شهید مدافع حرم «محمد احمدی جوان» در تاریخ 5 اسفند 1368 در روستای باشی از توابع شهرستان تنگستان و از دیار رئیسعلی دلواری استان بوشهر چشم به جهان گشود😍
وی ظهر تاسوعای حسینی در حومه شهر حلب توسط تکفیری ها مورد اصابت ترکش قرار گرفت و در یکی از بیمارستان های تهران بستری شد😔
سرانجام در تاریخ 13 آذر 1394 مصادف با روز معراج پیامبر اکرم(ص) به فیض شهادت نائل آمد.😭
قسمتی از وصیتنامه شهید🌹
خدایا من امروز به سوی تو قدم بر میدارم برای دفاع از مذهبی که به آن از صمیم قلب اعتقاد دارم.☝️
خوشحال و شکر گذارم که به من نعمت جهاد در راه خودت نمودی تا با یاد و نام تو در این راه قدم بردارم و بتوانم در راه دفاع از حرم شریف خطبهخوان کربلا و سه ساله مولایم حسین(ع) با قلبی راسخ قدم بردارم.👌
شهید مدافع حرم محمد احمدی جوان🌹
تولدت مبارک بزرگمرد❤️
@sardaraneshgh
مهر تو خار نخل هایم را رطب کرد
ما را گدای اول ماه رجب کرد
آقای من مهر تو را واجب نوشتند
یعنی تو را بر غیر تو غالب نوشتند
سال هزار و سیصد و اندی گدایی است
روزی ماها از همین چندی گدایی است
من چهارده قرن دنبال شمایم
مال خودم هم نیستم مال شمایم
ماه رجب تا که به تو آغوش وا کرد
با آبرو شد، خویش را ماه خدا کرد
تو موسی دریا علم بی کرانی
تو آسمان در زمین، فوق زمانی
نام تو را همواره با مد می نویسم
تا می نویسم یا محمد می نویسم
ای گریه ی سجاده های نیمه شب ها
اذن دخول اول ماه رجب ها
ای سالها شهر خدا دنبال نورت
ای که برای مقدمت قبل از ظهورت
عرش الهی احترامش را فرستاد
پیغمبر اکرم سلامش را فرستاد
#جواد_حیدری
پ.ن: فرا رسیدن میلاد با سعادت پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، باقرالعلوم، حضرت امام محمد باقر علیه السلام را خدمت حضرت صاحب الزمان عج و شما بزگواران تبریک و تهنیت عرض میکنیم.
حلول ماه رجب، ماه رحمت و فیوضات الهی بر شما مبارک، ما را از دعای خیرتان در این ماه پر برکت محروم نفرمائید.
@sardaraneshgh
من بسیار به سجادم وابسته بودم❤️ و هر مرتبهای که ایشان میخواست از شهادت به طور جدی برایم صحبت کند ناراحت میشدم😔 و میخواستم بحث را عوض کند. اما سجاد با خنده و شوخی کار خودش را میکرد😁😒. همسرم واقعاً عاشق شهادت بود و هروقت دلش میگرفت یا بالعکس خیلی خوشحال بود من را به گلزار شهدا میبرد🌹. خوب به یاد دارم همیشه از در اصلی به گلزار شهدا میرفتیم. همین که وارد گلزار شهدا میشد حس و حال خوب و عجیبی به سجاد دست میداد🍃
#شهید_مدافع_حرم
سید سجاد روشنایی🌹
#سالروزشهـادت🕊
من بسیار به سجادم وابسته بودم❤️ و هر مرتبهای که ایشان میخواست از شهادت به طور جدی برایم صحبت کند ناراحت میشدم😔 و میخواستم بحث را عوض کند. اما سجاد با خنده و شوخی کار خودش را میکرد😁😒. همسرم واقعاً عاشق شهادت بود و هروقت دلش میگرفت یا بالعکس خیلی خوشحال بود من را به گلزار شهدا میبرد🌹. خوب به یاد دارم همیشه از در اصلی به گلزار شهدا میرفتیم. همین که وارد گلزار شهدا میشد حس و حال خوب و عجیبی به سجاد دست میداد🍃
#شهید_مدافع_حرم
سید سجاد روشنایی🌹
@sardaraneshgh
"نمیتوانم از حسین پورجعفری نام نبرم"
ازبرادر نزدیکتر ازپدر دلسوزتر
حسین آقای پورجعفری
کسی که بابا هروقت میخواست وصفش رابرای مابکند یک جمله میگفت:مثل پروانه دورمن میگردد..
مگرمیشود تورا ازیاد ببریم وقتی ما نبودیم کنار بابا،شما به قول خود بابا همانطورکه پدر دور فرزندش میگردد حسین پورجعفری دورمن میگردد.
