بجز از علی که آرد پسری ابوالعجایب كه علم كند به عالم شهدای كربلا را 🌹ويژه بزرگداشت شهريار @sardaraneashgh
💠برادرا نماز، نماز! ✍️ستون گردان حبیب، لحظه به لحظه به ارتفاعات علی گره زد نزدیک و نزدیک تر می شد. برادر محسن هم چنان که پیشاپیش ستون حرکت می کرد، با رسیدن نیروها به بالای تپه ای کوچک، ناگهان متوقف شد. نگاهی به آسمان انداخت و بعد رو به نیروها فریاد زد:”نماز، نماز! برادرها، نماز را فراموش نکنید.” با این نهیب ، ستون حبیب می رفت تا از حرکت بایستد که برادر محسن فریاد زد :”نایستید، بدوید! نماز را بدورو می خوانیم. هرکس به پشت سر نفر جلویی دست تیمم بزند، نماز را بدورو بخوانید.” یک لحظه خم شدم، دست بر خاک زدم و تیمم کردم. همان طور که داشتم جلو می رفتم ، مشغول به نماز شدم: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین ... عجب نمازی بود! به راستی نجوای عشق بود. زبان ها ذکر می گفتند و بدن ها هر یک به گونه ای در جنبش و جوشش بودند. لحظه ای بی اختیار از صدای صفیر گلوله ی خمپاره بر زمین می افتادیم. لحظه ای دیگر باز بی اختیار، با شنیدن صدای موشک های زمانی آر.پی.جی دشمن که بالای سرمان منفجر می شد، می نشستیم؛ ولی هم نماز می خواندیم و هم حرکت ستون کماکان به سوی موضع توپخانه ادامه داشت. تمام بچه ها در همان حالت پیشروی، نماز صبح شان را خواندند و در نمازشان خدارا به یاری طلبیدند. 📚کتاب ققنوس فاتح(بیست روایت شفاهی از شهید والامقام محسن وزوایی) @sardaraneashgh
🔵مطلب قابل تأمل یک کاربر توییتر‌ درباره سادگی و بزرگواری مقام معظم رهبری در جلسه با ورزشکاران المپیک و پارالمپیک. @sardaraneashgh
آیه‌ای که تکلیف همه را مشخص کرد محسن از جبهه به مرخصی آمده بود، گفتم منم می‌خوام بیام جبهه. گفت: یا من یا تو... استخاره کردیم این آیه آمد: وقتی گروهی از شما برای نماز پشت سر پیامبر می‌روند، یک گروه دیگر از شما بجنگند؛ نماز گروه اول که تمام شد، جایشان را عوض کنند که همه به فیض نماز برسند. تکلیف‌مان مشخص شد، یکی برود، یکی پیش خانواده بماند. راوی: مهدی فیض @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شعر خوانی شهید در وصف حال خود و دوستانش باید گذشـت از این، دنیا به آسـانی باید مهیا شد، از بهر قربانی... سرانجام معشوقه به سامان شد و پس از رشادت های فراوان و چند بار مجروحیت های گوناگون، جانباز سرافراز مرتضی عطایی در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۹۵ و همزمان با روز عرفه در منطقه لاذقیه به مقام رفیع شهادت نائل آمد و به یاران شهیدش پیوست. @sardaraneashgh
