تا دیدمش رفتم جلو
روبوسی ڪردم
گفتم :مبارڪ باشہ
پزشڪی قبـول شدے
انگار براش اهمیتے نداشت
با تبســم گفت:
هر وقت #شهید_شدم تبریڪ بگو
شهادت: ۱۳۶۶منطقه ماووت
🌹شهید_سیدعلےاکبر_شجاعیان🌷
@sardaraneashgh
|#تلنگر|🙂
💌🍃#حاجحسیـنیڪتا
بچہها❗️
🍃سعۍڪنیدیہ #دوستـــ وهمراه
پیداڪنید،دوستخوبڪسیہڪهـ #نتونے جلوشگنـاهڪنیپـاتوبہبهشتـــ
بـازڪنہ؛پـاتوبہبهشتزهـرا،ڪنارشهــدا
بـازکنہ؛پـاتوبہیہجاهایےواڪنہڪہتــا
حالانـرفتۍ❗️مثلابڪشوندتــــ بہ،محله
فقــیرنشینهـاتاڪمڪڪنےبہمردمغم
مردمخوردنروبهتنشونبده
#رفیق_خوب..... ❤️
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽خاطره مهران رجبی از دیدن حاج قاسم در هواپیما
@sardaraneashgh
🔴 #التزام_به_اقتصاد_مقاومتی
گونی های نان خشک را چیده بودیم کنار انبار، #حاجی وقتی فهمید خیلی عصبانی شد. پرید به ما که: «دیگه چی؟ نون خشک معنی نداره»😶
از همان موقع دستور داد تا این گونی ها خالی نشده، کسی حق ندارد☝️ نان بپزد و بدهد به بچه ها. تا مدتها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی می کردیم وسط سفره، نان های سالم تر را جدا می کردیم و می خوردیم.🙂😑
🌹شهید_محمدابراهیم_همت
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پایانِ راه سینه زنی ها
شهادت است ....
اولین انتشار بعد از ۴ سال
صبح روز اول در دمشق
خانطومان ۹۵/۱/۱۶
@sardaraneashgh
نگاهم که به صورتش افتاد
مثل همیشه خنده مهمان لبانش بود.
چشمانش باز بود
انگار او هم دلش برای من تنگ شده بود ...
و میخواست
برای آخرین بار، یک دل سیر نگاهم کند.
نمی توانستم دل بکنم
دستم را روی قلبش گذاشتم
نگاهم به نگاهش گره خورد و جانم به جانش ...
قرارهای دو نفرمان از جلوی چشمانم گذر می کرد. روضه های دو نفره را به یاد آوردم
دوستت دارم هارا مرور کردم
و یک لحظه فهمیدم، همه لحظاتم تویی ...
یادت هست
گفتم تو شهید شوی
من دلم برایت تنگ میشود
و تو بحث را عوض کردی ...؟!
یادت هست گفتم بدون تو نمیتوانم، نفس بکشم ؟
یادت هست قدم زدن های گلزار شهدای مان را ؟
یادت هست آخرین دیدار
مدام میگفتی مواظب خودت باش ...
بدون تو چگونه میشود مواظب خود بود؟
مهدی مرا هم ببر.
همه فکر ها را در گوشه ذهنم پنهان کردم و آهسته زیر لب خواندم:
ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت😢 ...💔
#شهیدمهدیعلیدوست
#کتاب_پرواز_با_پاراگلایدر
@sardaraneashgh
29.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سیدبشیر حسینی در مراسم شب وداع با شهید مدافع حرم محمد بلباسی
تازه دو هفته است باهاش رفیق شدم عجب شهیدیه این بلباسی🌹
#قهرمانان_وطن
@sardaraneashgh
همسر شهید🌹
🌹آقا محمد(مرتضی) بسیار قدرشناس و صادق بودند، به نحویکه طی 10 سال زندگی مشترک، هیچگاه از همسرم دروغ نشنیدم، همیشه به دنبال رفاه و آسایش خانواده بودند، حتی اگر خودشون در سختی قرار میگرفتند
🌹همیشه میگفتند: از امام حسین (ع) شرم دارم که در کربلا به فکر آسایش همسر و خانوادهام باشم، به همین خاطر هیچگاه با هم کربلا نرفتیم
🌹همسرم ارادت ویژهای به حضرت زهرا (س) داشتند و میگفتند: چادر، حجاب حضرت زهرا (س) است، اگر مشاهده میکردند خانم چادری به زمین میخورد، همانجا ایستاده و گریه میکردند
🌹آقا محمد علاقه بسیاری به امام رضا (ع) داشتند، مدتی بود که دایم میگفتند: دلتنگ زیارت امام رضا (ع) هستم، اما میترسم اگر به مشهد بروم از اعزام جا بمانم
🌹رفتند سوریه موقعی که پیکر مطهر شهید بازگشت، زمانیکه داخل معراج شهدا بودیم، به یاد حسرت زیارتی که بر دل شهید مانده بود افتادم نمیدونستم که روز خاکسپاری که مصادف با شهادت امام رضا (ع) بود، پرچم حرم امام رضا (ع) را برای او میآورند.✨
🌹شهید_مرافع_حرم
مرتضی عبداللهی🌷
🌹شهدا ما را بخرید به نگاهی......