شبهاتازمانیکه مطمئن نمیشدی بابا خوابیده نمیخوابیدی وصبحها قبل ازبابا بیدار میشدی و دم دراتاق مینشستی.
همیشه جیبهایت پر بود ازکشمش و توت خشک قدم به قدم ازترس گرسنهماندن فرماندهات،یارت،دست در جیب میکردی و دردهانش میگذاشتی.
چگونه میتوان ازتویاد نکرد وقتی-با تمام اینکه میدانستی همسرت در اوج احتیاجش به تو هست-بابا مارا واسطه کند درسفر آخر-که برگشتی نداشت- بگوید حسین رامنصرف کنید بامن نیاید.
باگفتن این جملهی مابه تو رنگ رخسارت دیدن داشت. ما راحلال کن که عشقت را نفهمیدیم فقط جوابت راشنیدیم که گفتی:یعنی من حاجی راوسط بیابان تنها بگذارم..!؟
کاش بودی سراغ بابارا ازتومیگرفتیم تو هیچوقت مارابیجواب نگذاشتی
سلام مان رابه بابا برسان
سفربه سلامت یار وفادار
#زینب_سلیمانی
#محمدرضا_سلیمانی
@sardaraneshgh
🔰بیسیمچی گفت: «آقا حمید شهید شده» آقا مهدی (باکری) یکی از بچه ها را فرستاد، ببیند درست می گوید یا نه. آمد و گفت: «درسته، شهیـ🌷ــــد شده. الان هم زیر پل مانده»
🔰آقا مهدی گفت: «انالله و اناالیه راجعون. خودت دادی، خودت هم گرفتی. فقط شکرت!» 😞بچه ها اصرار داشتند بروند جنازه را بیاورند، اما آقا مهدی گفت: «اگر می روند جنازه همه بسیجی ها را بیاورند، می توانند جنازه حمید مرا هم بیاورند.نمی توانم ببینم چند نفر دیگر به خاطر حمید شهید شوند.»🌷
🔰دلیل آوردند، گفتند زن دارد، بچه دارد، چشم به راهند. که آقا مهدی گفت: «آنها با من، خودم جوابشان را می دهم.»
#شهید_حمید_باکری
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
@sardaraneshgh
چندی پیش سید علی عزیزی که کودک پنج سالهای است، به همراه پدر خود برای
اقامه نماز به حسینیه امام خمینی(ره) خدمت مقام معظم رهبری رفته بود.😊
وقتی آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی برای اقامه نماز وارد
حسینیه میشوند؛ سید علی ۵ ساله دست پدر خود را رها میکند و به سمت ایشان میدود و دست رهبر انقلاب را میگیرد❤️
سید علی که باوجود سن کم خود حافظ ۵ جزء قرآن کریم نیز هست، خطاب به رهبر
انقلاب میگوید: “آقا میشود چفیهتان را به من بدهید؟”. تصویر هدیه شدن چفیه رهبری واقعهای بوده که او بارها از تلویزیون آن را تماشا کرده است.
مقام معظم رهبری پاسخ درخواست سیدعلی را با لبخندی داده و خطاب به همراهان
خود میگویند که ” چفیه را بدهید به آقا”☝️پدر سید علی در خاطرهای میگوید: از آن به بعد هر وقت با این بچه هم کلام میشوم او به من میگوید که “آقا به من گفتند آقا”😅❤️
در ادامه ماجرای دیدار این کودک با رهبر انقلاب در حالیکه آیتالله
خامنهای دست نوازش بر سر او میکشیدند، سید علی ۵ ساله از ایشان میپرسد:
“آقا شما که اینقدر مهربان هستید، چرا آمریکا اینقدر از شما میترسد؟” که
این سؤال با لبخند دیگری از سوی رهبر انقلاب مواجه میشود🙂در همین هنگام
یکی از همراهان رهبر انقلاب در پاسخ به سؤال سید علی میگوید: “حضرت آقا
آدم خوبی است💚؛ و چون از خدا میترسد آنها(آمریکاییها) هم از آقا
میترسند”
@sardaraneshgh
37.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘🌸در این روز فرخنده ☘🌸
شما خوبان رادعوت میکنم به لحظاتی معنوی کنار تربت پاک سید الشهدا علیه السلام
التماس دعا
@sardaraneshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️توصیه آیت الله
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی به #استغفار👌 در #ماه #رجب
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
@sardaraneshgh
📣 راز نجات از بیماری 😷