• . قدرلحظات‌جوانی‌خودرابدانید ومواظب‌باشیدهرگزجزبرای‌رضای خداکارنکنید...! @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرباز جادوگر صدام سربازی در ارتش عراق بود که ادعا می‌کرد از طریق ارتباط با اجنه می‌تواند از اطلاعات سرّی هر جلسه‌ای مطلع شود. صدام شنیده و او را احضار کرده بود. این سرباز دوبار با صدام ملاقات می‌کند و هدایای خوبی از او می‌گیرد. بعدها گفت به صدام گفته‌ام: سرانجام در این جنگ پیروز خواهد شد و نه‌ تنها اروندرود را باز پس خواهد گرفت، بلکه وارد اهواز و خرمشهر و آبادان شده و این شهرها را به عراق ملحق خواهد کرد. حکومت ایران سرنگون گردیده و به این ترتیب صدام قدرت برتر منطقه خواهد شد. سالی خواهد رسید که اکثر زنان عراق، نام نوزادانشان را صدام خواهند گذاشت. و گفتم او را در خواب دیده‌ام، در حالی‌ که سوار بر اسب سفیدی است و شمشیری در دست دارد که نور خیره‌کننده‌ای از آن می‌تابد، صدام به خاطر این پیش‌بینی‌ها 5 هزار دینار و یک خودرو به من بخشید. این سرباز عبدالستار جاسم البدرانی نام داشت. راوی: وفیق السامرایی مسؤول اطلاعات ارتش عراق @sardaraneashgh
عارف شهید سردار اسماعیل نادری👆👇 @sardaraneashgh
‍ 🌹 سیره ی شهدا (۱) بسم الله حمد بی حد و مدح بی عدم، مر خدایی را که ایاک نعبد هست تا مشرف شویم بر صراط مستقیم.... سخن آغاز بنمایم به نظمی نو، به چنگی خوش، به آهنگی که یک رنگی در او پیداست، دمی اندیشه کن، بنگر! چو اینجا معبد هستی است و این معبد تماشائی، و من هم زاده ی عشقم، که این حالا شیدائی است. با شهید والامقام، عارف عامل، اسماعیل نادری همراه می‌شویم تا در مقابل درس بندگی‌اش زانوی تعلم بر زمین زده و تلمذ کنیم طی طریق عشق و عاشقی را . دوستان عزیزم! ماها که عاشق شهدا هستیم، باید و باید در سیره ی آنان غواصی کرده و در گرانبهای بندگی را بیآبیم که حقیقتا راه رستگاری و عاقبت بخیری است . چون مجال شرح و... نیست، مجمل کنم حدیث بی کران را . ۱- اسماعیل نسبت به ولایت سخت متعصب بود، می‌فرمود به والله امروز امر ولی فقیه امر حضرت حجت عج است، آنان که امروز در مسیر ولایت نیستند، یقینا در ظهور حضرت صاحب، مثل خوارج خواهند بود . ۲- هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشد، همون لحظه سجده ی شکری می‌کرد که عمری دوباره ارزانیش کرده اند . سپس اولین کارش بعد از وضو، سلام و صبح بخیر بود برای حضرت حجت ابن الحسن العسکری، مهدی موعود عجل الله تعالی شریف... می‌فرمود: بی ادبی از این بالاتر که صبح به همه سلام می‌دهیم صبح بخیر بگوئیم و امام معصوم زمان را از قلم بیندازیم . ۳- اسماعیل زمانی فارغ از کار و تلاش و... بود که در خواب بود وگرنه یا در حال تدریس بود، یا کار در واحد، یا مطالعه، یا شستن ظروف، یا جارو کردن سنگر، یا تلاوت قرآن و زمزمه ی مناجات و ادعیه و.... اصلا اسماعیل زمان هدر شده نداشت . ۴- اسماعیل مأنوس بود با کلام وحی، حداقل روزی یک جزء قرآن تلاوت می‌کرد و دفترچه ای داشت که از موارد تلاوت شده فیش برداری می‌کرد . ۵- اسماعیل متنفر بود از غیبت، نه اینکه غیبت نمی‌کرد نه، اینکه از بدیهیات بود برای اسماعیل، از کسانی که غیبت می‌کردند سخت می رنجید، هیچ دوستی جرأت غیبت کردن در محضر اسماعیل را نداشت . ۶- اسماعیل بسیار بسیار ساده زیست بود، در عین حال بسیار شیک