@sardaraneashgh
🍃✹ ✿ ﷽ ✿✹🍃
➖امام سجاد (ع):
✅ کسی که در زمان غیبت "قائم" ما، بر ↫ولایت↬ ما استوار باشد، خداوند پاداش "هزار شهید" از شهدای جنگ بدر و احد را به او خواهد داد.👌
📙 بحارالانوار / ج۵۲/ ص ۱۲۵
#حدیث_روز
@sardaraneashgh
در تاریخ خواهد ماند....
عده ای برای دین زخم خورده و درد کشیدند...
و جمعی کنار سفره آنان و به نام آنان
فقط خوردند و عربده کشیدند!!!
@sardaraneashgh
شهید برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه آمد، شب همه خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای شهید میآید، در خواب با کسی صحبت میکرد و میگفت، یازهرا(س)
چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمیشدند در حال و هوای خودشان بودند. وقتی توانستم بیدارشان کنم، ناراحت شدبه سمت اتاق دیگری رفت، من نیز پشت سرش رفتم
دیدم گوشهای نشست، اسم حضرت فاطمه(س) را صدا میزد و از شدت گریه شانههایش میلرزد؛
آرامتر که شد، به من گفت: چرا بیدارم کردی، داشتم اذن شهادتم را از بی بی فاطمه(س) میگرفتم
"شهید عبدالحسین برونسی"
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
🌹((خاطره همسر بزرگوار شهید مصطفی نبی لو ))🌹
از خصوصیات اخلاقی واعتقادی شهید:
ایشون انس عجیبی با قرآن داشتند و به جلسات اهل بیت خیلی اهمیت میدادند هر محله ای که میرفتیم از فعالان مسجد بودند و یک هیات راه اندازی میکردند 👌
از نظر سیاسی به مسایل سیاسی روز کاملا آگاه بودند ☝️
نسبت به پدر ومادرشون خیلی حساس بودند و احترام خاصی براشون قایل بودند که نمونه بارز این توجه این بود که در طول ۲۷ سال زندگی مشترک فقط ۲ سال تحویل در کنار پدر و مادرشون نبودیم یکسالش رو بیمار بودند و سالی که تحویل سال سوریه بودند چون عمه(مادر شهید) خیلی به این موضوع حساس بود و دوست داشت که سر سفره عید، شلوغ باشه حتی بعد از اینکه از تهران به قم هجرت کردیم به این کار مقید بودند😊
هر کسی که شهید نبی لو رو از نزدیک میشناسه میدونه که فرشته ای بود در میان ما زمینی ها ❤️
این تعاریف مربوط به بعد از شهادت ایشون نیست خیلی ها از نزدیک شهید رو ندیدند ولی از تعاریف بنده کاملا با روحیات ایشون اشنا شدند💔
شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو🌹
(دایی بزرگوار شهید مدافع حرم مسعود عسگری )❤️
سالروز شهادت🌹
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
🔅دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) بودیم.
دفعه آخر که برای #خداحافظی رفتیم حرم،
وقتی برمیگشتیم،
گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز❗️
♨️گفتم:چرا⁉️
گفت:《چون همیشه #موقع خداحافظی میگفتم یا حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) من را #دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلاماللهعلیها) نوکری کنم.
