#خاطرات_شهدا
ساعت ۱۱/۳۰ شب آمد سراغم گفت ، دلتنگم میایی بریم قبرستان !!
از مقر زدیم بیرون ، توی قبرستان چند قبر آماده بود ، بسم الله گفتیم و هرکدام داخل قبری شدیم .
غرق عرق شدم و اضطراب تمام وجودم را گرفت ، هراسان بیرون آمدم و به سمت ماشین رفتم ، آن چند دقیقه یک عمر گذشت .
ساعتم را نگاه کردم تازه پنج دقیقه گذشته بود ، یک ربع گذشت ولی از حمید خبری نشد ، پیاده شدم و با نگرانی صدایش کردم ولی جواب نداد ، دو ساعت در قبر بود که آرام به سمت ماشین آمد .
به مقر که رسیدیم انگار یه آدم دیگری بود به نماز ایستاد و شروع به گریه کرد .
صبح حالش خیلی خوب بود.....
سردار
#شهیدعبدالحمید_اکرمی
📕 امام سجاد و شهدا ، ص56
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
@sardaraneashgh
سپهبد قاسم سلیمانی :
عشق به مهدی (عج) ،
عشق به خداست
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
@sardaraneashgh
#شهیدانه
تنها جایی که دوست نداشت شانه به شانه هم راه بریم مزار شهدا بود،می گفت:ممکنه همسر شهیدی حتی اگر پیر هم شده باشه مارو ببینه و یاد شهیدشون و روزایی که باهم بودن بیفته و دلتنگ بشه، بهتره رعایت کنیم و کمی با فاصله راه بریم.
[شهید حمید سیاهکالی مرادی]
°•کتاب یادت باشد•°
@sardaraneashgh
📸رهبرانقلاب: بدون دوربينها، قلمها و دلسوزیهاى خبرنگاران لحظهها ماندگار نمیشود!
🌺روز خبرنگار مبارک
#شهیدخبرنگارمحسن_خزائی
و
#پدرشهید_محمدغفاری
@sardaraneashgh
۱۷مرداد ۱۳۷۷، #سالروز_شهادت #شهید_محمود_صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی مستقر در #مزار_شریف افغانستان، به همراه ۸ نفر از کارکنان سرکنسولگری ایران در این شهر توسط عوامل گروه #طالبان ، گرامی باد.⚘
این ۹نفر عبارت بودند از:
۱ـ #شهید_ناصر_ریگی (سرپرست)
۲ـ #شهید_مجید_نوری_تبارکی (مسئول امور مالی)
۳ـ #شهید_محمدناصر_ناصری (کارشناس امور فرهنگی)
۴ـ #شهید_کریم_حیدریان (کارشناس امور کنسولی)
۵ـ #شهید_محمدعلی_قیاسی (کارشناس امور کنسولی)
۶ـ #شهید_رشید_پاریاوفلاح (کارشناس امور کنسولی)
۷ـ #شهید_نورالله_نوروزی (کارشناس امور کنسولی)
۸ـ #شهید_حیدرعلی_باقری (کارمند فنی)
۹ـ #شهید_محمود_صارمی (خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی)
تا مدتها از سرنوشت این ۹ نفر گزارشی منتشر نشد، تا این که اجساد آنان در یک گور جمعی در خرابههای پشت کنسولگری به دست آمد. پیکر آنان ۲۲ شهریور ۱۳۷۷ به تهران منتقل شد و به خاک سپرده شد.
@sardaraneashgh
نمایی از مضجع جدید
شهیدحاج قاسم سلیمانی✨🌷
🌿🌼 ان شاءالله این نماد به زودی تکمیل خواهد شد...
@sardaraneashgh
☺️ شوخطبعی شهید محسن دینشعاری
• در جلسات فرمانده گردانها محسن اول جلسه خیلی آرام بود، ولی كمكم با چندنفر از بغل دستیهایش گرم میگرفت.
• آنها از شوخطبعی محسن خوششان میآمد و سعی میکردند او را سمت خودشان بكشند.
• تا حدودی این شوخیها را تحمل میکردم و ایراد نمیگرفتم اما بیش از حد كه میشد جابهجایشان میکردم، مثلا وقتی كاغذ مچاله میکرد و با آن، همه را نشانه میگرفت، میدیدم حواس بقیه پرت شده است، محسن را میآوردم و پیش خودم مینشاندم. به او میگفتم: آقای دینشعاری! میگذاری ببینیم اوضاع جلو را چهکار كنیم، چهکار نكنیم؟ اما او دوباره با ایما و اشاره کار خودش را میکرد.
شهید حاج محسن_دین_شعاری
@sardaraneashgh
#تفکر
یکی از بچه های گردان مراعات مسائل اخلاقی را نمی کرد و حتی نسبت به نماز و مسائل شرعی هم بی توجه بود .
بارها از طرف بچه ها و فرمانده ها به او گوشزد شده بود ولی نمی توانست بپذیرد و می گفت ،
من در خانواده ام اینطوری بزرگ شدم !!
