eitaa logo
شهید جمهور
171 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدمدافع حرم مهدی قاضی خانی در شب یلدا @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ‌ فوق العاده زیبا شب یلدا اللهم_عجل_لولیک_الفرج @sardaraneashgh
اگـر یلـدایــے هستــ اگـر دورهمــی اے هستــــ اگـر آرامشـے هستــ همــہ از خـون شھـــدا هستـــ.... مدیون_شهدایم یادشهداباصلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم التماس دعا @sardaraneashgh
🌱به سوریه که اعزام شده بود، بعضی شب ها با هم در فضای مجازی چت می‌کردیم.📱 بیشتر حرف هایمان احوال‌پرسی بود. او چیزی می‌نوشت و من چیزی می‌نوشتم و اندک آبی می‌ریختیم بر آتش دلتنگی‌مان...🌱 روزهای آخر مأموریتش بود. گوشی تلفن همراهم را که روشن کردم، دیدم عباس برایم کلی پیام فرستاده...❗️ وقتی دیده بود که من آنلاین نیستم، نوشته بود: «آمدم نبودی؛ وعده ما بهشت...»💔✨ 🔖همسر شهید @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جمله‌ای که باعث شد اشک‌های حاج قاسم جاری شود. 🔹روایت جالب رزمنده فاطمیون از برخورد حاج قاسم با یکی از نیروهای تازه وارد @sardaraneashgh
🌷سرکار گذاشتن فرمانده های لشکر🌷 توی پادگان ابوذر یک خط FX 📞داشتیم که اصلش توی مخابرات بود یک خطش را هم پارالل کرده بودن به اتاق ما که گوشی اش شماره گیر نداشت☹️ یکبار که انجا بودیم رضا دستواره،که شوخی و شیطنت هایش زبانزد بود😜 بدون مقدمه گفت میخواین با همین گوشی براتون شماره بگیرم؟؟عباس کریمی گفت مگه میشه؟😳رضا گفت یه قلقی داره که با اون میتونی شماره بگیری😁 عباس گفت چه قلقی؟؟گفت وقتی گوشیو برمیداری یه تقّی میکنه که باهمین میشه شماره گرفت😌 حالا چجوری؟هر تقّه یعنی یه شماره مثلا اگه شماره هات هشت باشن باید هشت تا تق بزنی الی اخر😉 همه داشتیم باور میکردیم جالب اینکه امتحان کرد و شماره ۱۱۹ را گرفت 😳😕 بعد به عباس گفت عباس شماره تو بده تابرات بگیرم😝 عباس هم شماره تلفن خواهرش را داد رضا با چندتا تق گرفت و هی میگفت الو الو صدا خیلی ضعیفه شما صدای منو میشنوین😩😫 بعد گوشیو داد عباس،عباس الو الو کرد اما صدا نمی امد رضا گفت باید داد بزنی🙃 عباس هم شروع کرد به داد زدن 😟که یهو رضا خندید همه فهمیدیم سرکاریه😐 حالا نخند کی بخند😂😂 در همین حین تلفن زنگ زد رضا رفت گوشیو برداشت گفت حاج همت با تو کار دارن ☺️همت گفت من با کسی کار ندارم گوشیو بذار بچه جون رضا🤗 گفت حاجی بجون خودم راست میگم طرف میگه کار واجب دارم☹️ همت گفت خیال کردی میتونی منم مثل عباس سرکار بذاری؟😬نه حنات پیش من رنگ نداره😎😎 رفتم گوشیو از دست رضا گرفتم دیدم اره راست میگه گفتم حاجی بیا از قرارگاه نجف است 😦 حاج همت گفت شماها چی خیال کردین؟😒یعنی من اینقدر ساده که باور کنم؟😏 انقدر التماسش😢 کردیم تا اومد وقتی دید راسته😱 گفت چرا از اول نگفتین 😡مگه لال هسین😐😂 📎راوی:سعید معتمدی 📚منبع:کتاب برای خدا مخلص بود @sardaraneashgh
🍃موقعی که در عراق بود خوابی دیده بود که همیشه در خاطرش بود. چون خواب با معنایی بود آنجا برای تعبیرش سؤال کرده بود. خواب دیده بود در جایی شبیه صحرا، یک نفر با لباس سبز ایستاده که از روبه‌رو با لباس‌های سیاه به او حمله می‌کنند. بعدها که لباس‌های داعشی‌ها را دید گفت من همین لباس‌ها را در خواب دیده بودم. بعد وقتی آنها حمله‌ور می‌شوند وحید جلو می‌رود و جان خودش را از دست می‌دهد و نمی‌گذارد آن شخص سبرپوش جانش را از دست بدهد. آنجا یکی از شاگردان آیت الله سیستانی تعبیر کرده بودند تو سپر حضرت علی(ع) می‌شوی و به شهادت میرسی 🌷 @sardaraneashgh
🌅 پوستر اختصاصی | یلدا شده هجران تو آقا، برگرد 🔸آقا جان، در شب میلاد دخت مولایمان حضرت زینب سلام‌الله علیها، فراقت را یلدا گرفتیم. دستمان را بگیر تا مانند شهیدان حق، روز موعود شما را اقامه کنیم. 🔸 تهیه شده در گروه هنری مؤسسه مصاف @sardaraneashgh
سفره یلدایی مزار حاج قاسم عزیز سردار دل ها حاج @sardaraneashgh