🔆ولی اینبار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلاماللهعلیها).》
من هم خندیدیم 😅و گفتم:
"خب چه فرقی کرد❓"
♨️ گفت:
《اینها دریای کرم هستند
چیزی را که ببخشند دیگر پس نمیگیرند.》❌
📝 #راوی: #همسر_شهید
گزیدهای از وصیتنامه شهید:
《حفاظت از حضرت آقا که محافظ اصلی دین و حرم اهلبیت هستند از اوجب واجبات است و #حفاظت از ایشان حفاظت از حرمهاست...》
🌹شهید_مصطفی_نبی_لو
#مدافع_حرم
🌹شادی روح مطهرش صلوات
@sardaraneashgh
یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت: یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما. #حاج_همت کیست ؟!سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است.گفتیم که شاید کلکی در کار است و آن ها می خواهند کمین بزنند😒. وقتی به محل رسیدیم فریاد زدیم : اگر می خواهی بیایی نترس!بیا جلو!گفت:من #حاج_همت را می خواهم!😢گفتیم:بیا تا ببریمت پیش #حاج_همت با ترس و دلهره و احتیاط جلو آمد.🙁 وقتی نزدیک رسید و دید که همه پاسدار هستیم جاخورد.فکر کرد که دیگر کارش تمام است ولی وقتی برخورد خوب بچه ها را دید کمی آرام گرفت🙂.او را پیش #همت بردیم.پرسید: #حاج_همت شما هستید همت گفت بله خودم هستم.☺️آن مرد کرد پرید جلو و دست همت را گرفت که ببوسد. همت دستش را کشید و اجازه نداد.آن مرد دوباره در کمال ناباوری پرسید:شما ارتشی هستید یا سپاهی؟ همت گفت: #ما_پاسداریم.😊او گفت:من آمده ام پیش شما پناهنده شوم قبلا اشتباه میکردم.رفته بودم طرف ضد انقلابها و با آنها بودم , ولی حالا پشیمانم.😢 همت گفت:قبلا از ما قهر کرده بودی.حالا هم که آمدی خوش آمدی.ما با تو کاری نداریم و به تو امان نامه میدهیم.و بعد #همت او را در آغوش کشید و بوسید و گفت: فعلا شما پیش سایر برادرهایمان استراحت کن تا بعد با هم صحبت کنیم.🙂آن مرد مسلح بود. #همت اجازه نداد که اسلحه اش را از او بگیریم و او با خیال راحت در میان بچه ها نشست.شب همت با او صحبت کرد از وضعیت ضد انقلاب گفت و سعی کرد تا ماهیت آنها را برای او فاش کند.
آن مرد گفت:راستش خیلی تبلیغات میکنند.میگویند که پاسدارها همه را میکشند همه را سر میبرند خلاصه از این حرفها.😒 #همت گفت:نه! اصلا این حرفها حقیقت ندارد . #همه_ما_پاسدار_هستیم و صحبت می کنیم آن مرد محو صحبت های #همت شده بود.وقتی این جملات را شنید , به گریه افتاد. #همت پرسید: برای چه گریه می کنی ؟گفت: به خاطر این که در گذشته در مورد شما چه فکرهایی میکردم.😞 #همت گفت:دیگر فکرش نکن حالا که برگشته ای عیب ندارد.🙂او گفت: من هم میخواهم پاسدار شوم. #همت گفت: اشکالی ندارد.پاسدارباش.اگر اینطوری دوست داری از همین لحظه به بعد تو پاسدارباش.🙂آن شخص با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شد. رفتار و برخورد #همت چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از نیروهای خوب و متعهد شد و در همه جا حضور فعال داشت👌. او بعد از مدتی در عملیات محمد رسول الله (ص) شرکت کرد و شهید شد🕊 . بچه ها به او لقب #حر_زمان داده بودند . پس از این ماجرا تعداد دیگری از ضد انقلابیون فریب خورده هم آمدند و خود را تسلیم کردند. جالب این که آن ها هم در لحظه ورود سراغ #حاجهمت را می گرفتند.☺️🌹
@sardaraneashgh
✨ در خانه ما مرسوم هست که برای همدیگه نامه مینویسیم. نزدیک بله برونم بود و ناراحت از اینکه پدرم در مراسمم نیست...😕
✨ شب خواب بابا را دیدم و گفت نامهای بنویس یکی از همرزمانم میآید منزل و ایشان در مراسم هم حاضر میشوند
اما نمیدانستم کدام همرزم بابا...🤔
✨ نامهای نوشتم و شرح دادم و آدرس و روز مراسم را هم نوشتم گذاشتم خانه و گفتم این نامه را کسی نخواند همرزم بابا که آمد بدهید به او و رفتم بیرون از خانه سرکار...🚶
✨ همان روز حوالی ظهر زنگ درب خانه به صدا درآمد، برادر کوچکم درب منزل را باز کرد، چیزی که دید قابل پیش بینی نبود...
