eitaa logo
شهید جمهور
172 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺همسر شهید مدافع حرم : شهید قاسمی می‌گفت اینکه پیکر انسان کجای خاک را اشغال کند، مهم نیست بلکه عاقبت به خیری اصل و مهم است که ایشان در راه دفاع از اسلام، اهل‌بیت (ع) و ناموس شیعه به نحو احسن عاقبت به خیر شد. گمنامی بسیار قشنگ است و خیلی منتظرش نیستیم؛ ایشان را به خدا سپردیم همان جا که شهید شده و میهمان اهل‌بیت (ع) است، جایش بسیار خوب بوده و جایگاهی بالاتر از این مهم وجود ندارد. شهید قاسمی در ایام فاطمیه و از پهلوی چپ تیر به ایشان اصابت کرده بود که به شهادت می‌رسد و به همرزمان شهیدش می‌پیوندد گرچه باید گفت شهادت از آرزوهای آقا مهدی بود. 💢شهید قاسمی می گفت : اگر شهید شدم برای تسلی خانواده ام و روحیه دادن به مادرم بیشتر به منزل ما رفته و بعد از شهادتم به مادرم بگویید که بنده یک امانتی بودم از طرف خالق یکتا که به شما داده بود. 🌹 : ۱۳۴۹/۶/۱ : ۱۳۹۴/۱۱/۲۵ :حلب سوریه :متاهل‌با دوفرزند 🕊🌷 :ابومائده @sardaraneashgh
کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت می‌کرد، نیمه‌های شب هم بلند می‌شد نماز شب می‌خواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایه‌اش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.» 🌷 ●ولادت : ۱۳۱۱/۱۲/۱۸ تهران ●شهادت: ۱۳۶۰/۳/۳۱ دهلاویه @sardaraneashgh
🌹 من و پدر شهید همیشه سعی می‌کردیم از کودکی فرزندان‌مان را با مجالس مذهبی، هیئت‌های عزاداری و مسجد آشنا کنیم. برای آشنا شدن آنها با فرهنگ جهاد، خانوادگی به اردوی راهیان نور می‌رفتیم. به همین خاطر معمولاً تعطیلات نوروز را در مناطق جنگی سپری می‌کردیم. گاهی اوقات اگرچه جایی برای ماندن در این مناطق نداشتیم و ناچار بودیم کنار مزار شهدا یا کنار خیابان شب را صبح کنیم، اما هرطور شده بود بچه‌ها را به مناطق جنگی می‌بردیم. 🌷 @sardaraneashgh
°•|🍃🌸 °•{ســردار والامقام ابالفضـــــل جبهه‌ها 🕊🌹}•° 🔴 ◽️حاج حسين رزمنده‌ها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جور‌ی نشان می‌داد كه انسان حيران می‌شد. ◽️يك شـب تانك‌ها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچه‌ها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانك‌ها راه می‌رود و با سرنشيــن‌ها گفت و گوهای كوتاه می‌كند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست. ◽️مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون! ◽️تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟ گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی. °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ 💚}• یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
شهید مسعود عسگری هشت شهریور سال هزارو سیصدوشصت و نه ،مصادف با هشتم ماه صفر در بیمارستان نجمیه تهران به دنیا آمد 🌹 مادرم براي نگه داري از من و بچه هايم به منزل ما آمد، روز اول ورود به منزل بود ورختخواب مسعود كنار پنجره اتاق و صورتش پشت به پنجره بود، با مادرم در حال صحبت بوديم و ديديم مسعود صورتش را به طرف پنجره برگرداند و به نوري كه به اتاق مي تابيد خيره شد. مادرم گفت از چشمانش پيداست ، اين بچه خيلي زرنگ و باهوش است. چشمان باز و خوش رنگ مسعود او را به ياد زيبايي چشمان آهو مي انداخت. مسعود بر خلاف نوزادهاي ديگر كه بيشتر روز را در خواب هستند، بيشتر بيدار بود و نگاه مي كرد 🌹 از همان روزهای اول میشد لبخند دوست داشتنی و همیشگی را در صورت زیبای مسعود دید🌹 مادرم با تجربه اي كه داشت به من مي‌گفت اين بچه از چشمانش پیداست، خيلي پسر زرنگ و باهوشی است. و اين گفته مادرم به مرور زمان برايم ثابت شد. مسعود بقدري زرنگ بود كه چشمانش را از تاريكي ها برگرداند و به سوي نور پركشيد و رفت🌹 مسعود نهم ماه صفر سال شصتو نه در یک روزگی سرش را از تاریکی به سمت نور چرخاند و به نور خیره شد🌹 و بیست و پنج سال بعد شب اول ماه صفر سال هزارو سیصدو نودو چهار رو از تاریکی های جهان خاکی برگرداند و به سوی نور اللهی پر گشود🌹 🌹🌹 @sardaraneashgh
خواب شہید دو روز قبل از شهادت شب ۱۹ دی ماه ۹٤ عباس در حال استراحت بود ڪه در خواب حضرت زینب (س) را صدا میزد، دوستش عباس را از خواب بیدار میڪند و عباس خوابش را اینگونه تعریف میڪند: در خواب دیدم بانویی قد خمیده مقابلم ایستاده است و مرا صدا میڪند، عباس جان پسرم بیا ڪنارم، من که متوجه نبودم با من هست پرسیدم با من هستید؟ بانوی قد خمیده گفت بله عباس جان بیا سمت راستم پسرم که نام برادرم عباس را داری، بعد شهید عباس آسمیه را صدا ڪرد عباس جان توام بیا سمت چپم پسرم و بعد شهید رضا نصیری را صدا ڪرد و گفت پسرم هم اسم عمویم هستی بیا کنارم، شهید مرتضی ڪریمی را صدا ڪرد و فرموند: هم اسم پدرم هستی بیا فرزندم، میثم (شہید میثم نظری) جان توام بیا شما پسرم و بعد با بانوی قدخمیده به داخل نور رفتیم! دو روز بعد از خواب شہید آبیاری در ۲۱ دی ماه ۹٤ در منطقه عملیاتی خانطومان هر پنج نفر به‌شهادت رسیدند.💔 🕊شهید عباس آبیاری🕊 :۱۳۹۴/۱۰/۲۱ :۱۳۷۰/۲/۱۳ مکان‌شهادت:سوریه‌خانطومان @khaimahShuhada