فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت ماه ...به مناسبت شهادت امام هادی ع
حامدزمانی
@sardaraneshgh
یک روز به ما خبر داد که دارم به سوریه می روم، یک لحظه جا خوردم و دلشوره گرفتم😢 ولی کاری نمی شد کرد او تصمیم گرفته بود و از دست من و مادرش هم کاری بر نمی آمد تا اینکه....
یک روز صبح مثل تمام روزهای دیگر که آماده رفتن به ماموریت می شد ساعت 6 صبح برای خداحافظی و طلب دعای خیر به پیش مادرش رفت☝️ و خیلی خونسرد بود و من هم از همین حس او دلگرم می شدم😊 خداحافظی کرد و همین که خواست پایش را بیرون بگذارد بچه ها شروع به گریه کردند آرام و قرار نداشتند😭 هاشم دید این طوری است برگشت بچه ها را بوسید آنها آرام شدند دوباره که خواست برود بچه ها گریه کردند😔 این بار برنگشت تا ته کوچه رفت فقط یکبار از دور به من و بچه ها و مادرش نگاه غریبانه ای کرد و رفت و ما پشت سرش آب ریخته با این نیت که خدا او را به سلامت بر می گرداند، ولی او دیگر هیچگاه برنگشت... .💔
شهید هاشم دهقانی نیا نخستین شهید مدافع حرم استان اردبیل در ششم خردادماه سال 1367 در اردبیل به دنیا آمد و 28 سال پس از فعالیت مستمر در سپاه به عنوان یکی از پاسداران انقلاب و حافظان و نگهبانان ارزش های ناب انقلاب اسلامی و در نهایت پیوستن به گردان مدافعان حریم حضرت زینب(س) در هفتم اسفندماه سال 1394 به فیض شهادت نائل امد و عنوان نخستین شهید مدافع حرم استان اردبیل نام گرفت🌹. روحش شاد راهش پررهرو
شهید مدافع حرم هاشم دهقانی نیا
#سالروزشهادت🕊
@sardaraneshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
● فیلمی پندآموز از شهید سلیمانی
انتخاب راه درست مهم است...
✍عاشقان سردار سلیمانی
@sardaraneshgh
#یاهادیالمضلین🕯
🥀نه همی جای
تو در سامره تنها باشد
🕊که به دل های
محبان تو جای تو بود
🥀دیده گریان
نشود روز جزا در محشر
🕊هر که گریان
به جهان بهر عزای تو بود
🏴سالروز شهادت مظلومانه ابن الجواد، امام هادی علیه السلام تسلیت باد🏴
@sardaraneshgh
#تواضع فرمانده لشگر مقدس امام حسین(ع)
رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف میزدند. پیرمرد می گفت «جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟» حاج حسین خندید. آن یکی دستش را آورد بالا. گفت «این جای اون یکی رو هم پر می کنه. یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم. »پیرمرد ساکت بود. حوصلهام سر رفت. پرسیدم «پدر جان! تازه اومدهای لشکر؟» حواسش نبود. گفت «این، چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟ اسمش چیه این؟» گفتم «حاج حسین خرازی» یهو بلند شد راست نشست. گفت «حسین خرازی؟ فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین؟»
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#شادی_روحش_صلوات
عطر شهدا همراه لحظه هایتان
التماس دعا
@sardaraneshgh
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ عشق یعنی یک پلاک با نوای حاج محمود کریمی _لبیک یا حسین
@sardaraneshgh