سردار سلیمانی پشت درب بود...
به مادر گفت برو چادر سرکن حاج قاسم پشت درب است. مادر که باورش نمیشد گفت مگه حاج قاسم بیکار است بیاید منزل ما؟
اما آمد!😍
✨ نامه را در بسته دادند به سردار
لبخندی زد و پرسید مراسم ساعت چند است؟
شب مراسم درب خانه عروس را زدند
همه به هم نگاه کردند و از همدیگر پرسیدند منتظر فرد دیگری بودید!!!
جوابها منفی بود.
درب باز شد...سردار پشت درب بود...
آمد داخل و قول پدر عملی شد...
بالاخره سوریهای ها لقب درستی به #ابوحامد داده بودند...🌼
#شهید_حسین_رضایی🌹
@sardaraneashgh
#کلام_شهید
#شهید_مصطفی_نبی_لو.
«به ما نگویید مدافعان حرم. چون جنگ سوریه و عراق که تمام شود به ما میگویند حالا که حرمی در خطر نیست. حالا اینها چه کار میکنند؟ ما مدافعان حرم نیستیم. ما زمینهساز ظهور هستیم. ما تا ظهور آقا امام زمان(عج) به مبارزه ادامه میدهیم. حالا میخواهد سوریه و عراق باشد و یا جنگ با خود اسرائیل در فلسطین اشغالی باشد. هر جا ندای مظلومی بلند شود ما آنجاییم. هر جا که برای زمینهسازی ظهور آقا احتیاجی به ما باشد ما آنجاییم. پس از همین حالا یاد بگیرید فقط نگویید مدافعان حرم. چون شکر خدا امروز حرمها در امنیت است. ما زمینه ساز ظهوریم. این را به همه بگویید.
@sardaraneashgh
🌸 آیت الله #حق_شناس (ره)میفرمود :
✨ اگه وقت تو برای عبادت خدا صرف نکنی خدا فراغتتو میگیره گرفتار دنیا بشی
💫 خود خدا خطاب میکنه به دنیا آرامششو بگیر ازش ولو میلیاردر باشه
@sardaraneashgh
🌹حاج قاسم خطاب به علما و مراجع:
برخی خنّاسان سعی دارند که مراجع وعلماء را به #سکوت بکشانند:
من حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم؛ او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضراتمعظّم با بیانتان و دیدارهایتان و حمایتهایتان میبایست جامعه را جهت دهید.
@sardaraneashgh
شهید #هادی_شجاع،در ۲۳ آبان ۶۸ در چهار دانگه اسلامشهر تهران متولد شدند.
پدر و عمویشان رزمنده دفاع مقدس بودند به همین دلیل با دفاع و جهاد آشنایی داشتند.
ایشان فوق دیپلم نقشه کشی داشت و وقتی به سن انتخاب شغل رسیدند پاسداری را انتخاب کردند.البته قبل از سپاهی شدنشان به همراه شهید بیضایی و چند تن دیگر تحت نظر سردار شهید محمد ناظری آموزش نظامی دیدند.
زندگی شهدا را الگوی خود قرار دادند و وقتی خبر شهادت شهید بیضایی را شنیدند با بغض گفتند: باید انتقام شهید بیضایی رو از تکفیری ها بگیریم و عکس ایشان را به دیوار منزل خود زدند و از مادرشان خواستند هرگز آن را برندارند.
در ۵ مهر ۱۳۹۴ عروسی کردند و درست ده روز بعد،در ۱۵ مهر عازم سوریه شدند و در تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۹۴ در اثر اصابت تیر به قلب و دستشان ،در حالی که فقط ۲۳ روز از عروسی شان میگذشت،به شهادت رسیدند.
مزار این شهید بزرگوار در امام زاده عباس(ع)شهر چهار دانگه اسلامشهر قرار دارد.