در خاطرهای نقل شده است که آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، آقا میرزا علی آقا شیرازی و سید محمد سنگلجی در سامرا در پشت بام در محضر آیتالله میرزا محمد تقی شیرازی درس می خواندند، و این زمان، مقارن با موقعی بود که بیماری «وبا» 🤧 اهالی سامرا را مبتلا کرده و عده ای از شیعیان بر اثر این بیماری فوت 🚑 کرده بودند. در این میان، آیتالله سید محمد فشارکی در حالی که ناراحت و پریشان بود، به نزد عالمان مذکور آمد و بین ایشان و آیتالله میرزای شیرازی دوم صحبت از بیماری وبا و عوارض مرگبار آن شد. سید محمد فشارکی از آن جمع پرسید: آیا مرا مجتهد می دانید؟ جواب دادند: بلی؛ افزود: آیا مرا عادل می دانید؟ پاسخ مثبت داده شد، پس آیتالله فشارکی گفت:
«من به تمامی شیعیان سامرا از زن 🧕 و مرد 🧔 حکم می کنم از امروز تا مدت #ده_روز همه مشغول خواندن #زیارت_عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجه بن الحسن ـ علیها السلام هدیه نمایند تا آن حضرت در پیشگاه خداوند شفاعت 🤲 کند که خداوند، شیعیان این سامان را از بیماری مهلک وبا نجات دهد و من ضامن میشوم که هر کس این عمل را انجام دهد، مبتلی به عارضه وبا نگردد».☝️
این حکم که صادر گردید، اهل مجلس آن را به تمام شیعیان ابلاغ کردند. و مردمی که در شرایط آشفتهای به سر می بردند و تلفات ناشی از بیماری وبا، آنان را در هالهای از بیم و نگرانی فرو برده بود، زیارت عاشور را خواندند🌹 از فردای آن روز هیچ کس از شیعیان به دلیل بیماری وبا، تلف نگردید❗️ و بنا به نقلی برخی از سنی ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب این که دیگر کسی از شما بر اثر مرض وبا نمی میرد چیست؟ جواب داده بودند: زیارت عاشورا میخوانیم😊 ... آنها نیز به خواندن آن مشغول شدند و بلا از ایشان هم برطرف شد
📚 منبع : سایت خبرگزاری رسمی حوزه
@sardaraneshgh
#کلام_استاد
نامش سید کریم محمودی بود ؛
حجره ی کوچکش در بازار، جایی بود که سالها در آن پینه دوزی کرده بود و شهرت سید کریم پینه دوز را هم به همین خاطر به او داده بودند.
همانجایی که بارها و بارها، امام زمان (عج) به دیدارش رفته و با او هم صحبت شده بودند.
آنچه در مورد سید کریم پینه دوز مشهور است ، ملاقاتهای 19 ساله ی او با صاحب الامر (عج) در شبهای جمعه بود.
راز این کرامت بزرگ و دائمی را خود سید کریم اینگونه تعریف می کند ،
شبی در عالم خواب ، جدم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را دیدم. از ایشان تقاضای ملاقات امام عصر (عج) را نمودم.
آن حضرت فرمودند ، در طول شبانه روز، دو مرتبه برای فرزندم سیدالشهدا (علیه السلام) گریه کن.
از خواب بیدار شدم و این برنامه را به مدت یک سال اجرا کردم تا به خدمت آن حضرت نایل آمدم.....
1⃣ مهلت اجاره خانه تمام شده بود ، کنار دیوار چادر زده بود و خودش اسباب اثاثیه را توی کوچه آورده بود و با ناراحتی روی یک صندلی کهنه نشسته بود و به آقایش متوسل شده بود.
آقا آمده بود و بهش گفته بود ، سید نگران نباش! ، اجدادمان هم مصیبتهای زیادی کشیده اند.
سید لبخندی زده بود و به شوخی گفته بود ،
درست است آقا جان! ، اما هیچ کدام به درد اجاره نشینی مبتلا نشده اند!
حضرت مهدی(عج) تبسمی کرده بودند و فرمودند ، منزل درست می شود ، و به صبح نرسیده کسی آمده بود و گفته بود خواب دیده که حضرت ولی عصر(عج) به او فرموده اند ،
برو ، فلان خانه را، در فلان خیابان بخر، به اسم سید کریم محمودی
و در طول یک شب تا صبح خانواده بی سرپناهش ، صاحب خانه شدند.
2⃣ صدای قدمهای کسی روی سنگهای کف مغازه توجهش را جلب کرد. سرش را که روی کفش خم کرده بود ، بالا آورد ، لبخندی صورتش را پوشاند ،
شمایید آقا!
برای چند لحظه کار را کنار گذاشت و سلام احوالپرسی گرمی کرد.
طبق عادت همیشگی ، آقا روی صندلی رو به رویش نشست.
سید سرش به کار گرم شد.
کفش ما را هم می دوزی؟
بله آقا جان! بعد از اینکه این 3 تا کار تمام شد مال شما را هم می دوزم.
سید سرعتش را بالاتر برد. حواسش بود که کفش میرزا را باید بعد از نماز تحویل بدهد.
خوش قولی و مهارتش در بازار معروف بود.