پوش و منظم و.... ۷- اسماعیل کم حرف و پر عمل بود، اصلا اعمال اسماعیل با دوستان صحبت می‌کردند نه خود اسماعیل . ۸- اسماعیل با دنیا چنان معامله ای کرده بود که دنیا هم حساب دستش آمده بود که دوروبر اسماعیل نباید بپلکه. ۹- اسماعیل مرد میدان بود، دنبال عرفان نظری نمی‌رفت،بلکه با عرفان عملی خود را محبوب یار کرده بود... می‌فرمود: خیلی موارد هست که رفتنی است نه گفتنی، نمی‌دانم کتاب عرفان و بیان منازل و... چه صیغه ایست، مگر می‌شود کلاس عشق و عاشقی گذاشت و تدریس کرد؟! فقط باید رفت. سرانجام این سرتاپا عاشق مخلص در عملیات بدر در کنار سردار سرلشکر آقا مهدی باکری به دیدار محبوب خود شتافت و عند ربهم شد . ✍بازمانده ۳۱عاشورا سکاندار قایق شهید آقا مهدی باکری 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 @sardaraneashgh
💔 فکر می کردم به جمله 🥀 راستی... در کدام نبرد، تن را خسته کرده ایم که شهادت زمان استراحتمان باشد؟ وقتی هم سن و سال ما بود، خستگی‌ناپذیر در حال بود می کرد و اسلحه بر دوش از این منطقه به آن منطقه در حال نبرد بود و حالا ... در خانه نشسته ایم پای سیستم سنگین ترین سلاحمان، قلمی است که باید برداریم و جزوه ای که از مطالب اساتید بنویسیم که آن هم گاهی در لابلای خمیازه هایمان، گم می شود ای کاش همتّ‌مان هم مثل شعارهایمان بود... ! 😍 @sardaraneashgh
24.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌹🌹🌹 🇮🇷قسمت اول روایت فتح 🎞 کربلا کربلاماداریم می آییم جهت استفاده درویژه برنامه های دفاع مقدس،بسیج،یادواره شهداء 🎤راوی؛شهیدسیدمرتضی آوینی @sardaraneashgh
◽️سه‌توصیه‌سرداردل‌هابه‌جوانان❗️ ۱.تمام‌کسانی‌که‌به‌کمالی‌رسیدندخصوصا کمالات‌معنوی‌که‌خودمنشأوپایه‌دنیوی‌هم می‌تواندباشد،منشأهمه‌آن‌هاسحراست. سحررادریاب❗️ 📿نمازشب‌درسن‌شماتاثیری‌شگرفت‌دارداگر چندبارآن‌رابارغبت‌تجربه‌کردی، لذت‌آن‌موجب‌می‌شودبه‌آن‌تمسک‌یابی.✔️ ۲.زیربنای‌تمام‌بدی‌هاوزشتی‌هادروغ‌است.⛔️ ۳.احترام‌وخضوع‌درمقابل‌بزرگ‌ترهاخصوصا پدرومادر.❗️ به‌خودت‌عادت‌بده‌بدون‌شرم‌دست‌پدرومادرت‌را ببوسی،هم‌آن‌هاراشادمیکنی‌☺️وهم‌اثر @sardaraneashgh
رضایت امام زمان(عج): (از خاطرات شهید احمدی روشن) مصطفی هراسان از خواب بیدار شد، ولی دیدم داره می‌خنده .... علت رو که سوال کردم، گفت: خواب دیدم که بالای یک تپه ایستادم امام زمان(عج) رو دیدم آقا دست روی شانه‌ام گذاشت و گفت: مصطفی! از تو راضی هستم... 🌷 @sardaraneashgh
🏅قهرمانان دفاع مقدس چه جنگ باشد و چه نباشد راه من و تو از کربلا می‌گذرد باب جهاد اصغر بسته شد ؛ باب جهاد اکبر که بسته نیست @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گمـــنامی🍃 تنها برای شهرت پرســـتان درد آور است وگرنه همه اجــــر ها در گمـــنامی است... 🌹 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
تذکر مهم @sardaraneashgh
