🍁 "رزق مؤمن" دستنوشته ای از
#شهید_ابراهیم_هادی
🔸راستی اینجا به ما خیلی خوش میگذرد چون رزق مومنین دائما برقرار میباشد. رزق مومن که میدانید چیست؟ از همان سورهای امام حسینی که دائم برقرار است و ما هم آن را توی رگ میزنیم که قوت بگیریم که اگر با دشمن روبرو شدیم با یک مشت، به درک واصلشان کنیم. والسلام.
ابراهیم هادی
#سلام_بر_ابراهیم
#علمدار_کمیل
#رزقک_الشهاده
#شهدا_را_یاد_کنیم
#با_ذکر_صلوات
@sardaraneashgh
ا❁﷽❁ا
#شهدا_را_یاد_کنیم
📖جواب شنیده بود: «صِرف جانبازی مجوز رفتن به سوریه نیست. » اما مگر مصطفی کسی بود که به این راحتی قانع شود؟ از تخصصش در آن سالهای دفاع مقدس گفت؛ از پزشکیاری در واحد بهداری، تا قایقرانی و قایقسازی در یگان دریایی و رانندگی لودر و بولدوزر و بیلمکانیکی در واحد رزمی مهندسی. دستآخر هم التماس را چاشنی کرده بود و شماره تلفن گذاشته بود که هروقت نیرو لازم داشتند، با او تماس بگیرند.
اما به همین راحتی نیرو به سور یه اعزام نمیکردند و او را سر میدواندند. آرزوی شهادت، داشت او را سر میدواند. تماس نگرفتند و او هم تماس نگرفت. آن شب پس از تمامشدن شیفت خادمیش در بارگاه کر یمه اهلبیت، رو کرده بود به گنبد طلایی ولینعمتش و به او گفته بود: «دیگه به هیچ بنیبشری زنگ نمیزنم! این راه لیاقت میخواد که من ندارم. »
🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
#شهید_مدافع_حرم #مصطفی_نبی_لو
📙 #لبخند_مصطفی
🖋 #مریم_دوست_محمدیان
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/131524
@khaimahShuhada
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
📖اگر #مهدی خانه بود، حتماً به احترام بابا بلند میشد و سلام میداد و به من نیم نگاهی میکرد که «تو هم بلند شو». لم داده بودم. من هم حرصش را درمیآوردم. بااینکه خیلی #مظلوم است و من خیلی او را #دوست_دارم، نمیدانم چرا همهاش میخواهم لجش را دربیاورم. گوشۀ لبم را کج کردم و این پا و آنپا کردم، ولی بالاخره بلند شدم و گفتم: «سلام بابا! خسته نباشید.»
به نقل از رضا قربانیان، برادرِ شهید #مهدی_قربانیان
📙 #نشانی_گنج
🖋 #فاطمه_بهبهانی
@khaimahShuhada