شهید جمهور
✊ #خواندنی | در باورمان نبود که نباشی
👌 روایتی از مراسم گرامیداشت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و همرزمانش در حضور آقا
❄️ برف میبارد و روی تنِ سیاهپوش شهر و لباسهای مشکی مینشیند. انتهای خیابان فلسطین سفید میشود، سفید مثل دلهایی که هفت روز غمشان را میبرند در حسینیه انتهای این خیابان. جایی که کنار پیر و مرادشان بنشینند و سر بغضهای نشکفته را باز کنند.
😔 هفت روز پیش بود که خبر مثل باد در شهر پیچید. نامیرا رفته بود. وقتی دلخوش از امنیتی که زیر سقف خانههایمان برایمان ساخته بود، خواب بودیم. بهتزده شدیم و زبانمان به گفتن نام شهید کنار اسم «حاج قاسم» نمیچرخید. زبان که نچرخد و دل نپذیرد باید راه بیفتی توی شهر. خانه به خانه و کوچه به کوچه که ببینی بقیه هم دلشان بیتاب است، که ببینی یکدفعه همه شهر حصار تنگ خانه را تاب نیاوردهاند و زدهاند به دل کوچه و خیابان.
🏴 عزاداری و مشکی کردن شهر که تمام شد، حاجی رسید با دوستانش. شهر به شهر روی دستها گشت و اشک بود که به زمین و زمان میبارید. گفتند مثل تشییع روحالله است. بچههایی که امام خمینی را ندیده بودند همدیگر را نگاه کردند و گفتند: «پس این عشقی بود که سالها توی کتابها و روایتها خواندیم و نتوانستیم تصورش کنیم.»
پنج شنبهای که هفت روز از آسمانی شدن حاج قاسم میگذشت ایرانیها را وارد برهه جدیدی از تاریخ کرده بود. برههای که در آن «انتقام سخت» از آمریکا دیگر فقط یک رویا برای مظلومان عالم نبود. ایران به خونخواهی سپهبد شهیدش موشکهایش را راهی یک پایگاه نظامی آمریکایی در عراق کرده بود تا به دنیا نشان بدهد که «مرگ بر آمریکا» فقط یک شعار نیست.
🌨 برف میبارد و رد پاهای جامانده در خیابان فلسطین به سمت حسینیه امام خمینی(ره) میرود. ما از غم سردار در خود شکسته بودیم، عزاداری کرده بودیم، او و همراهان شهیدش را تشییع کرده بودیم؛ به آمریکا سیلی زده بودیم اما هنوز به رهبرمان سرسلامتی نداده بودیم. مردم هفت روز بعد از شهادت حاج قاسم میرفتند به حسینیه امام خمینی(ره) تا بگویند فقط در کنار رهبرشان دلشان آرام است.
@sardaraneshgh