روحش شاد و یادش گرامی🌹🌹🌹
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱ویژه استوری
#اختصاصی
🔸ماجرای رویای صادقه همسر شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو
✅انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم «مصطفی نبی لو»
@sardaraneashgh
💟 #شهید_مصطفی_احمدی_روشن
ڪار همیشگے ش بود . . .🌸
هر وقت دلش تنگ مے شد دستمو مے گرفت و با هم مے رفتیم بهشت زهرا "سلام اللہ علیها " 😌💚
اول مے رفتیم قطعہ اموات و چند دقیقہ بین قبرها راہ مے رفتیم؛ بعد مے رفتیم سر مزار شهدا🌷🍃
مے گفت : " این جا رو نیگا ڪن ، اصلا احساس مے ڪنے ڪہ این شهدا مردہ ان ؟؟؟
این جا همون حسے رو دارے ڪہ تو قطعہ ے اموات دارے ؟ ❌
بالا سر مزار بعضے از شهدا مے ایستاد و سنشون رو حساب مے ڪرد
مے گفت : " اینایے ڪہ مے بینے ، همہ نوزدہ ، بیست سالہ بودنــ
ماها رسیدیم بہ سے سال خیلے دیر شدہ ؛ اصلا تو ڪتم نمے رہ ڪہ بخوان ما رو قطعہ مردہ ها دفن ڪنن 😟
از سوز صداش معلوم بود ڪہ مدت هاست حسرت شهادت رو بہ دل دارہ 💔🍃
🗣🌹همسر شهید مصطفے احمدے روشن 🌹
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وداع با شهيد امر به معروف «محمد محمدی» در معراج شهدا
@sardaraneashgh
✅ #اختصاصی
💠 اولین تصویر از شهید امر به معروف، شهید محمد محمدی در معراج شهدا
💐 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
@sardaraneashgh
شهید جمهور
🔶ماجرای نبش قبر شهید 13 ساله بهنام محمدی بعد از 31 سال
✍️روایت سرهنگ قمری:
مادر شهید محمدی میگفت که بهنام هر شب به خوابش میآید و میگوید «من از دوستانم جا ماندم، مرا به مسجد سلیمان ببرید»؛ به اصرار مادر شهید، ایشان را سال 90 نبش قبر کردند. با اجازه علما قرار بر این شد که پیکر ایشان از محل دفن به مسجد سلیمان انتقال پیدا کند.
آیتالله جمی امام جمعه و جناب سروان دهقان با من تماس گرفتند و گفتند شما هم برای مراسم بیایید. بلیط هواپیما گرفتم و برای نبش قبرش رفتیم، من و حاج آقا کعبی جلو رفتیم مادرش سمت راست من و پدرش روبروی من قرار داشتند خاک را برداشتند و رسیدند به نزدیکی سنگی که روی جنازه ایشان بود؛ من رفتم جلو و گفتم «بیل را کنار بگذارید، چون استخوانهای این بچه قطعا در این مدت پوسیده، و اگر تکهای از این سنگ روی آنها بیافتد استخوانها از بین میرود. بگذارید من با دست خاک را کنار بزنم و استخوانهایش را سالم برداریم».
آرام آرام با دستانمان خاک را کنار زدیم و به سنگ رسیدیم، وقتی که سنگ اول را برداشتیم، با پیکر سالم شهید مواجه شدیم، من که در همان لحظه از حال رفتم، مادرش هم غش کرد؛ باور کردنی نبود، انگار که این بچه یک دقیقه پیش خوابیده است؛ بعد از 31 سال هنوز زانویش خون میچکید.
مادر شهید محمدی، پیکر نوجوان شهیدش را ساعات زیادی در آغوش خود گرفته بود، و حاضر نبود او را از خود جدا کند؛ او میگفت «مردم! این بچه بوی گلاب میدهد؛ چرا میخواهید از من جدایش کنید؟ مگر نمیبینید که تمامی اعضایش سالم است؟ پس چرا میخواهید او را دفن کنید؟ مگر شما از دست بچه من سیر شدهاید»؛ واقعا صحنهی عجیبی بود.
من سال گذشته مادر بهنام را دیدم؛ به من گفت «جناب سرهنگ! عجب اشتباهی کردم؛ این بچه قبل از اینکه جایش را عوض کنیم هرشب به خوابم میآمد و با من حرف میزد، و میگفت "جایم را عوض کنید، من از دوستانم دور افتادم"، اما از وقتی که جایش را تغییر دادیم، دیگر مثل قبل به خوابم نمیآید»؛ من به ایشان گفتم «آیا شما ناراحتی که او خوشحال است»؛ گفت «خوشحالم از اینکه که او خوشحال است، اما ناراحتم که چرا هر شب نمیبینمش».(برگرفته از خبر گذاری تسنیم)
🌹شهید بهنام محمدی
@sardaraneashgh