#روایت_ناب
#حاج_یوسف_غلامی
#شهیدرضامدنی
اهل تهران
مقیم شهر امیرکلا ، منطقه ملامحله
شهید رضامدنی جانباز شیمیایی بود ، تمام بلاها ودردها راعاشقانه به جان خرید والله یک بار آه نگفت ، میگفت درد برای خدا مزه ام می دهد . ایشان 16 سال در ساسان تهران بستری بود گاهی می اوردند منزل چند روزی بود بعد می بردنش بیمارستان مدتی دو ماه مانده به شهادتش مدد کارش داشت می رفت سوریه به اقا رضا گفت دارم می رم سوریه یه مددکار خوب برات اوردم رضا گفت رفتی سوریه یه پارچه سبز حدود چهارپنج متربخر تو حرم حضرت زینب سلام الله علیها وحضرت رقیه سلام الله علیها طواف بده بیار من به بچه های هیئت بدم تا محرم استفاده کنند . مددکارش رفت اقا رضا تو کما رفت یه ماه تو کما بود همسرش به من گفت رفتم از پزشکان سی سی یو تقاضاکردم اگر اجازه بدهید من اقا رضا رابه هوش می اورم، پزشکان گفتند چی می گی، ما به مدرنترین دستگاهها که نظیرش درخاورمیانه کم است وصلش کردیم بهوش نیامد تو به هوشش میاری؟ پزشکان اجازه دادند خانمش رفت زیر گوشش گفت اقا رضا فردا اول محرم است ،والله والله بهوش آمد اول حرفی که زد گفت خانم مددکارم پارچه سبز طواف داد و آورد. بله آقا رضا والله خانمش به من گفت پزشکان گریه می کردند .
خدایا اینها کی هستند با قوی ترین دستگاهها بهوش نیامد با نام محرم به هوش آمد بعد دو هفته اقا رضا مدنی بشهادت رسید پیکر پاکش رابردند غسالخانه برا غسل، از طرف غسالخانه خانمش را خواستند ، خانمش رفت غسال گفت خانم مدنی قبل از شهادتش اقا رضا راغسل دادین ؟ گفت نه آیا ایشون رو حمامش بردین ؟ گفت ایشان بیمارستان بستری بود منزل نبود که ما غسل یا حمامش کرده باشیم.
چیزی شده؟ غسال گفت بمحض اینکه پیکرشهید مدنی را به غسالخانه آوردند بوی عطر در فضای اتاق پیچید. وقتی بازش کردیم دیدیم جنازه غسل داده است همسرش گفت چیز مهمی نیست شک نکنید شهیدی که 16 سال درد و رنج شیمیایی را به جان خرید و یک آه نگفت و همیشه می گفت درد برا خدا مزه ام می دهد ، کار شاقی نیست که ملائکه های آسمان غسلش داده باشند...
#یازهرا_سلامالله_علیها
@sardaraneashgh