عملیات فرا رسید ، هر چه دنبالش گشتم او را ندیدم ، ناگهان صدایش را شنیدم ، به یکی از نخل ها تکیه داده بود و مثل ابر اشک می ریخت و با خدا مناجات می کرد و می گفت ،
خدایا ، آبرویم را نریز !!
او اولین شهید گردان بود.....
📕 امام سجاد و شهدا ، ص76
#شبتون_شهدایی
التماس دعای فرج....
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
@sardaraneashgh
کم کم عطر غدیر
در کوچههای شهر می پیچد
و نوای «یاعلی»
از گوشه و کنار به آسمان میرود ...
کاش به یمن آمدن غدیر
کاش به یمن همین «یاعلی» ها
غصه نبودنت به آخر برسد ...
#امام_عصر علیه السلام
▪️آقا بیا و غصه ما را تمام کن
▫️اللهم عجل لولیک الفرج
@sardaraneashgh
دعا کن #امام_زمان شهادت نامه منو امضا کنه🕊
🔹آرزویش همین بود. در اعماق قلبش آن را پرورش داده بود. وگرنه جوان بیستسالهای که توی این دوران زندگی میکند، هزار برنامه و هدف برای آینده دارد. در سر جواد اما فکر دیگری نمیچرخید.❗️
🔹 تنها پسر خانواده و عزیزکرده بود اما سربازیاش را با رضایت میرفت. شب 21 ماه رمضان بود که برایم پیامک فرستاد. ما مشغول پختن نذری بودیم. دیدم نوشته است: «آبجی، نذری که میپزی برای من هم دعا کن🌹. به دلم اضطراب افتاد. پرسیدم: «چی شده جواد؟ برای چی دعا کنم؟» انگار جوابش را از قبل میدانستم.
🔹در دلم ماهی بیتابی از تنگ بیرون افتاده بود و جان میداد. جواد نوشت: «دعا کن امامزمان شهادتنامه منو امضا کنه.» یقین داشتم که آرزویش همین است✨. وگرنه چند روز بعد پیکر خونیاش را روی دستها تشییع نمیکردند!
@sardaraneashgh
حدیث #غدیر
✨ امام صادق علیه السلام فرمودند:
روز غدیر خم در میان روز هاى
عید فطر و قربان و جمعه همانند ماه در میان ستارگان است✨
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ولای مُرتضی
دل را چراغان میڪنیم
بـا علی بار دگر
تجدید پیمـان میڪنیم…
#عید_ولایت_مبارک
@sardaraneashgh
🌸🌾🌸
#حیـدرے هستم و این ازوَجَناتم پیداست
عــَلَـوے بودن من از حـَسَنـاتم پیداست
همہجا سینہ سپـر می کنم و مےگویم:
شیعہے #حیدرےام، از صَلَواتم پیداست
#اللهم_صل_علی_محمدوآل_محمد🌸
@sardaraneashgh
ماجرای عجیب یخچال رهبر انقلاب
💠 دکتر مرندی نقل میکند نمیدانم دقیقا تا چند سال پیش بود که ایشان یخچال نداشتند ولی این موضوع را آقای رفیقدوست تعریف میکرد که یکبار در عید قربان گوسفندی را که قربانی کرده بودند، برای آیتالله خامنهای میفرستند اما از آنجا برگردانده بودند. دومرتبه آقای رفیقدوست گوسفند را میفرستد و میگوید که مال خودم است و خمساش را هم دادهام و اینبار یک تکه از گوشتش را برداشته و دوباره بقیهاش را برمیگردانند. بعد که او از اطرافیان ایشان پرسیده بود که چرا آقا این کار را کردند؟ آنها گفته بودند ایشان #یخچال ندارند و به اندازه روزشان برمیدارند.
پایگاه اطلاع رسانی مشرق، ۱۱ اسفند ۱۳۹۸
@sardaraneashgh
▪️سالگرد شهادت شهید حججی
🌹 #وصیتنامه_شهید_حججی
عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام... و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه ی بندگی میرسم...
خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم...
چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهلبیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده ی بدِ پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند...
که اگر این چنین شد؛الحمدالله رب العالمین...
اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید...
اوست که رو سیاهی چون مرا هم می بخشد و مرا یاری می کند...
🕊شادی روح شهدا #صلوات
@sardaraneashgh
خاطره ایی از مادر #شهید صدر زاده
#مصطفی باوجود مشغله ای که داشت، اگر فرصتی دست می داد ،از کمک کردن در کارهای خونه، دریغ نمی کرد👌
یه روز که منزل پدربزرگ بود بعد از ناهار مشغول شستن ظرفها میشه عمهی مصطفی اصرار میکنه بیا کنار ، خودم ظرفها رو می شورم🍽
مصطفی با لحن طنز همیشگی میگه
عمه بعدا #روایت_فتح اومد ، بگو ظرف هم می شست😊
@sardaraneashgh