شــرط ورود در جمـع شهــدا اخـــلاص استــــ ... و اگر ایـن شـرط را دارے ، چہ تفاوتـے مےڪـند ڪہ نامتــ چیستــ و شغلتـــ . @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹طولانی ترین شب سال، شبی بود که تو را از ما گرفتند از ساعت دلتنگی(۰۱:۲۰) تا سحر، برای ما یک عمر گذشت تا باور کردیم... @sardaraneashgh
دست نوشته ، اولین شهید مدافع حرم: 🔺امروز از ساعت چهار عصر به یکباره دلم گرفت، به یاد دخترم فاطمه و همسرم که امروز تقریبا هشتاد روز است که آنها را ندیده ام افتادم. 🔺عکسها و فیلمهایی که از فاطمه داشتم را نگاه میکردم و در دلم به یاد حضرت رقیه(س) افتادم و این که چه کشید این خانم سه ساله ... 🔺در همین حال بودم که یکباره تلفن به صدا درآمد، با صدای تلفن حدس زدم حتما همسرم هست که تماس گرفته! 🔺حدسم درست بود ولی بدون این که صحبتی کند گوشی را به دخترم داد دیدم که گریه امانش نمیدهدگفتم چی شده خانم طلا، باباجانی؟ دختر بابا چی شده چرا گریه میکنی؟! 🔺گفت: بابایی دلم برات سوخته کی میایی، من دوسِت دارم، بیا بابایی دیدم حال فاطمه خیلی بد بود شروع کردم به نوازشِ فاطمه خواستم حواسش را پرت کنم، گفتم: برای بابایی شعر می خونی؟ 🔺در حالی که فاطمه متوجه نشود آرام می ریختم، اشکم برای سه ساله امام حسین بود برای وقتی که بهانه بابا را گرفت و سر پدر را برایش آوردند... 🌷 هدیه روح مطهر شان صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷تازه داماد بود و قرار بود مراسم عروسی‌اش برگزار شود خودش در سـوریه بود ؛ به خانواده گفت : کارت مراسم را پخش کنند ... وعده داد که خودش را می‌رساند! خانواده هم کارت‌های عروسی‌اش را پخش کردند . راست می گفت ؛ خودش را رساند ، اما چگونه ...!🌷 🥀 شهید 🕊 @sardaraneashgh
✍یک سینی گذاشته بودیم وسط ، حلقه زده بودیم دورش داشتیم جمعیتی غذا می خوردیم که حاجی‌ سلیمانی هم آمد. جا باز کردیم نشست لقمه به لقمه با ما از همان سینی غذا برداشت و خورد کنار سینی یک بطری کوچک آب معدنی بود. تا نیمه آب داشت بطری را برداشت درش را باز کرد و تا جرعه آخر خورد انگار نه انگار که یکی قبلا از آن خورده. ما رزمنده عراقی بودیم ، حاجی هم فرمانده ایرانی مان ، همه کنار هم یک نوع غذا خوردیم عرب و عجم ، رزمنده و فرمانده. 📚منبع : کتاب سلیمانی عزیز @sardaraneashgh
✨یکی از همسایگان وی می گفت:به او گفتم تو از تمکن مالی خوبی برخوردار هستی و همه امکانات مادی برایت فراهم است و در رفاه زندگی می کنی، چطور می توانی این دنیا با آن همه زیبایی و تفریح را رها کنی و خانواده با محبتت را بگذاری و بروی، در جواب من فقط لبخند زد و پاسخی نداد! ✨سرانجام در سومین اعزام به سوریه و در درگیری حما، حسین که تنها دو روز به تولدش مانده بود به آسمان ها پر کشید و به آرزوی دیرینه اش رسید. @sardaraneashgh
🔸یادت نرود که «حاج‌قاسم» می‌گفت: ای باورِ ناب! غرق در شک نشدی از راهِ دل‌آگاهان، منفک نشدی در سنگر و خاکریز ماندی، ای مرد! آلودۀ این دفتر و دستک نشدی با دفترِ کارِ خود معطّل ماندیم در پَستیِ پُست‌های مهمل ماندیم رفتی تو به آسمان رسیدی، اما ما پشتِ همین میزِ مجلّل ماندیم آن‌سو، سرِ تشنگانِ قدرت، در جنگ این‌سو، پای قبیلۀ خدمت، لنگ رفتی، رفتی، رفتی، رفتی، رفتی... از اهلِ ریا، دور شدی صد فرسنگ چون کوه، صبور و راد ماندی، ای مرد! تو دشمنِ حزبِ باد ماندی، ای مرد! هرگاه که وقتِ انتخابات رسید کاندیدای جهاد ماندی، ای مرد! می‌گفت: کرَم، سیرۀ پیغمبرِ ماست می‌گفت که: مردم‌داری، باورِ ماست یادت نرود که «حاج‌قاسم» می‌گفت: «آن دخترِ کم‌حجاب هم، دخترِ ماست» فرماندهِ دل‌های پریشان! برگرد شیرآهن‌کوه! مردِ میدان! برگرد خوزستان، سیستان، خراسان، کرمان... سردار! بیا برای ایران برگرد گفتی که نبردِ حق و باطل، علنی‌ست این شورشِ شومِ دشمنی اهرمنی‌ست - قاسم، قاسم، ایران: دربندِ شبیم - ایران، ایران، قاسم: صبح آمدنی‌ست. 🔸شاعر: مجتبی احمدی @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | سعه صدر حاج قاسم 🔶 روایت‌های جذاب و دلنشین از زندگی حاج قاسم را با مجموعه دنبال کنید. @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا