eitaa logo
شهید جمهور
151 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
✍بیت الزهرای کرمان ایام فاطمیه ها منو چندتا از دوستان بسیجی خادم بودیم و این پنج شب که سردار برای خانم حضرت زهرا س. مراسم داشتن خدمت میکردیم به مردم .... حاجی دوست نداشت مهمونای حضرت زهرا س رو با تفتیش کردن اذیت کنیم همیشه سر زده میومدن قسمت درب ورودی خانم ها که ببینن مهمونای خانم حضرت زهرا س. اذیت نیستن... من همیشه کنار در بودم و به محض اینکه حاجی در رو باز میکردن اولین نفری که می‌دیدن من بودم ... بلافاصله اون لبخند معروفشون روی صورتشون نقش می‌بست و احوالمو میپرسیدم.. ایقدر خودمونی با من رفتار میکردن که همه ی دوستانم فکر میکردن من باهاشون نسبتی دارم... امان از اون لبخند ها ی خاص پدرانه.... همیشه هم میگفتن چطوری دخترم.... مراقب خودت و دینت باش.. باباقاسم شما وقتی بودی گاها حواسمون پرت میشد به بودنتون اما حالا که نیستی همیشهههه همه جا یک دلتنگی و حس نیاز داریم اونم نبود شماست... چقدر شما همه بودین ..... خاطره از خادم بیت الزهرای کرمان. بهمن ۹۷کرمان .. @sardaraneashgh
🔷شخصی از حضرت آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند: 👌«تا می‌توانید » سپس سر به زیر انداختند مجددا مشغول ذکر شدند. 🔅 بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: 🔷«اگر احیانا گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن است نباشد.» باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: ✅«اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّ‌الناس است سعی کنید ، آن را تسویه کنید و ، که آن جا مشکل است.» 📚منبع: فریادگر توحید، صفحه ٢١٨ @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
39.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ذکر مصیبت اهل بیت در جوار پیکر مطهر شهید تازه تفحص شده در منطقه عملیاتی بدر _ شرق دجله @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشتیاق 🌹شهیدحاج حسین به حضور در جبهه ها درسن ۱۵ سالگی عازم جبهه شد، مدت ۴ سال را در جبهه ها گذراند و در این مدت به عنوان مسئول محور شناسایی و در مقاطعی هم در مقام فرمانده گروهان یا معاون گردان انجام وظیفه کرد. 🌷شهید از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بارها مجروح شد و در نهایت با از دست دادن یکی از چشمانش به عنوان جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد . بادرگیری های بین نیروهای مقاومت و تکفیری ها در سوریه داوطلبانه عازم شامات شد و در این مسیر بارها هم با مجروحیت به ایران بازگشت اما هر بار بدون این که منتظر بهبودی کامل بماند به سوریه برگشت تا کار ناتمامش را تمام کند بالاخره مزد سال ها رزمندگی و ایثارگری را در سوریه و از عمه سادات گرفت و به شهادت🌷 رسید. @sardaraneashgh
🌺امشب که شب بعثت احمد باشد.. مشمول همه عطای سرمد باشد 🌺یا رب چه شود طلوع فجر فردا.. صبح فرج آل محمد باشد... ❤️اللهم عجل لولیک الفرج @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○•🌱 عشق‌محمدبس‌است‌ وآل‌محمد عیدمبعـــــث‌برهمه شما عزیزان مبارک‌باد @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸برای شروع برنامه های ی دانشگاه قرار شد برویم و . مصطفی از بچه های کنگره شهدا نبود، ولی هم خودش آمد، هم یکی دو نفر دیگر را هم آورد. رفتیم بهشت زهرا، زیارت عاشورا خواندیم. بعد هم رفتیم مرقد امام. زیارت که کردیم نشستیم یک گوشه. شروع کردیم به شوخی و خنده. 🔸یکی از بچه های دانشگاه همراهمان آمده بود. شیمیایی اش تازه عود کرده بود. مصطفی گیر داد بهش «حاج احمد وصیت کن وقتی شهید شدی توی همین دانشگاه خاکت کنیم، هر وقت دلمون تنگ شد بیاییم کنار قبرت سینه بزنیم.» 🔸حاجی خندید، گفت «این حرفا رو نزنید، من تا شماها رو خاک نکنم، شهید نمی‌شم.» می گفتیم و می خندیدیم. با همین شوخی شروع شد، ولی همین شوخی کم کم جدی شد و چند سال بعد شهدای گمنام را آوردند و توی دانشگاه دفن کردند. شهید مصطفی احمدی روشن @sardaraneashgh
👌 تهذیب نفس ، شرط درک خدمت امام زمان (علیه السلام) ✍ آیت الله بهجت(ره) :در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود. روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود. روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید: «آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است. از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (علیه السلام) مشرف می شوید؟ استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند. مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید : عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ) آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید: آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم،شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم. @sardaraneashgh