eitaa logo
شهید جمهور
151 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب عاشورا ، همه بچه‌ها رو جمع کرد و گفت ، حر وقتی توبه کرد امام بخشیدش و به جمع خودشون راهش داد ، بیایید امشب ما هم حر امام حسین بشیم ، بعد گفت ، پوتین هاتون رو در بیارید ، بند پوتینش را گره زد و توش خاک ریخت و انداخت روی گردنش و پیاده توی بیابان شروع به عزاداری کرد . آن شب احمد زمزمه های داشت که تا آن موقع ندیده بودیم.... 📕 خط عاشقی ، ج 1 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @sardaraneashgh
میخواهید ثواب عزاداری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در محرم برای شما هم محاسبه شود؟! روایت زیر را بخوانید و به آن عمل کنید👇 قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّه ص مَنْ عَزَّى مُصَاباً كَانَ لَه مِثْلُ أَجْرِه مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْتَقِصَ مِنْ أَجْرِ الْمُصَابِ شَيْئاً 📕 الكافی ، الشيخ الكلينی - ج 3 ص 205 ترجمه: هرکس به عزاداری تسلیت بگوید ، به اندازه اجر آن عزادار بدون این که از اجر او کاسته شود به تسلیت گوینده اجر داده می شود. در عزاداری ها به صاحب این عزا امام زمان عجل الله تعالی فرجه تسلیت بگوییم تا ثواب عزاداری ایشان بر اساس این روایت برای ما محاسبه شود ان‌شاءالله ⚫آجَرَکَ الله یا بَقیَّهَ الله فی مُصیبَتِ جَدِّکَ الحُسین علیه السلام التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمین خورده ها می گویند و... گرفتارها، نام را! باب الحوائج، پسوندِ نام خانوادگی این خانواده است! به دست سقا سیراب شد...👆 @sardaraneashgh
◾️ دهمین شب دلا بی تاب... شب عاشورای ارباب... 🌹و اینک مردی کنار ، سالهاست صبح و شب خون گریه میکند ♦️و در انتظار ٣١٣ علمدار که عباس وار: یاریَش کنند تا ندا دهد الا یا اهل العالم، انَّ جدّی الحسین قَتلوه عطشانا ◾️شب دهم @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بلند مرتبہ شاهےو پیڪرت افتاد همیݩ ڪه پیڪرٺ افتاد خواهرٺ افتاد تو نیزه خوردے و یڪ مرتبہ زمیݩ خوردے هزار مرتبہ برابرٺ افتاد 🖤 🖤 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Mahmood karimi - Be Samte Godal Az Kheyme Davidam 128 (MusicTarin).mp3
5.96M
به سمت گودال از خیمه دویدم من شمر جلو تر بود دیر رسیدم من سر تو دعوا بود ناله کشیدم من سر تو را بردند دیر رسیدم من 💚 @sardaraneashgh
🚨کودکی‌ که‌ شب‌ و صبح‌ شد!😱 (بخش ) 🔵پیرمرد در محله ما بود.هر روز در کوچه ها راه می رفت و مدح السلام را می‌خواند. مردم هم به او کمک می‌کردند. مادرم من را صدا کرد و گفت: برو این پول را بده به مرشد. رفتم دم در. دیدم مرشد پشت درب خانه ما ایستاده. پول را که به او دادم بی مقدمه گفت:برو به مادرت بگو بچه را بده!! من در حالی که بغض کرده بود بودم گفتم:دادام مرد! ما بچه کوچیک نداریم. مرشد یا الله گفت و از دهانه ی در وارد شد.سرش پایین بود. در همان دالان ایستاد خانه های به گونه‌ای بود که از داخل دالان خانه و پیدا نبود پیرمرد مرشد با صدای بلند گفت: ،دعا کردن و برات عمر پسرت را از خدا گرفته ام! برو بچه ات را شیر بده!!دوباره مادربزرگ همان را تکرار کرد: این بچه مرده.منتظر پدرش هستیم تا او را دفع کند. و بار دیگر جمله خودش را تکرار و رفت!مادربزرگ با ناباوری بچه را که حالا سرد شده بود از گوشه حیاط برداشت. وارد اتاق شد.مادر که صدای مرشد را شنیده بود و می دانست انسان با خدایی است با بچه را از داخل خارج کرد! او را زیر سینه قرار داد. اما هیچ اثری از حیات در نبود. من گوشه اتاق ایستاده بودم.با چشمانی شده از تعجب به مصطفی نگاه می‌کردم.هرچه مادر تلاش کرد بی فایده بود. و هیچ تکانی نمی‌خورد! مادربزرگ نگاهی به مصطفی کرد و گفت:من مطمئنم این بچه ! حالا روحی همه ما ب هم ریخته بود. خواستم از اتاق بروم بیرون که یک دفعه مادر با صدای فریاد زد: مصطفی،مصطفی بچه است!! دویدم به سمت مادر. مادربزرگ و من هم جلو آمدند. صحنه ای که می‌دیدیم باور کردنی نبود. مصطفی آرام آرام تکان خورد!! آهسته،آهسته شروع به شیر خوردن کرد. و همه ی ما با تعجب فقط نظاره می کردیم.موبر بدن من راست شده بود.نمی توانم آن لحظه را ترسیم کنم.همه از خوشحالی میریختیم. فراموش نمی کنم. دقیقا سه ساعت مصطفی شیر میخورد! از بیماری و تب و... هم خبری نبود. من از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم.دیدم بالا و پایین می پریدم. شادی می کردم. خدا عمر دوباره به برادرم داده بود.خلاصه روز به روز بزرگتر شد. پسری با ، ، اما با کمی شیطنت! در حالی که همه اعضای خانواده به خصوص مادر ما محبت خاصی به او داشت. خدا بعد از مصطفی دو برادر به نام‌های و و یک به خانواده های ما بخشید. اما از علاقه ما به مصطفی چیزی کم نشد. 🔹پایان 📚منبع:کتاب شهید صفحه ۱۶ انتشارات شهید @sardaraneashgh