آقا دوباره پرسید ،
سید کریم! کفش ما را هم می دوزی؟
کریم لحظه ای دست از کار کشید و لبخندی زد ، دست بر چشم گذاشت و گفت ،
چشم آقا جان! این 3 تا کار تمام شد با جان و دل کفش شما را هم می دوزم.
دوباره مشغول شد. دستهای کریم انگار با سوزن و کفش بازی می کرد.
دوباره آقا فرمود ،
سید کریم! کفش ما را هم می دوزی؟
این بار کریم کفش را رها کرد. عبا را روی دوشش محکم کرد و با سرعت به طرف آقا رفت.
با لبخند شیطنت آمیزی دست در کمر آقا انداخت و محکم نگه اش داشت. سرش را نزدیک گوش مبارک حضرت (عج) برد و گفت ،
من غلام و نوکر و خاک پای شمایم ، این همه مرا امتحان نکنید!
اگر یکبار دیگر تقاضای خود را بفرمایید و مرا شرمنده خود کنید ، من هم مردم کوچه و بازار را خبردار می کنم که شما در مغازه من هستید.
آن گاه حضرت او را دلداری داده و عمل او را در تعهد به قول و پیمان ، تایید فرموده بودند...
📕 زندگینامه آقا شیخ مرتضی زاهد، محمد حسن سیف اللهی ،ص50
نقل قول از استاد #کاظم_صدیقی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
@sardaraneshgh
#شهدا و #حضرت_زهرا_س💔
من يك وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم🙁 كه يعني من رفتم و راهي خانه شدم حالم خيلي خراب بود😞 حسابي شاكي بودم پلك كه روي هم گذاشتم «بي بي فاطمه» صلوات الله عليها را به خواب ديدم😔 و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود☝️ با بچه من چه كار داري😭؟ من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز «بي بي» فرمود با بچه من چه كار داري😭؟ براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك «بي بي» شنيدم😔، از خواب پريدم وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود😒 و اصلا به خود نبودم😢 تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم✉️ سيد نوشته بود📝 «يوسف جان دوستت دارم☺️ هر جا مي خواهي بروي👌، برو هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن ولي بدان براي من پارتي بازي شده🙂❤️ و اجدادم هوايم را دارند😭» ديگر طاقت نياوردم😔 و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات✉️ خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم😭😭💔
راوي:يوسفعلي ميرشكاك
#شهید_سید_مرتضے_آوینے🌹
@sardaraneshgh
﷽
«یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ»
دلنوشته
سلام
بانوی نور و سرور دلتنگ که می شوم سر بر ضریح زیبایت می گذارم و با اشک چشمانم ضریح نقره ای ات را بوسه باران می کنم سالهاست مشبک های ضریحت همراز گریه های من است و پناه دل ناصبورم سنگ صبور تنهای ام بودی و هستی آن هنگام که دلم از تلاطم دنیا بی وفا، خسته و رنجور می شود.
بانوی من این روزها هم ناصبور شده ام تا چند روز گذشته خود را عاشق و شیفته ات می دانستم غافل از اینکه عاشقی مرز وسیعی دارد به وسعت بصیرت و ایثار ،مرزی به وسعت از خود گذشتن و محو شدن در معشوق و چه سخت امتحانم کردی ؟
خانم من دنیا احاطه کرده مرا و خواسته های دنیوی ام مقدم شدند بر محبتت خاکم به سر که یادم رفت پناه بی پناهی هایم بودی و راز دار رازهایم ، یادم رفته که درمان دردهایم بودی و شفای قلب مریضم ،یادم رفته که نگاهت برای عالمی بس بود ،خانم من طبیب دردهای بی درمانمان بودی و جبران نداشته هایمان ،این روزها بیش از همیشه به آغوش مهربان ضریحت نیازمند شده ایم .
این روزها دلمان تنگ از بی وفایی دنیا شده ،دلمان تنگ شنیدن زمزمه های زیارت رجبیه در گوشه و کنار حرم زیبایت شده و چه زیباست آنجا که زمزمه می کنیم (انا سائلکم وآملکم فیما الیکم التفویض وعلیکم التعویض فبکم یجبرالمهیض ویشفی المریض..) بانوی مهربان دلمان برای دستان ولایی ات،نگاه زهراییت ،و محبت همجواریت تنگ شده ، پس دستان مهربانت را یک بار دیگر بر سر شهرمان بکش و دعایمان کن که سخت نیازمند دعایتان هستیم .
همسايه سايهات به سرم مستدام باد
لطفت هميشه زخم مرا التيام داد
وقتي انيس لحظه تنهاييام توئي
تنها دليل اينکه من اينجاييام توئي
هر شب دلم قدم به قدم ميکشد مرا
بياختيار سمت حرم ميکشد مرا
با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل ميکند آدم کنار تو
@sardaraneshgh