🇮🇷شهید فضل الله حاجی ملاحسینی وی متولد اول تیر سال ۱۳۴۴ در روستای تاج خاتون قم بود. خانواده فضل الله در سال ۱۳۵۵ پس از گذراندن سال اول و دوم ابتدایی وی، به شهر قم مهاجرت کردند. شهید فضل الله حاجی ملاحسینی در تیم عملیاتی جندالله به عنوان کمک تیربارچی مستقر بود. وی سرانجام در بیست و نهم شهریور ۱۳۶۴ در سن ۲۰ سالگی، در جبهه غرب بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) به خاک سپرده شد 🌹 ولادت:1 تیر1344 🥀 شهادت: 29 شهریور1364 🔷 مزار: گلزار شهدای علی‌بن‌جعفر قم @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت راوی دنبال چی میگردی وسط این همه سربند؟! @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جبهه ✍یوم‌الورود ما به سرزمین ، همان یوم‌الخروج ما از سرزمین یزید است. "اللهم‌ارزقنی‌شفاعةالحسین‌یوم‌الورود" درمیان گودال ؛ مناجات خواندن هم عالمی دارد. تخریب خاکی ها @sardaraneashgh
مرده و قولش.....👆👇 @sardaraneashgh
‍ 🌹 سیره ی شهدا (۲) سلام و درود به ارواح مطهر یاران صدیق ولایت . امروز همراه می‌شویم با شهید والامقام مهدی مهرام . اجازه بدهید چند سطری از آقا مهدی براتون بگم تا بشناسید بعد از سیره ی ایشان خواهم گفت . آقا مهدی یکی یه دونه ی خونه بود که با ناز و نعمت بزرگ شده بود، سال سوم ریاضی فیزیک و نخبه بود . سن زمان شهادت: ۱۷ سال اهل ارومیه و... و اما مهرام چه مهرامی! آقا مهدی اهل قرآن بود، اما باتدبر در آیاتی که می‌خواند بسیار عمیق میشد. عاشق نهج البلاغه بود؛ می‌فرمود: من قرآن را با نهج البلاغه می‌فهمم . یک و نیم ساعت قبل از اذان صبح مهدی بیدار می‌شد, شب هم زود می‌خوابید . اهل دل بود و رهرو عاشق .... 🪶 دو خاطره از ایشان همیشه در صفحه ی ذهنم هست . 🌺 قبل از عملیات خیبر در در گیلانغرب (کاسه گران) بودیم، شب های بسیار سرد و استخوان سوز، دوستان آقا مهدی برایم گفتند: با آقا مهدی صحبت کنید که شب ها تنها بیرون نرود، نگران می‌شویم. شبی مهدی را تعقیب کردم، دیدم پلاستیکی برداشته و از چادر خارج شد، مقداری از محوطه گردان خارج شد و پلاستیک را انداخت روی برف ها و شروع کرد به نماز شب, چه نماز شبی! عاشقانه که در آن سرمای سوز ناک با معبود خویش نجوا می‌کرد؛ یادتان باشد که مهدی ۱۷ سال داشت، بعد از نماز شب شروع کرد به خواندن مناجات منظومه ی مولا علی علیه السلام.... چنان می‌گریست که کل بدنش به لرزه درآمده بود . نزدیک اذان صبح شده بود که پلاستیک را برداشت و سریع آمد به چادر و رفت زیر پتو، وقتی اذان گفته شد، دوستان آمدند و ایشان را برای نماز صبح بیدار کردند؛ کمی دیر بلند شد که اصلا کسی شک نکند که مهدی بیدار بود. 🌺 دومین موردی که برایم بسیار عجیب بود، ایشان دوستی داشتند به نام آقا بهمن که عاشق مهدی بود،نگران بود که نکند از مهدی جدا شود . آقا مهدی برایش قول داده بود که تا آخرین لحظه کنارش باشد . بهمن می‌گفت: مهدی قول شرف داده است که از بهمن جدا نشود . در عملیات خیبر دست در دست بهمن آسمانی شده بودند . آری مرده و قولش....